آرش عزیزی - ایندیپندنت فارسی
خیابان اِجوِر در غرب لندن به رستورانهای عرب و بخصوص عراقی خود معروف است و در کافههای آن که بنشینی بحث سیاست عراق و بقیه جهان عرب همیشه داغ است. لندن سالها است شهر تبعیدیهای عالم بوده و بسیاری تبعیدیان جهان عرب نیز سالها است همینجا زندگی میکنند.
یکی از این تبعیدی ها روز شنبه در سن ۱۰۰ سالگی درگذشت. بدیعه بنت علی عضو خاندان بنی هاشم و خانواده سلطنتی عراق بود؛ سلطنتی که تنها ۳۷ سال به طول انجامید و در انقلاب خونین ۱۹۵۸ که در آن بدیعه بسیاری از اعضای خانوادهاش را از دست داد از میان رفت.
خاندان بنی هاشم روزی امیدوار بود حاکم تمام جهان عرب باشد. دست روزگار اما چنین بود که در نهایت تنها پادشاهی کوچک اردن در اختیار آن بماند.
امروز نتیجه عموی بدیعه، ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن است و او از اولین کسانی بود که وفات این آخرین شاهدت خاندان سلطنتی عراق را تسلیت گفت.
در عراق نیز عالیترین مقامات به خانواده بنی هاشم تسلیت گفتند. برهم صالح، رئیسجمهور، به شریف علی بن حسین تسلیت گفت، دختر بدیعه که خود را موروث تاج و تخت عراق میداند. صالح گفت: «قلبهای ما از شنیدن خبر غمانگیز درگذشت شاهدخت بدیعه بنت علی عمیقا به درد آمده است.»
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
مصطفی الکاظمی، نخستوزیر عراق، در توئیتر به سه زبان عربی، کردی و انگلیسی تسلیت گفت. او از مرگ بدیعه به عنوان «پایان فصلی درخشان و مهم در تاریخ معاصر عراق» یاد کرد و افزود: «شاهدخت فقید بخشی از صحنه فرهنگی و سیاسی بود که عراق را به خوبی نمایندگی میکرد.»
عمر پر ماجرا
بدیعه در یک قرن عمر خود تحولات بسیاری را به چشم دید. او در سال ۱۹۲۰ در دمشق به دنیا آمد؛ یعنی زمانی که امپراتوری عثمانی هنوز برقرار بود و جنگ جهانی اول تازه دو سال بود که تمام شده بود.
پدربزرگ او، حسین بن علی، در زمان عثمانیها کلیددار و به اصطلاح «شریفِ» مسجدالحرامِ مکه بود و در سال ۱۹۱۶ با بریتانیاییها و «لورنس عربستانِ» شهیر دست به شورش علیه عثمانی زد به این امید که در فردای فروپاشی امپراتوری، پادشاه تمام سرزمینهای عرب میشود: شریفِ دیرین مکه حالا میخواست بر تخت پادشاهیای بنشنید که از نیل تا فرات را در بر داشته باشد.
جنگ جهانی اول که تمام شد اما بریتانیا و فرانسه خاورمیانه را بین خود تقسیم کردند و اجازه استقلال بلافاصله به عربها داده نشد. حسین بن علی پادشاهی خود را در سرزمین حجاز اعلام کرد. فرانسویها پادشاهیای که پسرش، فیصل، در سوریه بر پا کرده بود سرنگون کردند. بریتانیاییها اما اجازه تشکیل دو پادشاهی از خاندان بنی هاشم در سرزمینهای عربی تحت کنترل خود را دادند: یکی در عراق و دیگری در اردن.
پدر بدیعه، علی بن حسین، بزرگترین فرزند شریف مکه بود. علی کنار پدر در حجاز ماند تا پادشاهی نوپایی در آنجا بنا شود. اما چیزی از رفتن عثمانیها نگذشته بود که خاندان آل سعود که دولت خود را بنیان نهاده بود به جنگ حجازیها آمد و شکستنشان داد.
