Sunday, Apr 19, 2020

صفحه نخست » گزارش خبرگزاری حکومتی: سپهبد نادر جهانبانی؛ اسطوره یا واقعیت

jahanbani_041820.jpgتیمسار نادر جهانبانی یکی از مشهورترین نظامیان تاریخ ایران است که در عصر محمد رضا شاه پهلوی معاون فرمانده نیروی هوایی ارتش و بنیانگذار آکروجت ایران بود. جهانبانی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در پست نیروی هوایی دوشان‌تپه توسط نیروهای جمهوری اسلامی دستگیر شد و درست یکماه بعد در ۲۲ اسفند به حکم صادق خلخالی در زندان قصر تیرباران شد. جهانبانی در دهن ایرانیان جایگاهی فراتر از یک نظامی معمولی یافته و برای عده‌ای تبدیل به اسطوره شده است. رویداد۲۴ در گزارش چهره‌های خود از مشاهیر ایران، زندگی او را بررسی کرده است

رویداد۲۴ - مازیار وکیلی

«جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که می‌توانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود می‌توانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط کشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب داد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است.» صادق خلخالی



سپهبد نادر جهانبانی در سال ۱۳۰۷ در تهران متولد شد. او یکی از مشهورترین خلبان‌های نیروی هوایی عصر پهلوی دوم و معاون عملیات و جانشین نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی ایران بود. جهانبانی که در میان عامه مردم ایران به «ژنرال چشم آبی» معروف بود، شهرتی فراتر از جایگاه تاریخی خود در ارتش شاهنشاهی ایران به دست آورد و کم نیستند کسانی که او را نماد نیروهای نظامی در ایران می‌دانند.

در سال‌های اخیر نام نادر جهانبانی بیشتر از قبل دست به دست می‌شود، با این حال اهمیت جهانبانی در دوران پهلوی کمتر از اهمیتی است که هماکنون حامیان او برایش قائل هستند. در کتاب شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران که به صورت گذرا تقریبا از تمام چهره‌های مهم ایران نام برده شده، هیچ نامی از سپهبد نادر جهانبانی دیده نمی‌شود؛ این در حالی است که نام تمام اعضای خانواده او در همان کتاب دیده می‌شود.

ظهور رضا پهلوی و فعالیت بیشتر او در سال‌های اخیر (دست‌کم از سال ۸۸ به این‌سو و با گسترش شبکه‌های اجتماعی) به عنوان رهبر اپوزیسیون سلطنت طلب و احیای سلطنت به عنوان آلترناتیو شرایط موجود باعث شده نام چهره‌های نظامی و سیاسی بیش از گذشته مطرح شود. در میان این چهره‌ها، اما نادر جهانبانی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است. او به دلایل مختلف از جمله چشمان آبی [موضوعی که هنوز برای ایرانیان به عنوان یک آپشن محسوب می‌شود] ظاهر مقتدر و جذاب که یک نظامی با پرنسیب را به ذهن متبادر می‌کند و دوری او از سیاست داخلی، جایگاه یک نظامی خوب را در ذهن مردم پیدا کرده است. تا جایی که بخشی از مردم عکس‌های او را در شبکه‌های اجتماعی برای همدیگر ارسال می‌کنند و او را با برخی فرماندهان امروزی می‌سنجند و بیان جمله‌هایی از قبیل «چی دادیم، چی گرفتیم» نتایج دلخواه خودشان را از این مقایسه می‌گیرند. بخشی از مقایسه حقیقت دارد و در نخستین نگاه حداقل باید این واقعیت را پذیرفت که فرماندهان نظامی سابق به لحاظ قوای جسمانی و اندام ورزیده در مرتبه بهتری از آمادگی قرار داشتند، با این حال درباره نادر جهانبانی پارامترهای دیگری نیز وجود داشت که او را به جایگاهی بسیار خاص در میان تاریخ نظامیان ایران می‌نشاند؛ پارمترهایی که البته منجر به ساختن افسانه‌هایی درباره عملیات پیچیده نظامی توسط او می‌شد که بخشی از آن عاری از حقیقت است.

