فراگیر شدن بیماری کوید 19 نه تنها مانع از آن نشد که جنایت جنگ و جنایت تحریم و جنایت برضد طبیعت و جنایت برضد انسانهای آزاده در زندانهای رژیمهای استبدادی و به زور بازهم بیشتر نقش دادن، ادامه بیابد، بلکه اینگونه جنایتها تشدید نیز شدهاند. در مطبوعات معتبر جهان، در باره «بعد از کوید 19» مینویسند. در باره تغییر شیوه زندگی و رابطه با طبیعت مینویسند. اما هنوز نمی نویسند راهکار ایناست که در ترکیبی که قدرت میخوانند (پول و علم و فن و زور و فساد و این و آن نیروی محرکه دیگر بنابر کاربرد منتظر)، زور و فساد را با حقوق انسان و طبیعت جانشین کنند:
❋ 60 درصد بیماریهای عفونی جدید از حیوانها به انسان منتقل شدهاند و 15 درصد طبیعت هنوز آلوده نشده است:
لوموند (29 مارس 2020) هشدارنامهای به قلم ابراهیم تیاو، دبیر اجرائی کنوانسیون سازمان ملل متحد در امر مبارزه با بیابان شدن زمین، انتشار داده است. هشدارنامه واجد این اطلاعات است:
● «درسی مهم از درسهای این بیماری این است که باید به نظر دانشمندان گوش داد و این دانشمندان اتفاق نظر دارند که 60 درصد از بیماریهای عفونی جدید از حیوانات به انسان سرایت کردهاند فهرست اینگونه بیماریها دراز است، از آن جملهاند: تب دره ریفت، سارس، H1N1، تب زرد، گریپ پرندگان H5N1، MERS-CoV ، ... کوید 19. تجارت غیر قانونی حیوانها یکی از عوامل است. زیرا تماس انسان با حیوان، تحت نظر دامپزشک انجام نمیگیرد. وقتی تجارت غیر قانونی حیوانها انجام میگیرد، وقتی بدون مهار شکار انجام میگیرد (بیماری اوبولا فرآورده شکار غیر قانونی حیوانها است)، وقتی اکوسیستم ویران میشود و مناطقی از هرچه دارد پاک میشود، خطرها ببار میآیند که یکی از آنها بیماریها واگیری هستند که جهان را فرا میگیرند. جانورانی که از آنها بیماری گرفتهایم، به روستاها و شهرهای ما نیامدهاند، ما به سراغ آنها رفتهایم؛
● شیوه مصرف ما عامل بروز همه این بیماریها است که برهم افزوده میشوند. فراگیر شدن بیماری کوید 19 مسئله تجدید قرارداد اجتماعی را پیش روی ما انسانها قرار میدهد و نیز از ما میخواهد قرارداد با طبیعت را بازتعریف کنیم.
شیوه زندگی ما، نظامهای تولید تا بخواهی اسراف کننده در مصرف آب و زمین و هوا و انرﮊی، موجب تغییرهای بازگشتناپذیر جامعههای ما میشوند. انباشت و تکرار روزانه عادتهای کوچک ما، گاه بیخطر، در مقیاس جمعیت جهان، اثری چشم ناپوشیدنی بر کره زمین و استفاده از منابع آن دارد: فقر وپوک شدن زمینها برای سلامت ما انسانها، عواقب دارد. از آن جملهاند: آلودگی آبها، شیوع بیماریهایی که منشاء آنها آب آلوده است، بادهای شن و ریزگردها که سبب آلودگی هوا میشوند و خشکسالیها.
● در مقیاس جهان، تنها 25 درصد از سطح کره زمین نزدیک به حالت طبیعی آن است. هرگاه ما انسانها تغییر رویه ندهیم، این 25 درصد، از حالا تا سال 2050، به 10 درصد کاهش خواهد یافت. مناطقی که بیشتر لطمه خواهند دید، جنگلها و چمنزارهای افریقا خواهند بود.