در سال ۱۹۲۵ بدیعه و خانواده نیز مکه را ترک کردند. آنها مدتی در امان بودند و سپس به دیگر پادشاهی بنی هاشم، عراق، رفتند. بدیعه بنت علی تا پایان عمر عراقی را که در کودکی وارد آن شده بود فراموش نکرد. در سال ۲۰۱۲ بود که در گفتگو با تلویزیون الشرقیه عراق گفت: «بغداد نسبت به امان بسیار دوستداشتنی بود. امان کوچک بود و همهجا با نور شمع روشن بود. بغداد اما برق داشت و پل داشت و لب شطی زیبا. بغداد زیبا بود و من عاشقش بودم.» شهری که در قصص اسلامی پایتخت پرشکوه عباسیان بود حالا میرفت تا دوباره پایتخت پادشاهی نوپایی شود که میخواست عراق را دوباره به جایگاهی در خور برساند.
بدیعه از همان خردسالی عضو خانواده سلطنتی این عراق نوپا بود. عمویش، فیصل، از محبوبترین رهبران جهان عرب، اولین پادشاه عراق شد. او دوازده سال بعد، در سال ۱۹۳۳، با حمله مشکوک قلبی درگذشت تا پادشاهی به تنها پسرش، غازی برسد. غازی هم پسرعموی بدیعه بود و هم شوهر خواهرش. ملکه عراق اکنون عالیه بنت علی، خواهر بدیعه، بود.
ملک غازی نیز شش سال بعد در تصادف رانندگی در بغداد کشته شد که برخی میگفتند کار نوری سعید، نخستوزیر محبوب انگلیسیها، بوده است. تاج سلطنت اکنون باید به ملک فیصل دوم میرسید که تنها سه سال داشت. در نتیجه، این برادر بدیعه، عبدالاله، بود که به عنوان نایبالسطنه امور را در دست گرفت.
عراق در سال ۱۹۳۲ بالاخره از بریتانیا مستقل شده بود اما نفوذ لندن در این کشور همچنان زیاد بود. در این سالهای بحبوحه جنگ جهانی دوم اما خیلی از نیروهای ناسیونالیست در عراق (مثل سایر کشورهای تحت قیمومیت بریتانیا همچون هند) تمایلی به همپیمانی با دول محور و آلمان نازی نشان میدادند. در پی کودتایی که سال ۱۹۴۱ برای مدت کوتاهی، افراد متمایل به آلمان نازی را سر کار آورد، عبدالاله مدتی زندانی شد. کودتا اما در نهایتا ناکام ماند.
در پایان جنگ جهانی دوم، عراق میرفت تا با استفاده از درآمد روزافزون نفت کشوری مدرنتر بسازد. فیصل دوم در سال ۱۹۵۳ پس از رسیدن به ۱۸ سالگی خود سلطنت را به دست گرفت. نارضایتیهای مردم و اختلاف طبقاتی اما بیداد میکرد؛ داستانی مشابه در تمام کشورهای عربی منطقه. سلطنت مصر در سال ۱۹۵۲ به دست جنبش افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر سرنگون شد. ناصر با ملیکردن کانال سوئز به نمادی در سراسر جهان عرب بدل شد؛ بخصوص پس از آنکه در سال ۱۹۵۶ حمله مشترک بریتانیا، فرانسه و اسرائیل شکست خورد. پلاتفرم ناصر با محوریت ایجاد وحدت بین کشورهای عربی بود. او میخواست تمام جهان عرب در قالب یک دولت بزرگ و متحد وحدت یابد.
طرفداران این نظریات در عراق نیز بسیار بودند. از جمله جنبشی در میان نیروهای مسلح همان نام «افسران آزاد» که از مصر گرفته شده بود و به رهبری عبدالکریم قاسم. سال ۱۹۵۸ سالی کلیدی در تاریخ خاورمیانه است. در این سال مصر و سوریه به هم پیوستند و تشکیل «جمهوری متحد عربی» را اعلام کردند. در پاسخ به این واقعه دو پادشاهی بنی هاشم، عراق و اردن، نیز به هم پیوستند و تشکیل «اتحاد العربی» یا «فدراسیون عرب» را اعلام کردند.