00.jpgتبار خانوادگی نادر جهانبانی

خاندان جهانبانی یکی از متنفذترین خانواده‌های سیاسی در ایران عصر قاجار و پهلوی است. پدر نادر جهانبانی یعنی امان‌الله جهانبانی به عنوان مشهورترین چهره این خاندان از نوادگان فتحعلی‌شاه قاجار است. او نوه سیف‌الله میرزا فرزند چهل و دوم فتحعلی شاه قاجار بود.

به گزارش رویداد۲۴ پدر جهانبانی در مدرسه نظامی سن‌پترزبورگ روسیه درس خواند و به غائله سیمیقتو پایان داد. امان‌الله جهانبانی در کابینه‌های مختلف سمت‌های متنوعی داشت. در کابینه محمدعلی فروغی وزیر کشور بود. در کابینه دوم فروغی وزیر راه شد و در کابینه علی سهیلی به وزارت جنگ رسید. شش دوره عضو مجلس سنا بود و به عنوان یکی از مشهورترین رجال عصر پهلوی شناخته می‌شد. امان الله جهانبانی همان کسی بود که برای اولین بار مامور شد دوازده فروند هواپیما از فرانسه بخرد؛ هواپیما‌هایی که بعد‌ها پایه نیروی هوایی مدرن در ایران را گذاشت. او چندبار ازدواج کرد که یکی از این ازدواج‌ها با هلن کاسمینسکی مهاجر روس بود که نادر جهانبانی هم حاصل این ازدواج است.

ریشه خانوادگی مادری نادر جهانبانی بعد‌ها برای او دردسر ساز شد تا جایی که در دادگاه‌های انقلاب اسلامی که توسط صادق خلخالی تشکیل شد یکی از اتهامات او جاسوسی بود که جهانبانی آن را تکذیب کند.

11.jpgتبار خانوادگی جهانبانی از طبقه بسیار مرفه ایران است؛ طبقه‌ای که سرنوشت فرزندان به دنیا آمده در آن از پیش مشخص است؛ خصوصاً خاندان جهانبانی که چهره‌های مشهوری مثل سرتیپ محمد‌حسین جهانبانی، سرلشکر منصور جهانبانی، شوکت‌الملک جهانبانی و سرلشکر روح‌الله کیکاووسی در آن بودند؛ با این تبار قابل پیش‌بینی بود که نادر جهانبانی هم که در دل چنین خانواده‌ای به دنیا آمده بود راه دیگر اعضای خانواده را در پیش بگیرد و بدل به چهره‌ای نظامی شود.

اعضای چنین خانواده‌هایی یا دیوانسالاران و سیاستمداران مشهوری می‌شدند یا اگر هم رخت نظام بر تن می‌کردند بعد‌ها به سیاست هم سر می‌زدند و تلاش می‌کردند از نظامی‌گری ابزاری برای رشد سیاسی خود بسازند. تفاوت نادر جهانبانی با سایر اعضای خانواده خود در همین مسئله است که او هیچ‌گاه چندان به مسائل سیاسی داخلی روی خوش نشان نداد و کوشید در همان جایگاه نظامی خود به انجام وظیفه بپردازد.

نادر جهانبانی روابط خانوادگی گسترده‌ای با محمدرضا شاه پهلوی داشت و از این منظر با دربار مرتبط بود، اما بر خلاف سایر خویشاوندان از این روابط برای حضور در عرصه سیاست داخلی استفاده نکرد و ترجیح داد یک نظامی باقی بماند.

12.jpgدر هجده سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد. پس از اتمام تحصیلات وارد نیروی هوایی ارتش ایران شد و بعد از دوره کوتاهی خدمت در ارتش برای آموزش دوره جت به آلمان رفت و بعد از بازگشت به ایران اقدام به تاسیس تیم آکروجت «تاج طلایی» کرد. از تاسیس این تیم به عنوان مهم‌ترین اقدام جهانبانی در نیروی هوایی ایران نام می‌برند.

