نجف دریابندری در سن ۹۱ سالگی درگذشت. در باره ی او و کتاب هایش بسیار گفته اند و نوشته اند اما حرفی که من می خواهم بزنم، حرف جدیدی ست که کمتر به آن اشاره شده است.
بزرگان ادب ما به خاطر نام و شهرت شان، چنان در میانه ی تمجید و تحسین ها غرق می شوند که دیگر کمتر فرصتی برای بازگفتن آن چه واقعا کرده اند باقی می ماند.
در باره ی دریابندری گفت و گوهای بسیاری صورت گرفته و نظرهای بسیاری داده شده است. اما من در جایی ندیده ام که کسی از صاحب نظران گفته باشد، او راه ترجمه ی صحیح و دلیرانه را به دیگر مترجمان نشان داد هر چند کمتر کسی از این هدیه ی بزرگ به فارسی زبانان، سخن به میان آورده است.
ترجمه یک متن ادبی، کار آدم های ترسو نیست. باز بسیار شنیده ایم که گفته اند کسی که به ترجمه ی متنی ادبی اقدام می کند باید زبان مبدا و مقصد را به خوبی بداند و با موضوع ترجمه آشنا باشد.
در ترجمه ی ادبی نمی توان با موضوع ترجمه آشنا بود، چون گاه متونی جهانی شده اند، که ابدا از نظر فرهنگی موضوع آن ها برای ما قابل شناختن و دانستن نبوده است.
مترجمانی مانند دریابندری و نیز محمد قاضی، که این دو جزو بهترین مترجمان متون ادبی خارجی به زبان فارسی هستند، زبان را نه در کشور صاحب زبان یاد گرفته اند و نه درس این کار -یعنی ترجمه ی متون ادبی- را خوانده اند.
جالب اینجاست که تمام اشخاص موفق و درجه ی یک در ادب فارسی اشخاصی بوده اند که سواد مدرسه ای نداشته اند و آن ها هم که سواد مدرسه ای داشته اند -جز چند استثنا-، کوچک ترین اثر به درد بخوری از خامه ی قلم شان تراوش نکرده است.
در ترجمه، همین دریابندری و قاضی.
در شعر، شاملو.
در داستان نویسی، احمد محمود.
به این ها تنها کاری که نمی آمده کار ادبی بوده ولی کار ادبی را به بهترین نحو ممکن انجام داده اند.
چرا؟ چون در وهله ی اول انسان هایی شجاع و قالب شکن بوده اند، و در مرحله ی دوم ذوق این کار را داشته اند و به قولی ذاتا «این کاره» بوده اند.
مسیر ادب از کلاس های درس نمی گذرد. کسانی که چنین فکر می کنند ابله اند. در کلاس درس اتفاقا اساس کار ادبی یعنی داشتن شجاعت شکستن قالب ها و ذوق و شوق آفرینش و خلاقیت هنری از بین می رود. کشته می شود. مورد نفرت قرار می گیرد.
نجف دریابندری قالب شکن بود. اعتماد به نفس داشت و به درستیِ کار ی که انجام می داد معتقد بود.
او مترجم از روی دیکشنری نبود. او مترجم از روی ذهن ترکیب گر بود. دریابندری، قاضی، شاملو، این ها کسانی بودند که فارسی را در حد اعلا، ولی نه در حد اعلای مَدرِسی می دانستند. فارسی جزو ذات آن ها بود و این موضوع به آن ها کمک می کرد که حتی اگر در زبان بیگانه ضعف هایی داشته باشند -که داشتند-، آن ضعف ها مطلقا دیده نشود و فقط بهانه ای بدهد به دست بهانه گیران بیکار.
کتاب مشهور فاکنر، «گور به گور»، فقط، عنوان اش یک مصیبت برای مترجم فارسی زبان بود. به عبارتی مترجم ترسو، با دیدن این عنوان و متن در هم پیچیده ی کتاب، اگر از خیر ترجمه می گذشت، حَرَجی بر او نبود.