لحظه تاریخی اما وقتی فرا رسید که در ژوئیه ۱۹۵۸ ملک فیصل دوم از نیروهای تحت امرش خواست به غرب بروند تا به پادشاه اردن (که نوه عموی پدرش میشد) در راه مقابله با بحرانی که در لبنان در گرفته بود یاری برسانند. او نگران بود که نیروهای طرفدار ناصر در اردن کودتا کنند و به قدرت برسند. غافل از اینکه میبایست بیشتر نگران رویدادهای کشور خودش میشد.
نیروهای عراقی به سرگردگی قاسم نه به امان که به قصر الرحابِ بغداد لشکر کشیدند. آنها در کودتای انقلابی ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸ سلطنت را سرنگون کردند و اولین جمهوری عراق را با حمایت حزب کمونیست قدرتمند این کشور و جنبش خودمختارطلبی کردها در شمال، بنیان نهادند (قاسم خود تبار کردی داشت.)
بدیعه بنت علی تا پایان عمر آن روز را فراموش نکرد. او میرفت تا در عرض چند ساعت از یک عضو عالی خاندان سلطنتی به یک شهروند فراری بدل شود. مهاجمین به کاخ سلطنتی ریختند و دست به کشتار هر آنکه دستشان به او میرسید زدند. ملک فیصل دوم و خانواده سعی کردند از در پشتی فرار کنند اما به دست کودتاچیان افتادند. یکی از سربازانی که خانواده سلطنتی را قتل عام کرد بعدها به صفا خلوسی، تاریخدان شهیر عراق، گفت هنگام شلیک تنها به فلسطین فکر میکرده است -- چرا که بنی هاشم را خائن به آرمان فلسطین میدانست. عموی بدیعه، ملک عبدالله اردن، نیز چند سال قبل به دست یک مهاجم فلسطینی به قتل رسیده بود.
اقبال بدیعه این بود که در آن روز تاریخی در قصر الرحاب بغداد نبود.
شاهدخت سالها بعد در گفتگویی ان روز را بخاطر آورد: «حوالی شش یا شش و نیم صبح بود که صدای انفجار شنیدم و از تخت بیرون پریدم. از حسین [همسرش] پرسیدم چه بود؟ از دور نگاهی به قصر رحاب انداختم و دیدم دود از آن بیرون میآید.»
دقایقی بعد یکی از خدمه کاخ، آغشته از خون خود را به خانه بدیعه رساند و فریاد زد: «کشتندشان. پادشاه و خانوادهاش را کشتند.» بدیعه میگوید: «شروع کردم به گریه کردن و جیغ زدن. پرستار انگلیسی بچهها میپرسید چه شده و من گفتم «خانوادهام را کشتند.»»
در آن روز تلخ، بدیعه چندین نفر از نزدیکانش را از دست داد. عبدالاله، برادرش، و همسر او، شاهدخت شیام، به قتل رسیدند. عابدیه، دیگر خواهر بدیعه، نیز کشته شد.
بدیعه و همسرش، شریف حسین بن علی، و سه کودکشان به سفارت عدوی قدیمی خاندان بنی هاشم، عربستان سعودی، گریختند. ملک سعود، پادشاه وقت عربستان، به سفیر خود در بغداد تاکید کرد که باید هر آنچه در توان دارد انجام دهد تا بدیعه و بقیه آنها که به این سفارت پناه آوردهاند سالم و سلامت از عراق خارج شوند. همین نیز شد و بدیعه خود را به مصر رساند و سپس مدتی بین لبنان و سوئیس بود تا اینکه نهایتا به شهری رسید که میرفت تا آرامگاه ابدی او شود: لندن.
