تاریخ ایرانی | اسنادی که به تازگی از ردهبندی محرمانه خارج شده نشان میدهند که چگونه بریتانیا به ایران کمک کرد تا آخرین گروه اپوزیسیون بازمانده را در سال 1983 (اردیبهشت 1362) از میان بردارد.
به گزارش پایگاه اینترنتی روزنامه دیلی ماوریک، چاپ آفریقای جنوبی، طبق این اسناد سرویس امنیتی بریتانیا، امآی 6، با همکاری سیا لیستی از افرادی که منتسب به ماموریت برای شوروی در ایران بودند را در اختیار تهران قرار داد. از این اطلاعات برای محاکمه و صدور حکم سران حزب توده استفاده شد.
طبق اسناد به دست آمده، دستکم یکی از مقامات وزارت امور خارجه بریتانیا معتقد بوده که اعترافات اعضای حزب توده برای بریتانیا مفید هستند. از اسناد چنین برمیآید که انگیزهٔ سیاسی انگلیس از چنین اقدامی بیش از آنکه نگرانی برای مسائل ژئوپلیتیک جنگ سرد و یا نفوذ اندک شوروی در ایران باشد، بیشتر خوشخدمتی نزد مسئولان جدید ایران بوده است.
فهرست سیاه
فهرست اسامی ایرانیانی که منتسب به همکاری با شوروی بودند توسط ولادیمیر کوزیچکین در اختیار انگلیس قرار گرفت. طبق گزارش نیویورکتایمز و تایمز لندن در سال 1986، کوزیچکین که از سران ارشد کاگب بود در ژوئن 1982 به انگلیس پیوست. کوزیچکین مسئول برقراری تماس با حزب توده بود؛ مهمترین سازمان چپگرای ایران که در سال 1940 تاسیس شد.
اطلاعاتی که امآی6 از کوزیکچین به دست آورد در اختیار سیا نیز قرار گرفت و سپس به تهران منتقل شد. در نتیجهٔ این اقدام، ایران بیش از هزار نفر از اعضای حزب توده را دستگیر و تعدادی را اعدام کرد و حزب توده هم منحل شد.
مقام ارشد بریتانیا در ایران در آن هنگام، نیکولاس برینگتون، در خاطراتش مینویسد که اطلاعات کوزیچکین پس از آنکه شوروی را ترک کرد، به سادگی «به دست مقامات ایرانی رسید»، بدون اینکه نقش بریتانیا در انتقال این اطلاعات ذکر شود. اسناد آن دوران، زمانی که برینگتون حافظ منافع انگلیس در ایران بود - چرا که ایران و انگلیس روابط دیپلماتیک خود را قطع کرده بودند - نشان میدهند مقامات بریتانیایی از برخورد با حزب توده توسط ایران استقبال میکردند.
حزب توده نابود شده است
زمانی که محاکمه حزب توده در ایران جریان داشت، برینگتون با یکی از مقامات ارشد ایران در روز 5 می 1983 دیدار میکند تا «نظر بریتانیا در مورد اقدامات دولت ایران علیه حزب توده» را جویا شود. این شخص به برینگتون میگوید که اقدامات صورت گرفته شاهدی است بر «استقلال ایرانیان از قدرتهای بزرگ». بنابر گزارش مشروح جلسه، برینگتون میگوید: «من پاسخ دادم که هرگز در استقلال ایران تردید نداشتهام. اقدامات اخیر ایران هم به نظر گامی اساسی است.»
سپس این مقام ایرانی به برینگتون از اعترافات تلویزیونی یکی از اعضای حزب توده صحبت میکند که پیش از آن نیز 24 سال در رژیم شاه زندانی بوده است. مقامات ایرانی پیشتر گفته بودند که این فعال سیاسی «علیرغم شکنجههای ساواک چیزی را فاش نکرده بود»، ساواک همان سازمان اطلاعاتی شاه که به شکنجههای مرگبار مشهور بود.