تاسیس تیم آکروجت «تاج طلایی» توسط نادر جهانبانی

شاه همیشه و از همان سال ۱۳۲۰ متوجه نقش ارتش در ساختار سیاسی ایران بود و همواره می‌کوشید در تقابل با سیاست‌مداران بزرگ و کوچکی که به عنوان نخست وزیر انتخاب می‌کرد این نهاد را برای خود حفظ و تقویت کند. این موضوع بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سویه‌های بسیار افراطی پیدا کرد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ محمدرضا شاه پهلوی تمام ساختار سیاسی خود را به پیشرفت ارتش گره زد و تلاش کرد با نوسازی ارتش، خرید سلاح‌های مدرن و تقلید از ارتش‌های بزرگ دنیا (مثل انگلستان و آمریکا) حکومت خود را از گزند حوادث داخلی و خارجی مصون بدارد.

13.jpgمحمدرضا شاه بر اساس همین تئوری ساختار سیاسی ایران را بازتعریف و مهره‌های نظامی را در مناصب مختلف قرارداد. ساواک را در اسفند ۱۳۳۵ تاسیس کرد و نظامی متنفذی مثل تیمور بختیار را در راس آن قرار داد تا با سیاست مشت آهنین نیرو‌های اپوزیسیون داخلی اعم از مارکسیست، ملی‌گرا و مسلمان را سرکوب کند.

شاه در سیاست خارجی هم نیاز به چهره‌ها و نهاد‌هایی داشت که وجهه او را به عنوان ژاندارم و قدرت اول منطقه را حفظ کنند. تیم آکروجت تاج طلایی و فرمانده آن نادر جهانبانی را می‌تواند نماد حفظ برند شاه در سیاست خارجی دانست؛ چه آنکه نیروی هوایی ارتش میان تمام نیرو‌های نظامی برای شاه اولویت داشت و این را می‌توان در هزینه‌ای که شاه برای این نیرو انجام داد متوجه شد. این هزینه‌ها به قدری زیاد و سرسام‌آور بود که در مدت زمامداری محمدرضا شاه پهلوی نیروی هوایی ایران به مهم‌ترین توان رزمی ارتش ایران و قدرتمندترین نیروی هوایی در غرب آسیا بدل شد.

به گزارش رویداد۲۴ تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران دارای ۴۶۲ هواپیمای رزمی شامل ۷۷ شکاری رهگیر پیشرفته اف-۱۴ آ تامکت، ۱۹۰ فروند شکاری بمب افکن اف۴ئی و اف-۴ دی فانتوم ۲، ۲۵ فروند هواپیمای شناسایی آر اف-۴ئی و آر اف-۵آ و ۱۵۰ فروند جنگنده اف-۵ئی، اف، و بی به ترتیب ملقب به تایگر ۲ و فریدام فایتر می‌شد.

شاه تمام توان خود را معطوف کرده بود تا نیروی هوایی ایران بهترین نیروی نظامی او و مایه فخر ارتش شاهنشاهی باشد. به همین خاطر شاه به یک تیم متخصص نیاز داشت که این توان رزمی و نظامی را به منصه ظهور بگذارد و این تیم بدون شک تیم آکروجت تاج طلایی بود.

تیم آکروجت تاج طلایی در سال ۱۳۳۷ یعنی دو سال بعد از تاسیس ساواک و با ورود اولین هواپیما‌های جت در ایران پایه‌ریزی شد. در سال ۱۳۳۴ چهارده نفر از خلبانان زبده ایرانی به پایگاه هوایی فورستنفلدبروک آلمان اعزام شدند تا درباره هواپیما‌های جت آموزش ببینند. ۹ نفر از این تیم خیلی زود و پس از چند ماه به ایران بازگشتند، اما پنج تن دیگر در آلمان باقی مانند تا آموزش‌های پیشرفته‌تری در زمینه هواپیما‌های جت ببینند. گروه دوم شامل نفراتی همچون نادر جهانبانی، سیامک جهان‌بینی، محمد خاتمی، امیرحسین ربیعی و عبدالحسین مینوسپهر بود. ایده تشکیل یک گروه آکروجت هوایی در همان ایام نزد این گروه شکل گرفت. تیم تاج طلایی با الهام از تیم آکروجت «فروغ‌های آسمان» شکل گرفت.

