مجتبی نجفی
دختر بچه ایلامی سوگوار خودکشی خواهر دوازده ساله است. خودکشی به خاطر فقر و لباسهای مندرس. خیلی خواستم از این عکسها فرار کنم اما گرفتار شدم. هیچ راهی نیست. دخترک را نمی شود نادیده گرفت. او وجدان معذب ماست. کاخها ساخته شدند تا کوخ ها جان بگیرند. رژه های تجمل در برابر رژه های رنج. بسیجی ها در اقدامی نمایشی خواستند یادآوری کنند در ایالات متحده فقر است. کمکهای نمادینی را به سفارت سوئیس بردند که سفارت از تحویلشان امتناع کرد. اما یادآوری نکردند که در ایلام و بسیار استانهای دیگر کشور فقر جان میستاند.این دختر غمگین، این پدر معلول،این بیغوله چند متری همه سند شکست انقلابی است که خواست پابرهنه ها و به استضعاف کشیدگان را بر عرش بنشاند اما آنها را در خیابانها کشت و حالا در پاسخ به غم معنادار این دخترک لال شده.
کوخ ها زمانی ساخته شدند که حرم ها آباد شدند و قرآن های طلا علیه قرآن های راستین علم شدند. روحانیون نشسته بر مسند قدرت ، خدا را زمینی کردند و دین را ابزار سلطه. این تصویر " ابوذر" را فرا می خواند که بر ثروت های بادآورده خشمگین شود و علیه چپاول و غارت منابع ملی فریاد بزند. با استدلال نمیشود این عکس را تفسیر کرد.
با عدد و آمار هم نمیشود. تنها " خشم" است که توان دارد راوی رنج این دخترک باشد. خشم اینجا نه یک عارضه روانشناسی نه یک واکنش طبیعی بدن که یک عنصر اجتماعی است، شکلی از ارتباط جمعی علیه وضعیتی اسفناک است که برافراشتن کاخها را در برابر کوخ ها شرح میدهد، تحلیل میکند و تفسیر میکند. اینجا حق همه کوخ نشینان است که خشمگین شوند. حق همه منتقدان وضعیت موجود است که خشمگین شوند.
خشم اینجا مشروع ترین شکل ارتباط جمعی است. خشم علیه کسانی که به نام مستضعفان و پابرهنه ها کاخ ساختند و حالا آنقدر غرق در رانت و فساد شده اند که فراموش کرده اند مدار جهان بر تغییر است. اگر تغییر نکنی تغییرت میدهند. این سنت تاریخ است: همه چیز در حال شدن است. ظلم هم ایستا نیست. نه کاخها و حرم ها برپا میمانند نه کوخ ها و بیغوله ها.