همان روزی که برینگتون با مقام ایرانی دیدار کرد به اطلاع وزارت امور خارجه لندن رساند که «حزب توده نابود شده است.» او گزارش داد که «اکثریت باور دارند که بخشی از اعضای حزب توده حکم مرگ گرفته و باقی نیز به زودی به همین سرنوشت دچار میشوند.» اضافه میکند که: «مردم برای مقابله با حزب توده خودشان قانون را به دست گرفتهاند و بدون شک انتقامجویی هم به آن اضافه خواهد شد و خون بیگناهان هم ریخته خواهد شد.»
پیشتر در فوریه سال 1983 (17 بهمن 1361) زمانی که ایران بعضی از اعضای حزب توده را دستگیر کرد، برینگتون اینگونه اوضاع را تشریح کرد: «به نظر میرسد که رژیم سخت در تلاش است تا حزب توده را از میان بردارد.»
در ماه آوریل، یک دیپلمات مجارستانی به برینگتون اطلاع داد که «چند صد تن» از اعضای حزب توده در زندان هستند و انتظار میرود که در دادگاههای نظامی محاکمه شوند. برینگتون از اقدامات دولت ایران گلایهای نداشت بلکه آن را فرصت میشمرد. او نوشت که سران کشورهای اروپایی و باقی کشورهایی که طرز تفکر مشابهی دارند بر این عقیده هستند که بهتر است روابط با ایران حفظ شود. برینگتون بعدها در خاطراتش نوشت: «از ایران پول به دست میآمد و مهمترین کار ما حفظ روابط اقتصادی با ایران و ترویج صادرات بود.»
در جولای 1983، کریس راندل، یکی دیگر از مقامات بریتانیایی ساکن ایران به وزارت امور خارجه انگلیس گزارش داد: «اعضای دون پایهٔ حزب را اعدام میکنند و خبر از اعدامهای بیشتر به گوش میرسد.» او اضافه کرد: «تخمین زده میشود که 80 درصد اعضای حزب توده در ایران دستگیر شدهاند و باقی اعضای حزب فرار کرده و یا پنهان شدهاند.»
اعترافات تودهایها
دولت ایران برای نابود کردن حزب توده از «اعترافات اجباری» دو شخص کلیدی سود برد: نورالدین کیانوری دبیرکل حزب و محمود اعتمادزاده (بهآذین)، سردبیر روزنامه حزب. در 30 آوریل 1983، کیانوری و اعتمادزاده، پس از سپری کردن دو ماه در زندان، مقابل دوربین تلویزیون ظاهر شدند و گفتند که حزب توده علیه ایران و به سود شوروی جاسوسی کرده است.
الیور مایلز، رئیس بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در وزارت امور خارجه بریتانیا، گفت که این «اعترافات» تلویزیونی میتوانند به سود بریتانیا تمام شوند و به راحتی میتوانند به عنوان مرجع در اختیار احزاب دوست در کشورهای دیگر قرار بگیرند، برای مثال ارتباط حزب توده با حزب کمونیست سوریه.
مایلز اشاره میکند: «کشورهای لیبی و الجزایر روابط مناسبی با ایران دارند و شاید سودی از این ارتباط حاصل شود» و سپس اضافه میکند: «خوشحال خواهم شد اگر کسی که مسئول این اطلاعات است چنین جوانبی را نیز در نظر بگیرد.» سه روز بعد برینگتون گزارش میدهد که «اعضای حزب توده در شهرستانها در حال بازداشت هستند.»
در 4 ماه می 1983، زمانی که ایران 4 دیپلمات شوروی را اخراج کرد، برینگتون نوشت: «[آیتالله] خمینی مهر تائید بر اقدامات علیه حزب توده زده است... او سپاه پاسداران، قوه قضاییه و دیگر نیروهای امنیتی را برای خلاص کردن ایران از حزب توده تحسین میکند. [آیتالله] خمینی حزب توده را به مار خوش خط و خالی تشبیه کرد که درصدد سرنگونی اسلام است.»