با موافقت فرماندهان این نیرو، این گروه شروع به انجام تمرینات تخصصی کرد و پس از ۷۲ جلسه تمرین، در تیر ۱۳۳۷ اولین نمایش خصوصی را عرضه کردند که با استقبال مقامات حکومتی روبرو شد. بعد از ۱۴۷ جلسه تمرین، اولین نمایش عمومی در ۸ آبان ۱۳۳۷ در فرودگاه مهرآباد توسط ۴ فروند اف-۸۴ انجام گرفت.

در همان زمان نام تاج طلایی برای این تیم انتخاب شد. نمایش چنین تشکیلاتی در آن سال‌ها که هنوز شاه در هراس از حوادث ۲۸ مرداد به سر می‌برد شکلی از نمایش قدرت توسط محمدرضا شاه پهلوی برای رساندن این پیام به گوش جهانیان بود که شاه با تکیه بر چنین ارتش نیرومندی قدرتی بسیار دست نایافتنی دارد.

اگر ساواک با استفاده از مشت آهنین منویات شاه در سیاست داخلی پیش می‌برد، تیم آکروجت تاج طلایی با تکیه بر نمایش‌گری و آکروبات قدرت ارتش شاهنشاهی را به رخ جهانیان می‌کشید و برند قدرت سیاست خارجی او بود. هویت نظامی نادر جهانبانی هم خواسته یا ناخواسته با این نهاد پیوند خورده است.

برند نادر جهانبانی به عنوان یک نظامی با دیسیپلین با همین تیم آکروجت تاج طلایی ساخته شد. نظامی خوش قیافه، خوش پوش و پُرتلاشی که هویت افسانه‌ای ارتش شاهنشاه را در جهان حفظ می‌کرد. قیاس ویژگی‌های ظاهری و رفتاری جهانبانی با چهره‌هایی مثل نعمت‌الله نصیری و تیمور بختیار که افرادی خشن، متهور و بی‌رحم بودند به خوبی بیانگر سیاست‌های شاه در آن برهه تاریخی است. مشت آهنین در داخل و ویترینی جذاب برای خارج.

شاه برای تثبیت قدرت مطلقه خود به هر دو نهاد و تمام این چهره‌ها نیاز داشت. نصیری بازتاب نگاه او به نیرو‌های سیاسی داخل کشور بود و جهانبانی نیاز او به تصویری موجه از ارتش ایران در خارج. جهانبانی هم فردی متخصص، کارآمد و قدرتمند در زمینه کار با هواپیما‌های جنگی بود. همین مسئله او را بدل نیرویی زبده و قابل اعتماد برای ساخت برند خارجی محمدرضا شاه می‌کرد.

تاج طلایی خیلی زود جایگاه والا و ارزشمندی در نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی پیدا کرد. در ۱۵ خرداد ۱۳۳۸ نمایش مشترک این تیم با تیم «فروغ‌های آسمان» که با هواپیما‌های اف-۱۰۰ سوپرسیبر در نمایش شرکت کرده بودند، مورد رضایت و تأیید محمدرضا شاه قرار گرفت.

در ۲۵ مهر همان سال، تیم آکروجت «نیزه‌داران سیاه» از نیروی هوایی ایتالیا، با ۶ فروند هواپیمای اف-۸۶ سیبر به ایران آمد و نمایش مشترکی با تاج طلایی به اجرا درآورد. در نمایش هوایی مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ در فرودگاه کوشک نصرت، این تیم یک نمایش مشترک با تیم فرشتگان آبی متعلق به نیروی دریایی آمریکا انجام داد.

در این نمایش ۶ فروند اف-۵ از ایران در کنار ۶ فروند اف-۴ فانتوم ۲ به نمایش پرداختند. مدتی بعد تیم الماس‌های آبی که بخشی از گردان هوایی ۹۲ نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا بود، با جنگنده‌های کانادایر سیبر به تهران آمد و برنامه مشترکی با تاج طلایی به نمایش گذاشت؛ و حتی در سال ۱۳۴۰، ۱۳۴۰ تیم آکروجت فرانسه ملقب به پاسداران فرانسه با ۶ فروند داسو میستر ۴ به نمایش مشترک با تاج طلایی اقدام کرد. تمام این نمایش‌ها برای این بود که محمدرضا شاه پهلوی به عنوان رهبر ایران به جهانیان ثابت کند جزیره ثبات و قدرت اول منطقه است. او برای اثبات این موضوع از تیم آکروجت تاج طلایی و نادر جهانبانی استفاده و او را بدل به برندی برای تمام تاریخ نظامی ایران کرد. برندی که هنوز و بعد از گذشت سال‌ها اعتبار خود را حفظ کرده و در ذهن ایرانیان نادر جهانبانی را نماد یک نظامی با پرستیژ کرده است.