● برخی از کارشناسان توسط کارشناسان دیگر متهم میشوند که افراطی فکر میکنند وقتی میگویند طبیعت واکنش نشان میدهد و از خود حفاظت بعمل میآورد. حق ایناست طبیعت میتواند در برابر هجومهای ما مقاومت کند تا حدی میتواند این کار را بکند، از آن ببعد، تسلیم میشود و یا به حمله متقابل دست میزند؟ کدامیک از این دو سناریو را ترجیح میدهیم؟»
هشدارنامه، یکی از مشخصههای پویایی مرگ را در بر میگیرد ، مشخصههای دیگر، یعنی بحرانهایی چون بحران پیشخورکردن و از پیش متعین کردن آینده، بحرانهای اجتماعی - اقتصادی یعنی نابرابریها روزافزون، در سطح هر کشور، در سطح جهان و در سطح رابطه انسان با طبیعت، بحرانهای سیاسی - نظامی (جنگها و تحریمها و هزینههای عظیم برای حفظ تعادل قوا)، بحرانهای فرهنگی سیاسی (پایان تمدن، پایان دموکراسی و بنبست ایدئولوژیک و...)، بحرانهای نژادی و ملی و جنسی و قومی و استبدادها، بحران جهانی بیکاری و گرسنگی و فسادهای بزرگ و کوچک و آسیبهای اجتماعی و... را وقتی بر مرگی که طبیعت را تهدید میکند بیفزاییم میبینیم با نظامهای سلطهگر -زیرسلطه، که در سطوح کشوری و منطقهای و جهانی، ایجاد کردهایم، داریم خود را به جباری میسپریم که مرگ است. و راهکار جانشین کردن پویایی مرگ با پویایی زندگی است:
❋ پویایی زندگی جانشین پویایی مرگ میشود با زور و فساد را با حقوق جانشین کردن:
تا این زمان، از عنصر فساد غافل بودهایم. در حقیقت، در ترکیبی که قدرت خوانده میشود و عناصر آن را پول و علم و فن و زور و این و آن نیروی محرکه تشکیل میدهند، از وجود یک عنصر مهم غفلت میکردیم و آن فساد است. در جهان ما، ترکیب پول و علم و فن و نیرو و حقوق و این و آن نیروی محرکه را قدرت نمیخوانند. زیرا این ترکیب در رابطه قوا کار برد ندارد و سبب سلطه فردی بر فرد دیگر، گروهی بر گروه دیگر و ملتی بر ملت دیگر، نمیشود.
هرگاه نهادهای دینی مروج این ترکیب میشدند و در سطح جمهور مردم این ترکیب کاربرد پیدا میکرد، بنابراین، رابطهها را حقوق تنظیم میکردند، نظام سلطهگر - زیرسلطه، پدید نمیآمد و جهان ما، بسا بهشت زندگی بود. اما قدرت این نهادها را از خودبیگانه کرده؛ قدرت محور و قدرتمدار گشته و مروج ترکیبی شدهاند که قدرت خوانده میشود.
در انقلاب ایران، بنابر اصول بیستگانه، قرار بود جای زور و فساد را حقوق بگیرند و ترکیب پول و علم و فن و نیرو و حقوق و دیگر نیروهای محرکه در رشد انسان و آبادانی طبیعت بکار رود. طرح محرمانه تصرف قدرت به اجرا درآمد و برضد انقلاب کودتا شد و نهاد دینی قدرت محور و قدرتمدار دولت را تصرف کرد. ایران امروز، تمامی مشخصههای پویایی مرگ را دارد: استبدادی که در ترکیب، سهم زور و فساد را به حداکثر رساندهاست و عناصر دیگر را نیز به میزانی در ترکیب وارد میکند که ویرانگری و مرگآوری و فسادگستری را به حداکثر برساند. بیقدر شدن زندگی، انکار حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حق ایران بعنوان عضو جامعه جهانی و نابرابریها و تبعیضها از همه نوع، بیکاری و فقر روزافزون، بیابان شدن طبیعت و آلودگی محیط زیست و تحریمها و جنگها و پیشخورکردن منابع نفت و گاز و از هم گسستگیهای اجتماعی و عقیم شدن فرهنگ و فراگیر شدن ضد فرهنگ و انحطاط اخلاقی و فسادهای هستی سوز و آسیبهای اجتماعی و انواع بیماریهای و اعتیادها و بحران شدید اندیشههای راهنما، از دینی و غیر دینی و فرار مغزها و سرمایهها و جمعیت در سن کار و سانسور شدید اندیشهها و اقتصاد مصرف و رانت محور متلاشی و...