تحول اساسی در روابط ایران و شوروی
در ماه می 1983 برینگتون به وزارت امور خارجه گزارش داد که به دلیل ریشهکن شدن حزب توده «یک تحول اساسی در روابط ایران و شوروی رخ داده که شاید در تاریخ حزب کمونیست در دیگر کشورها نظیر نداشته باشد.» ولی اسناد به دست آمده نشان میدهند که حمایت بریتانیا از برخورد با حزب توده تنها به دلیل مقابله با نفوذ شوروی در حین جنگ سرد نیست. مقامات انگلیسی از گرایش ایران به سمت شوروی هراسی نداشتند زیرا مطمئن بودند که حکومت ایران دشمن سرسخت کمونیسم است.
در آن زمان نمونههای زیادی از درگیری میان ایران و شوروی به چشم میآمد که مهمتر از همه حمایت تسلیحاتی مسکو از عراق بود؛ کشوری که از سال 1980 با ایران مشغول به جنگ بود. تسخیر افغانستان توسط شوروی در سال 1979 نیز باعث شد تا میلیونها نفر از مردم این کشور به ایران پناه ببرند.
اما مقامات شوروی نیز حاضر نبودند بهای سنگینی برای حمایت از حزب توده بپردازند. در جولای 1982 - زمانی که کوزیچکین در لندن در حال افشای اطلاعات بود - برینگتون در در نامهای به لندن نوشت که پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران شوروی سعی کرد «تا خود را خونسرد نشان دهد و در صورت نیاز حزب توده را رها کند.» برینگتون سپس نشان شوالیه دریافت کرد و بالاترین مقام انگلیس در پاکستان شد.
تائید رسمی برای همکاری با سیا و رساندن اطلاعات کوزیچکین به ایران، به احتمال زیاد توسط مارگارت تاچر نخستوزیر و فرانسیس پیم وزیر امور خارجه و کالین فیگرز رئیس امآی6 انجام گرفته است. تلاش برای برقراری تماس با سر نیکولاس برینگتون برای توضیح در این مورد بینتیجه ماند.
معمای کوزیچکین
در خرداد 1361 ولادیمیر کوزیچکین، مامور اطلاعاتی کاگب - سرویس اطلاعاتی، امنیتی شوروی - از طریق مرزهای شمالی ایران به ترکیه گریخت و سپس به بریتانیا رفت و اطلاعاتش را در اختیار امآی6 گذاشت. فرار او به بریتانیا، یکی از بزرگترین موفقیتهای سرویسهای اطلاعاتی غربی در جنگ جاسوسان در دو سوی دیوار آهنین در دهه 1980 بود.
کوزیچکین که فارغالتحصیل زبان فارسی بود در سال 1974 برای کارآموزی به ایران اعزام شد. پس از یک سال که در معدن بافق و شهرهای دیگری مشغول کارآموزی بود به شوروی بازگشت و سپس در سال 1976 به عضویت کاگب درآمد. دو سال قبل از انقلاب دوباره به ایران آمد و این بار در پوشش مسئول امور کنسولی، در سفارت شوروی در تهران مشغول به کار شد. از جمله اطلاعاتی که او پس از فرار به بریتانیا در اختیار سرویسهای اطلاعاتی غربی گذاشت، بخشی از فعالیتها و اسامی اعضای حزب توده ایران بود.