درباره ساخته شدن این روایت‌های افسانه‌ای از جهانبانی می‌توان دلایل زیادی را برشمرد. نارضایتی ملت ایران، نیاز به یک قهرمان نظامی برای نجات ایران و تلاش برای برندسازی نظام‌های توتالیتر از چهره‌های سیاسی و نظامی را می‌توان از جمله این دلایل دانست. جهانبانی امروز جایگاهی فراتر از جایگاه حقیقی خود در دوران خدمت در ارتش شاهنشاهی پیدا کرده است.

جایگاهی که با افسانه‌پردازی و قهرمان سازی ملت ایران پیوند خورده و از او چهره‌ای فراواقعی ساخته که نیاز ملت ایران به یک قهرمان نجات‌بخش را رفع می‌کند. قهرمانی که ذهن نوستالژیک مردم ایران را به لحاظ ذهنی آرام و آنان را مطمئن می‌سازد که در گذشته‌های نه چندان دور قهرمانانی مانند جهانبانی وجود داشته‌اند که می‌توانستند مردم ایران را صاحب هویت و برندی معتبر در سطح جهان کنند.

نکته جالب توجه و حائز اهمیت درباره برآمدن دوباره جهانبانی این است که اکثر هواداران امروزی او را جوانانی تشکیل می‌دهند که نه تصویر واضحی از او در ذهن دارند و نه مطالعه درستی درباره سابقه و جایگاه او انجام دادند. تمام این موارد حاکی از اهمیت جایگاه جهانبانی به عنوان یک نظامی در تاریخ ایران است.

نادر جهانبانی در عصری زندگی می‌کرد که وسایل ارتباطات جمعی به این میزان گسترده نشده بود و به همین خاطر می‌توانست در صف بسیاری از چهره‌های فراموش شده عصر پهلوی قرار بگیرد. جهانبانی، اما نه تنها فراموش نشد که در سال‌های اخیر مجدداً احیا و توسط جوانانی که هیچ تصویر و تصوری از او نداشتند به جامعه عرضه شد. سوال اصلی این است که مردم ایران در چهره‌ای مانند جهانبانی چه چیزی دیدند که درصدد احیای مجدد آن برآمدند؟

نادر جهانبانی از افسانه تا واقعیت

شاه به ارتش علاقه ویژه‌ای داشت و تمام حواسش را معطوف به ارتش کرده بود. عاشق مجلات و سلاح‌های نظامی بود. با ولع زیادی سلاح نظامی می‌خرید و انبار می‌کرد. یرواند آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن می‌نویسد: «شاه بودجه نظامی را از ۶۰ میلیون در سال ۱۳۳۳ به ۵/۵ میلیارد در سال ۱۳۵۲ و سپس به ۳/۷ میلیارد در سال ۱۳۵۶ افزایش داد.» بودجه‌ای که در اکثر اوقات صرف خرید سلاح می‌شد. شاه به جز سال‌های پایانی حکومتش به شدت به مسائل ارتش اشراف داشت. به خوبی می‌دانست چه نیرو‌ها و چهره‌هایی را در کدام قسمت‌ها به کار بگیرد تا از آن‌ها بهترین بهره را برای تثبیت سیاست‌های خود به کار بگیرد. او به خوبی به توان و تفاوت‌های نیرو‌های نظامی تحت امرش آگاه بود و همین مسئله باعث می‌شد تا از آن‌ها در جا‌هایی استفاده کند که قدرت او را تثبیت می‌کنند.

