درد دلی از روی صدق و صفا با مخاطبین آشنا: با توجه به بمباران خبری رسانههای بیشمار رژیم، در ناامید کردن و تحقیر مردم و اینکه این رژیم تا ظهور مهدی ماندنی است و کسی نمیتواند، آنرا سرنگون کند و نظر باینکه در تمام سالهای حضور در وزارتخارجه، اغلب دستورالعملها و بخشنامههای اداری، حول ایجاد یاس و نا امیدی، احتلاف افکنی بین مردم در داخل و اپوزیسیون خارج بود. در نتیجه در طول تمام سالهای تبعید، این قلم، همواره سعی میکرد، نور امیدی بر دلها به تاباند، تا همه مطمئن گردند. که این بت نیز همچون بتهای دیگر.. صدام، قذافی و... شکستنی است. یاس و ناامیدی قوای آدمی را تخدیر و میسوزاند. از فرد ناامید و پاک باخته هیچ کاری ساخته نیست. یا به مواد مخدر پناه میبرد. یا سرانجام خود کشی میکند. باید نور امیدی در دلها زنده باشد، تا عشق به زندگی و امید به فرداها موجب گردد. کمر همتی بسته و سرانجام گل آزادی، شکفته شود. من و همکارانم به هزار و یک دلیل میدانستیم و میدانیم. که این رژیم رفتنی است و تاکیدها، همواره برای روشن کردن نور امید بر دلهای مایوس و به بن بست رسیده بود. اخیرا دوستان وفاداری که طی این سالها با من بودند و هنوز هم هستند. صحبت از چگونگی اتحاد، رهبری واحد و شکل مبارزه اعم از تاکتیک و استراتژی و ستاد یا شورای مبارزاتی میکنند. که عمدتا در جملات زیر خاصه میشود:
یک رهبری خردمند و کاریزماتیک و همکاری خرد جمعی با وی ضروری است. تا موجب سازماندهی و انسجام هر چه بیشتر نیروها و گسترش پشتیبانیهای مردمی، اعم از داخلی و خارجی گردد و الا خیزشهای مردمی همانطور که در دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ (و قبلا هم) دیدیم، بدون رهبر و بدون اطاق فکر به ثمر نمیرسد و اینکه هیچ خیزش و انقلابی بدون یک رهبری واحد و تشکیلات منظم وفراگیر وفادار، به نتیجه مطلوب نائل نمیگردد.
رژیم وحشی و تا دندان مسلح است. مردم فاقد این دو حربه اساسی رژیماند. با دست خالی نمیتوان، برین توحش قرون وسطایی، غالب شد. باید متقابلا تجهیزگردید و پاسخ دندان شکن داد.
ضمن تایید این دو نکته مهم و ضرورت تحقق آن، بخصوص دفاع مشروع در مقابل تهاجم وحشیانه مزدوران رژیم، برای میان بر زدن مبارزه و حصول هر چه زودتر به نتیجه، یعنی سرنگونی این بساط انیرانی، کماکان تاکید دارم که:
برای رهایی افغانستان و عراق رهبرانی، در خارج ساخته و پرداخته شد (کرزای و چلبی) که نتیجهاش، تداوم اختلافات و کشتار بیرحمانه در سالهای اولیه بود. هر دو کشورهم مورد حمله آمریکا قرار گرفت. تا زمینه برای این دو رهبر فراهم گردد. نتیجه آن شده، که هنوز در افغانستان، طالبان با دولت مرکزی در جنگاند و در عراق نیز، هنوز یک دولت مستقر و تثبیت شده و مستقل و متحد روی کار نیآمده و مشکلات و خونریزیها، همچنان ادامه دارد.
برای لیبی بعد از قذافی، نیز رهبرانی خلق شد. که نتیجه آن ادامه جنگ داخلی تا کنون است. در مصر سرانجام ارتش، به داد مردم در مقابل تهاجم اخوانها رسید و در اتحاد شوروی تا روز آخر، رهبری و تشکلی برای مبارزه نبود. مثالهای دیگری میتوان ذکر نمود. همچون سرنوشت نیکلای چائوشسکو، که تا روز آخر در رومانی، قدرت مطلقه داشت. اما در یک روز، بدون رهبری و تنها با یک خیزش ساده و اندک مردم، در۱۹۸۹ دستگیر و اعدام شد. که حاکی ازین است، بسیاری از تحولات و تغییرات مهم در دنیا، بدون تشکیلات یا رهبری و تنها با یک قیام چند صد تا چند هزار نفره، شکل گرفته است.
تعدادی سئوال میکنند. که چرا شاهزاده، رسما و علنا، اعلام رهبری نمیکند. پاسخ میتواند این باشد. که اعلام رسمی و علنی این رهبری، باغث میشود، رژیم هر کسی را، که از نزدیک وزارت اطلاعات، یا اطلاعات سپاه رد میشود و مثلا نگاه چپ و کچی باین دو ساختمان میکند. بلافاصله باتهام وابستگی یا همکاری با شاهزاده، دستگیر و به بدترین شکلی مجازات نماید. اما وقتی شاهزاده اعلام میکند: وظیفه من زمانی خاتمه مییابد. که مردم بتوانند در یک رفراندوم، به نظام مورد علاقه خود رای دهند. آیا این تعهد به معنی قبول رهبری حداقل، تا مقطع عبور از رژیم، شامل دوران انتقالی و تا اعلام نتیجه این رفراندوم، برای تحقق نوع حکومت مورد علاقه اکثریت مردم نیست؟
تاکنون دو تشکل شورای گذار و دولت در تبعید، شکل گرفته، یا در حال شکل گیری است. که در اولی تعدادی از نیروهای ملی میهنی، در کنار برخی گروههای تجزیه طلب، یا فدرالیست حضور دارند و امید وافری است. که در لحظه موعود، این نیروها، مانع تحرکات جدایی طلبان گردند و الا مردم ایران، جواب هر تجزیه طلبی را، با شدت و حدت خواهند داد. دولت در تبعید هم، علیرغم مخالفت اکثریت گروههای اپوزیسیون، به هر حال با استقبال عدهای از مبارزین و گروههایی در داخل و خارج، مواجه شده و چه بسا ممکن است. در آن لحظه موعود، نقش مثبتی به نفع تمامیت ارضی و نیز تشکل و اتحاد نیروهای داخل و خارج ایفا نموده، برای تشکل نهایی، درخواست شناسایی دوفاکتو (ناقص) از مجامع بین المللی نموده، تجربیات خود را، در اختیار یک دولت فراگیر با شناسایی دوژوره (کامل) در داخل بگذارد. با این شناسایی کامل، حفظ تمامیت ارضی کشور، تضمین و حرکات جدایی طلبی، در نطفه خفه میشود.
آنچه که احتمالش قریب به یقین میرسد. این است، که بعلت فرهنگ و تاریخ چند هزار ساله ایران و فراز و نشیبهای تاریخی، که در همه آنها پیروزی نهایی، با ملت متحد ایران، بخاطر جمع شدن مردم حول رهبری واحد بوده، این بار نیز (با شعار ملی اتحاد، براندازی، رفراندوم)، در آستانه این تحول مهم (بن بست مشروعیت و قحط الرجال رژیم، که در مجلس پادگانی، راهزنی، مافیایی بی اختیار و مترسک رهبری، متبلوراست)، همین پروسه رهبری واحد و اتحاد ملی، سرنوشت کشور و ملت را، در یک بزنگاه مهم و تاریخی، ولو این بزنگاه یک شبانروز، اما با یک رهبری مشترک باشد، بنفع منافع ملی میهنی رقم زند.