بیبیسی به مقالهای در روزنامه واشنگتنپست در 19 نوامبر 1986 اشاره کرده که در آن آمده: «با فرار ولادیمیر کوزیچکین افسر جزء کاگب در تهران، سازمان سیا به اطلاعات غیرمنتظره و بادآوردهای دست یافت. چکیده اطلاعات او، از جمله جزئیات عملیات شوروی و حزب توده در ایران به دست سیا رسید. سپس سیا فهرست اسامی و جزئیات بیشتری را به ایران رساند. این اقدام سیا علاوه بر اینکه فلج کردن عملیات کاگب در ایران را دنبال میکرد، پیشکشی برای «ابراز حسننیت» نسبت به نظام ایران هم بود.»
این اطلاعات که توسط یک رابط پاکستانی به نمایندگان ایران تحویل داده شد، ظاهراً بهانه لازم برای حمله به حزب توده ایران را در اختیار مقامات وقت تهران گذاشت. هرچند در اسناد منتشر شده نامی از مذاکرهکنندگان ایرانی برای دریافت اطلاعات کوزیچکین نیست، اما به نظر میرسد رابطین بین ایران و سازمانهای جاسوسی غربی، حبیبالله عسگراولادی و جواد مادرشاهی از اعضای حزب موتلفه اسلامی بودهاند. اکبر هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطراتش در 5 مهر 1361 مینویسد: «عصر مهندس جواد مادرشاهی و حبیبالله عسگراولادی که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفتهاند - درباره عملکرد کاگب و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران - گزارش دادند.»
گرچه خبر فرار کوزیچکین به غرب به اعضای رهبری حزب توده هم رسیده بود اما نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب معتقد بود که اطلاعات او چندان اهمیتی نداشته و خطری برای فعالیت این حزب ندارد.
کوزیچکین هم در خاطراتش نقش خود در دستگیری اعضای حزب را انکار کرده و میگوید: «بالاخره مقامات ایران ضربه خود را وارد آورده و همه اعضای کمیته مرکزی حزب توده دستگیر شدند. در آن زمان مطبوعات غرب مسئولیت این کار را به گردن من انداختند. ولی من مطمئنم که چه من به غرب پناه میبردم و چه نه، سرنوشت حزب توده دقیقاً یکسان بود.»
منابع حزب توده میگویند که کوزیچکین یک افسر دونپایه در سفارت اتحاد شوروی در ایران بود. رهبران حزب توده ایران نیز از فرار او اطلاع داشتند و میدانستند که اهمیتی ندارد. برای شناسایی نام و نشانی رهبران حزب توده ایران نیز نیازی به اطلاعات کوزیچکین یا امآی6 و سازمان سیا وجود نداشت و همه آنها علنی و از دههها پیش شناخته شده بودند. جواد مادرشاهی، مشاور امنیتی رئیسجمهور وقت که برای ملاقات با کوزیچکین و گرفتن اسناد وی راهی پاکستان شد نیز میگوید کوزیچکین اطلاعات جدیدی نداشت. سعید حجاریان نیز به صراحت گفته است جلسات رهبری حزب در خیابان فرشته برگزار میشد و از آن خبر داشتیم و بنابراین چیز غیرعلنی که لازم به دخالت کوزیچکین و انگلستان و آمریکا در کشف آن باشد وجود نداشت. (راه توده، شماره 735)