جهانبانی برای شاه نماد نظم و دیسیپلین بود. نماد نظامی خوبی که هیچ چیز او را آلوده نکرده بود. سیاسی و امنیتی نبود. در کار خود تخصص داشت و صرفاً به فعالیت نظامی می‌پرداخت. شاه او را در نیروی هوایی که نماد نظم، زیبایی و وقار ارتش خود بود به جایگاهی افسانه‌ای رساند. اجازه داد افسانه‌های مختلفی حول محور جهانبانی شکل بگیرد که احتمالا بخشی از آنها حقیقی نبود، اما شاه به این افسانه پردازی‌ها نیاز داشت تا برند ارتش خود را حفظ کند. افسانه پردازی‌هایی مثل حضور خودسرانه جهانبانی در عراق و فرار از دست نیرو‌های حسن البکر با شکستن دیوار صوتی یا عبور از زیر پل کارون با هواپیما.

این افسانه‌ها بعد‌ها یکسره توسط پسر جهانبانی تکذیب شد: «متاسفانه خیلی از این داستان‌ها غلو است. این داستان‌ها بیشتر به ضرر پدرم است تا به نفع ایشان. مثلا این‌که پدرم با هواپیما از زیر پل کارون پرواز کرد دروغ است. این کار بی‌انضباطی است و پدرم خلبان بسیار با انضباطی بود و ابدا چنین کاری نمی‌کرد و این داستان سال‌های سال است که روایت می‌شود. داستان غیرواقعی دیگر این است که پدرم بدون اجازه پادشاه به عراق پرواز کرد و هواپیما‌های عراقی ایشان را محاصره کردند و به بغداد بردند و پدرم با مهارت از چنگ آن‌ها فرار کرد. این داستان از ابتدا تا انتها دروغ است.»

تنها روایت حقیقی که در میان افسانه‌های ساخته شده پیرامون جهانبانی وجود دارد و مورد تایید پسرش هم قرار گرفته تصادف یک هواپیما با هواپیمای جهانبانی در دوره آکروجت است که جهانبانی به خلبان جوان دستور می‌دهد از هواپیما بیرون بپرد و خودش هواپیما را هنرمندانه روی باند می‌نشاند. اما شاه و کلاً نظام سیاسی پهلوی به چنین افسانه سازی‌هایی نیاز داشت تا اقتدار ارتش خودش را به رخ جهانیان بکشد. اقتداری که البته خیلی زود و در سال‌های بعد مشخص شد پوشالی است و چندان به کار شاه نمی‌آید. نکته اساسی تر، اما این است که چرا مردم ایران هنوز این افسانه‌ها را باور می‌کنند و در قالب مطالب اینترنتی به نشر آن می‌پردازند.

نیروی هوایی برای شاه مهم‌ترین نیروی نظامی در ایران به شمار می‌رفت. شاه برای کسب وجهه و پرنسیپ خود به خلبانی می‌پرداخت و پسرش را هم به آموزش خلبانی فرستاد تا یک وجهه نظامی برای جانشین خودش هم دست و پا کند. نیروی هوایی همیشه نماد وقار و دیسپلین ارتش شاهنشاهی به حساب می‌آمد و نیرو‌های فعال در آن از جمله نیرو‌های وفادار به شاه محسوب می‌شدند. تا جایی که بزرگترین شوک به نیرو‌های نظامی ارتش شاهنشاهی زمانی بود که همافران نیروی هوایی با آیت‌الله خمینی بیعت کردند و این نکته‌ای بود که آیت‌الله خامنه‌ای هم در سخنرانی خود به آن اشاره کرده است: «در دوران رژیم گذشته، نیروی هوایی ارتش یکی از نزدیک‌ترین نیرو‌ها به مرکز قدرت و امریکا بود، اما رژیم طاغوت، ضربه را از همین نیرو خورد که هیچ‌گاه تصور آن را نمی‌کرد.»

شاه برای چنین نیرویی با چنین جایگاهی نیاز به چهره‌ای داشت که بتواند از آن یک برند بین المللی بسازد. برندی که نه تنها توجه قدرت‌های خارجی را جلب که توافق ملت ایران را هم با خود داشته باشد. نادر جهانبانی هر دوی این ویژگی‌ها را داشت. هم چهره‌ای منظم، مقتدر و سختکوش بود که در نظر جهانیان جذاب جلوه می‌کرد و هم به واسطه عدم مشارکت در فعالیت‌های سیاسی و امنیتی رژیم پهلوی برای مردم ایران چهره‌ای قابل دفاع به حساب می‌آمد. به همین خاطر جهانبانی همیشه از مرکز تصمیم‌های بسیار مهم سیاسی دور نگه داشته می‌شد تا به جایگاه و برندی که از او ساخته شده بود آسیبی وارد نشود. همین جایگاه و نقش بود که از جهانبانی یک اسطوره ساخت.