آیا پیشاروی پویایی مرگ، باید منفعل شد و به انتظار رﮊیم جباری شد که ترکیب بالا را در مرگ و ویرانی و فساد بکار میاندازد؟ آیا توقف چرخهای اقتصاد و سقوط قیمت هربشکه نفت تا 23 دلار و در آنچه به ایران مربوط میشود، تشدید تورم و بیکاری و فقر و فاجعهای که ایران را تهدید میکند، ضربه بیدار باش نیز نیست؟
وقتی رژیمی نیروهای محرکه را با زور و فساد ترکیب میکند و آن را در مرگ و فسادگستری بکار میاندازد، زندانیان سیاسی چه کسانی جز برانگیزندگان پویایی حیات میتوانند باشند؟ در زندان نگاهداشتن آنها باوجود شیوع بیماری، دلیل و بینه بر ضد حیات بودن رژیم نیست؟ راستی ایناست که وجود زندانیان سیاسی در زندانها که معنایی جز محکوم کردن آنها به مرگ با ویروس کرونا ندارد، اهمیت ترکیب مرگ و فسادگستری را نمایانتر میکند. چراکه در ایران امروز، ترکیب نیروهای محرکه با حقوق ممنوع است. کسانی گرفتار و زندانی میشوند که مدافع حیات، یعنی ترکیب نیروهای محرکه با حقوق هستند.
بازگوییم که در موضع مسلط و در موضع زیرسلطه، در برابر پویایی مرگ قرارگرفتهاند. بنابراین، درد معلوم و درمان معلوم:
● درد، ترکیبی که در رابطههای قوای فرد با فرد و گروه با گروه و کشور با کشور و سرمایهداری با مردم جهان و جبارها با جامعههای در بند استبداد بکار میبرند.
● درمان، جانشین زور و فساد کردنِ حقوق در ترکیب نیروهای محرکه و بکارانداختن آن در نشاندن پویایی زندگی بر جای پویایی مرگ؛ بنابراین، تنظیم رابطهها با حقوق.
با توجه به این امر که نهادهای جامعه قدرت محور و قدرتمدار گشتهاند، باوجود قرارگرفتن در برابر مرگ، از آنها نمیتوان انتظار داشت تغییرکنند و درمان را بکاربرند. در عوض، از نیروهای محرکه جامعه میتوان انتظار داشت که نخست در سطح خود این درمان را بکاربردند و سپس، در سطح جامعه این درمان را تبلیغ کنند و به یمن الگو/بدیلی که شدهاند، در بکاربردن درمان توسط مردمی شرکت کنند که با تغییر آنها، ایرانیان تغییر میکنند و الگو/بدیل تغییر برای جهانیان میشوند.
قدم اول وجدان به حقوق پنجگانه و شناسایی بایسته قانون اساسی بر پایه حقوق پنجگانه و برنامه عمل است. قدم دوم، وجدان به استقلال، هم به معنای موضع نه مسلط و نه زیرسلطه و هم به معنای خودمختاری درگرفتن تصمیم و آزادی هم بمعنای فعالیت استعدادها در موضع نه مسلط و نه زیر سلطه و هم بمعنای گزینش نوع تصمیم. قدم سوم که عمل به حقوق است، بطور خودجوش برداشته میشود.
وقتی این سه قدم برداشته شد، نوبت به قدم چهارم میرسد که ترکیب نیروهای محرکه با حقوق و بکارانداختن این ترکیب در رشد است. رابطهها نیز بطور خودجوش با حقوق تنظیم میشوند. فرصتی که بیماری فراگیر ایجاد کرده است میتوان مغتنم شمرد و در خانواده این قدمها را برداشت. هم فردی و هم جمعی این تمرین حیات بخش را انجام داد.