اما دریابندری، عنوانی را که ترجمه ی تحت اللفظی اش به قول خودش می شد: «همچنان که دراز کشیده بودم و داشتم می مُردم»، به «گور به گور» ترجمه کرد و این نام را در فرهنگ و ادب فارسی ماندگار کرد.
زمانی که این ترجمه منتشر شد، جوانکی اگر اشتباه نکنم اهل شیراز، مطلب مبسوط و مزخرفی نوشت در باره ی اشتباه هایی که دریابندری در ترجمه کتاب فاکنر کرده بود. البته اشتباه هایی از نظر خُرد و «جوبِ آب ی» او.
او گشته بود و گشته بود و مثلا یکی دو جمله از چند جای کتاب را که دریابندری ترجمه نکرده بود پیدا کرده بود و آن را به رخ اهل ادب کشیده بود که ببینید! ترجمه نجف چه ناقص است. بحث مفصلی هم کرده بود در باره ی عنوان کتاب که معنی اش از روی فلان کتاب و بهمان کتاب می شود این و نمی شود «گور به گور».
اسم آن جوانک را از یاد برده ام، و فکر نمی کنم کسی او و بحث اش را به یاد داشته باشد.
البته هیچ وقت نباید به منتقد گفت که تو که بلدی بزنی، بفرما بزن. ولی بد نبود این منتقد چند صفحه از متن را خودش ترجمه می کرد و آن را به داوری خوانندگان می گذاشت.
وقتی به کار مهدی سحابی ایراد گرفتند و به او گفتند اثر عظیم و وحشتناک دشوار مارسل پروست را خوب ترجمه نکرده، او هم گفته بود، خب من بد ترجمه کردم؛ شما خوب ترجمه کنید.
بعد از استقرار در خارج از کشور، و خواندن کتاب ها به صورت مقایسه ای در زبان ها مختلف، متوجه شدم که فرضا آلمانی ها مطلقا در ترجمه در قید و بند دقت های الکی یی که ما ایرانی ها می کنیم نیستند.
شما حتی، فیلم هم که تماشا می کنید، اگر زبان گفتار و زیر نویس را به دو زبان مختلف انتخاب کنید، متوجه می شوید که چقدر فرق، میان کلمات زبان اول، با زبان دوم هست ولی به رغم این فرق ها، هیچ اِشکالی در فهم معنا وجود ندارد و با وجود کلمات متفاوت، در هر دو زبان یک چیز فهمیده می شود.
و این هنری بود که دریابندریِ «دریایی» و نه «جوب آب ی» داشت و به ما هم یاد داد که ترجمه ی تحت اللفظی، نه تنها ترجمه ی دقیق نیست بلکه اتفاقا ترجمه ی بی سواد هاست؛ ترجمه زبان ندان هاست.
ترجمه ای خوب است که واحد ترجمه برای مترجم جمله باشد و نه کلمه. و در همین یک جمله، راز ی نهفته است که خیلی از مترجمان سرزمین ما مطلقا به آن پی نبرده اند و مثل ترسوها و بزدل ها حتی جرات تغییر کلمه، جا به جا کردن آن، حذف آن، و نشاندن کلماتی که مفهوم را بهتر و دقیق تر و شیواتر برساند ندارند.
ندارند چون از منتقدان بی سواد تر از خود که مثلا موی سفید را از ماست بیرون می کشند، ولی کل ماست را غیر قابل خوردن می کنند می ترسند. می ترسند که منتقد بیاید بگوید پس ترجمه ی فلان کلمه کو؟ پس ترجمه ی فلان جمله کو؟ چرا آن ها را ترجمه نکرده ای؟
در ترجمه ادبی، واحد ترجمه حتی می تواند بند و پاراگراف باشد.
نجف دریابندری عمر دراز ی کرد و سعادت اش این بود که عمر با برکتی داشت.
دوست داشتم بیشتر در باره ی او و کتاب هایش بخصوص کتاب دو جلدی مستطاب آشپزی و طنز خاص او بنویسم که باید بماند برای بعد.
کشتە شدن سە عضو سپاه پاسداران در دیواندرە
کلاهبرداری از مردم با تقلید صدای وزیر ارتباطات