در یکی دو سال گذشته گفتگویی با سرباز تحت امر جهانبانی منتشر شد که حاوی ادعا‌های عجیبی است. در این گفتگو سرباز جهانبانی مدعی می‌شود که همراه جهانبانی تا کاخ سعدآباد و نزد شاه و فرح دیبا هم رفته و از تمام جزئیات اقدامات جهانبانی خبر داشته است. این ادعا‌ها با توجه به جایگاه جهانبانی و به لحاظ امنیتی نمی‌تواند درست باشد.

در سراسر این گفتگو درباره خصایل نیکوی جهانبانی سخن گفته می‌شود. ظهور چنین گفتگو‌هایی نشان می‌دهد جایگاه جهانبانی به عنوان یک اسطوره هنوز در ذهن ایرانیان زنده است. تاریخ ایران به سبب آن‌که تاریخی پُر از نزاع و جنگ‌های مختلف بوده، سرداران و امرای نظامی در آن جایگاهی هم پای پادشاهان و سیاستمداران پیدا کرده‌اند. اهمیت خاک در ذهن ایرانیان باعث شده سرداران ایرانی همیشه قابلیت اسطوره شدن را داشته باشند و اسطوره نظامی زمان شاه در ذهن و ضمیر مردم ایران تیمسار جهانبانی است که هم چنان درباره او گفتگو‌های اغراق آمیزی منتشر می‌شود که نمی‌توان به آن استناد کرد، اما می‌تواند سند دست اولی از جایگاه جهانبانی به عنوان یک اسطوره در ذهن ایرانیان باشد.

شاه در دوران زمامداری خود ارتش را محور تصمیمات کشور قرار داد و در میان نیرو‌های نظامی خود نیروی هوایی را بدل به نیروی اصلی این نهاد کرد و در میان خلبانان هم جایگاهی برای جهانبانی در نظر گرفت که او را بدل به برند نظامیان ایران کرد. برندی که به تدریج بدل به اسطوره شد و چنان جایگاهی در میان ایرانیان پیدا کرد که بعد از گذشت چهل و چند سال هنوز به سر مزار او می‌روند و به عنوان نماد نظامی خوب ستایش می‌کنند.

01.jpgاعدام نادر جهانبانی

به گزارش رویداد۲۴ درباره نحوه اعدام جهانبانی توسط صادق خلخالی هم روایت‌های مختلفی وجود دارد. متن دفاعیاتی که بعد‌ها از جهانبانی در فضای مجازی منتشر شد توسط پسر جهانبانی به کل تکذیب شد: «درباره دادگاه خیلی چیز‌ها نوشته شده که به نظر من خیلی دور از حقیقت هستند. واقعا چه در دادگاه پیش آمد، ما نمی‌دانیم. بسیاری از این نوشته‌ها غلو هستند، خیلی جمله‌ها وجود دارد که پدرم هیچ وقت نمی‌گفت و این جمله‌ها را بعد‌ها مرتب اضافه می‌کنند. خدا می‌داند که واقعا در دادگاه چه گذشته است. ان‌شاءالله که یک روزی بتوانیم بفهمیم واقعا چه گذشت. البته یک نوشته‌ای با دستخط خودشان وجود دارد که از ما خداحافظی کرده است. یک چیز دیگری هم که داریم ساعتی است که پدرم دستش بود و الان دست من است و این باارزش‌ترین چیزی است که من در زندگی‌ام دارم.»

اولین جلسه دادگاه جهانبانی در محل دبیرستان شماره ۲ علوی که به عنوان دادگاه ویژه انقلاب استفاده می‌شد، در اواخر بهمن ۱۳۵۷ برگزار شد. در این جلسه آقای جهانبانی همراه با ۲۵ نفر دیگر از درجه‌داران و مدیران حکومت پهلوی محاکمه شد.