ولادیمیر کوزیچکین در کتاب «کاگب در ایران» که شرح زندگی حرفهای اوست به دو ماموریتی اشاره کرده که در دوره حضورش در سفارت انجام داده است: «رابط حزب توده چهل عکس اعضای کمیته مرکزی حزبش را تحویل داد. آنها را به مرکز فرستادم تا به شناسنامهها الصاق گردد. کمی بعد شناسنامه کیانوری با عکس او به طور کامل دریافت شد. قرار بود بقیه را هم بفرستند. لازم بود آخرین دستکاریها را هم روی شناسنامه او انجام بدهم و مهرهای انتخاباتی را که از بعد از انقلاب در ایران شده بود رویش بزنم. در آن زمان به اینگونه علائم موجود در شناسنامه، که حاکی از وفاداری صاحبش نسبت به رژیم اسلامی بود، اهمیت فراوانی داده میشد. این کار صورت گرفت و شناسنامه به کیانوری تحویل گردید. بعداً طرح عملیاتی انتقال کیانوری به شوروی از طریق مرز دو کشور را دریافت کردیم. پیدا بود که میخواهند ناخدای کشتی در حال غرق شدن را اول نجات بدهند. سه نقطه برای عبور از مرز در نظر گرفته شده بود. یکی در منطقه مرزی افغانستان - ایران و دوتای دیگر در مرز ایران - شوروی در ترکمنستان و آذربایجان. در صورت بروز خطر و مخفی شدن، کیانوری میبایست به ما علامت بدهد تا ما مرکز را مطلع کنیم. در ساعت معینی از روز خاصی از هفته، پس از دریافت علامت، یک عامل کاگب در یک شهر کوچک مرزی در مقطهای توافق شده فقط ده دقیقه منتظر میماند و کیانوری میبایست به ابتکار خودش تا آنجا برود. نام رمزی برای شناسایی تعیین شده بود. عامل کاگب او را به محلی که میبایست از مرز بگذرد راهنمایی میکرد و کیانوری از آنجا به آن سوی مرز میرفت. در صورت پیدا شدن مرزداران ایرانی، گروه ویژه در آن سوی مرز منتظر میماندند تا عبور سلامت رفیق کیانوری را ممکن سازند. به عبارت دیگر گروه ویژه میبایست سپاهیان ایرانی را از میان بردارد. برای دیگر اعضای کمیته مرکزی حزب توده هم چنین نقشهای طرح شده بود. برای تهیه طرحی فوقالعاده که در صورت دستگیری رهبران حزب توده میبایست اجرا شود، رزیدنسی مامور شد با یکی از اعضای مخفی حزب توده تماس بگیرد و وسیلهای ارتباطی تمهید کند. این عضو مخفی سپس میتوانست ما را از سرنوشت رهبرانش مطلع سازد. شبارشین مرا مامور این کار کرد. افسری که از لحاظ قیافه ظاهری به ایرانیان کاملاً شبیه بود انتخاب و مامور شد که با عضو مخفی حزب توده رابطه برقرار کند. آنان با هم دیدار کردند و درباره ترتیب رابطه با هم مذاکره کردند. برای نجات حزب توده از هیچ کاری فروگذار نشد. دیگر جزو اسرار نیست که کل این کوشش ها به موفقیتی نرسید. وقتی مقامات ایران سرانجام ضربه خود را زدند، همه اعضای کمیته مرکزی حزب توده دستگیر شدند.» (ترجمه اسماعیل زند و حسین ابوترابیان، 1371)
کیانوری پس از انتشار کتاب کوزیچکین در نامهای به روزنامه اطلاعات (28 اردیبهشت 70) نوشت: «کوزیچکین نه تنها افسر بلندپایه و عالیرتبه سازمان امنیت اتحاد شوروی نبود بلکه حتی افسر میانپایه هم نبود. او کمترین رابطهای با حزب توده ایران نداشت و تنها از حزب توده ایران دو نفر را میشناخت یکی آقای فروغیان که معلم زبان فارسی در مدرسهای بود که کوزیچکین هم در آنجا فارسی یاد میگرفت و دیگری فردی که برای گرفتن ویزای مسافرت به شوروی به طور علنی به کنسولگری شوروی در تهران مراجعه میکرد. به همین علت هم پس از فرار کوزیچکین که نزدیک به یک سال پیش از حمله به حزب توده ایران و بازداشت رهبران و کادرهای حزب انجام گرفت، رهبری حزب با اطمینان به اینکه از کار حزب کمترین اطلاعی ندارد هیچگونه اقدام احتیاطی انجام نداد.» (عبدالله شهبازی، مطالعات سیاسی، پاییز 70)
بلومبرگ: تکرار کودتای علیه مصدق، این بار در چین؟