انقلاب سال ۱۹۵۸ عراق کل خاورمیانه را لرزانده بود. در ایران، محمدرضا شاه پهلوی، که تازه چند سال پیش تاج و تختش را با کودتای ۲۸ مرداد مستحکم کرده بود اکنون دست به سرکوب بیشتر حزب توده و جبهه ملی دوم زد. او نمیخواست به سرنوشت بنی هاشمِ عراق بدل شود. پادشاهی پهلوی نیز اما در نهایت سرنگون شد، چنانکه پادشاهیهای افغانستان، لیبی، تونس، یمن و اتیوپی.
در این سالها خاندانهای سلطنتی مخلوع خاورمیانه عمدتا ساکن اروپا بودند و روابط خود با یکدیگر را حفظ کرده بودند؛ چنانکه فرح پهلوی، آخرین ملکه ایران، به عنوان یکی از محترمترین چهرههای اینچنینی به محافل مخصوص آنها دعوت میشد. بدیعه نیز اینگونه به حیات خود ادامه داد. خانواده او در اردن البته همچنان بر تخت سلطنت بودند. در ضمن عموی کوچکش، زید بن حسین، که جزو خاندان سلطنتی عراق بود و سابقه سفارت این کشور در برلین، آنکارا و لندن را داشت نیز تا سال ۱۹۷۰ به حیات خود ادامه داد و به صورت صوری رئیس خاندان سلطنتی عراق و سوریه محسوب میشد.
پسر او (پسرعموی بدیعه) رعد بن زید نیز پس از مرگ پدر این سمت را به عهده گرفت و تا امروز در اختیار دارد. پادشاهی اردن همچنان این اعضای خانواده را بزرگ میدارد و به آنها لقب سلطنتی میدهد. رعد بن زید البته بیشتر بخاطر مادر و پسر خود معروف است. مادرش، فخرالنسا، که از نسب اشراف عثمانی میآید، به یکی از مشهورترین نقاشان مدرن ترکیه بدل شد؛ و پسرش، زید بن رعد الحسین، از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ کمیسیونر عالی حقوق بشر سازمان ملل بود.
عراق در پی انقلاب ۱۹۵۸ دورانی طولانی از کشتار، خشونت و دیکتاتوری را تجربه کرد. خود قاسم پنج سال بعد در کودتای مشترک ناصریستها و حزب بعث سرنگون شد و فجیعانه به قتل رسید.
پسر بدیعه، شریف علی بن حسین، که هنگام انقلاب ۱۹۵۸ دو سال داشت، پس از تحصیل در لبنان و انگلستان وارد عرصه بانکداری شد و به چهرهای ثروتمند بدل شد که میکوشید به فعالیت سیاسی علیه حکومت صدام حسین دست بزند؛ بخصوص در پی سال ۱۹۹۱ که صدام تا پای سرنگونی رفت و علی به عضویت «کنگره ملی عراق» در آمد. در سال ۲۰۰۳ که حکومت بعثی عراقی به دست آمریکاییها سرنگون شد، علی بن حسین به عراق بازگشت و مدعی تاج و تخت شد. او میگفت: «این بهترین انتقال از دیکتاتوری به دموکراسی میبود. راهی میبود برای وحدت کشور حول چهرهای که فراتر از فرقه مذهبی و قومیت بود.» آمریکاییها اما به او وقعی ننهادند. چنانکه در افغانستان نیز از طرح بازگرداندن خانواده سلطنتی حمایت نکردند.
درگذشت بدیعه به عنوان آخرین شاهدخت خانواده سلطنتی عراق پایان برگی در تاریخ این کشور است. اعضای خاندانهای سلطنتی خاورمیانه در حالی به تاریخ میپیوندند که در جای جای این منطقه «جمهوری»هایی که بنا شدهاند به ندرت دموکراتیک هستند؛ خونسالاری از میان رفته اما مردمسالاری جایگزین نشده.
آیا ابی از محسن چاوشی دلجویی کرده؟