از جزییات این جلسه دادگاه اطلاعی در دست نیست. طبق اطلاعات موجود، محاکمه آقای جهانبانی در این مرحله به اتمام نرسید. آقای جهانبانی برای بار دوم در ۲۱ اسفند ۱۳۵۷ و در دادگاهی که به صورت علنی برگزار شد، محاکمه شد. در هیچ یک از جلسات دادگاه نشانی از شاکی یا شاهدی که به نفع یا به آقای جهانبانی شهادت دهد و حتی وکیل مدافع وجود نداشت.

گفته شده خلخالی تا زمان برگزاری دادگاه نتوانسته بود مدارک مهمی علیه جهانبانی به دست بیاورد، به همین خاطر وقتی که جهانبانی را برای محاکمه می‌آورند روی پلاک گردن او تنها عنوان کلی «عامل فساد» به چشم می‌خورد.

جهانبانی در ایام محاکمه دفاع چندانی از خود به عمل نیاورد و تنها به ذکر این نکته بسنده نمود: «من دفاع خاصی ندارم، ولی من هیچ وقت بر ضد انقلاب کاری نکرده‌ام. به هر حال دیگر مسئله مهمی نیست و بنده آمادهٔ اعدام هستم.»

او همچنین در مورد اتهام جاسوسی خود و پدرش هم به دادگاه گفت: «پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده بود، من هم هرگز عامل کشوری نبودام، بلکه در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابر‌ها پرواز می‌کردم»

متن کیفرخواست جهانبانی فاقد وجاهت حقوقی است و این موضوع را نشان می‌دهد که او صرفاً به دلیل داشتن شغل نظامی در حکومت پهلوی به اعدام محکوم شده است: «نادر جهانبانی با اشغال در سمت‌های حساس نظامی و این اواخر، در تصدی مشاغل ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی و شرعی به طریق غاصبانه و با اراده اجنبی در ایران سلطه پیدا کرد و مملکت را در جهت منافع اجنبی و در جهت خلاف شرع و خلاف مصلحت مملکت و ملت به قهقرا می‌برد و به نابودی می‌کشاند با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه سلام بوده و دلایل اتهامات تصدی مشاغل دیگری است که احتیاج به توصیف یک یک آن‌ها نیست. مطابق قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادره اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافته است از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی می‌کنم.»

نادر جهانبانی سرانجام در تاریخ ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۷ اعدام شد و در سن ۵۰ سالگی درگذشت. با مرگ جهانبانی اسطوره او ادامه پیدا کرد و آثار و نشانه‌های این جایگاه اسطوره‌ای تا امروز هم ادامه دارد.

نادر جهانبانی را باید جز آخرین گروه از نظامیانی در تاریخ ارتش ایران دانست که صرفاً با تکیه بر جایگاه نظامی خود و تنها با حضور در یک منصب نظامی به چنین جایگاهی در ذهن ایرانیان دست پیدا کرده است.

محمد قائد درباره این ذهن اسطوره ساز ایرانی و غلو‌های تاریخی ناشی از این ذهن اسطوره ساز می‌نویسد: «گاه حتی به شغل و وظیفه متوفی هم درست توجه نمی‌کنند. درباره روحانی متوفایی که در سالخوردگی درگذشته است می‌نویسند سراسر عمر را به زهد زیست. از طریق پارسایی ذره‌ایی تخطی نکرد و لحظه‌ای از یاد خدا غافل نشد. اما یک مرد روحانی، بنا به تعریف، لزوما قرار است زاهد و پارسا بماند و دائما به یاد قادر متعال باشد، چون از نوجوانی برای این نوع زندگی به عنوان شغل و حرفه تعلیم دیده و آن آداب و آئین را سال‌ها تمرین کرده است. چنین توصیفی بیشتر به حشو قبیح و شبهه‌آفرینی و بلکه به شوخی می‌ماند تا به مدح. انگار درباره افسر درگذشته ارتش بنویسند متوفی نه تنها تیراندازی با سلاح کمری، بلکه کار با تیربار را هم بلد بود.»



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy