مرجان یک بار دیگر نشان داد زوج رجوی چگونه از مرگ یک هنرمند برای پوشاندن بحرانهای درونی خود استفاده میکنند و با دستاویز قرار دادن آن مرز خائن و خادم را نیز در هم میریزند.
در این نوشته به موضوع مرجان هنرپیشه و خواننده معروف و همسرش فریدون ژورک که یکی از فیلمسازان فعال پیش از انقلاب بود میپردازم. انتخاب این زوج به دلیل مطرح شدن نامشان در روزهای اخیر است. نگاه به روندی که این زوج هنری(یکی زندانی مقاوم بود و دیگری تواب فعال) در روابط مجاهدین طی کردند ما را با فرهنگ و منش فرقه رجوی نیز آشنا میکند.
دستگیری و زندان مرجان
شهلا صافی ضمیر (مرجان) از جمله زندانیان مقاوم دههی ۶۰ زندان اوین بود که در تیرماه ۱۳۶۱ همراه با همسرش فریدون ژورک در ارتباط با مجاهدین دستگیر شد. این دو هیچ حضوری در روابط تشکیلاتی مجاهدین نداشتند و در هیچ فعالیت و حتی میتینگ این سازمان شرکت نکرده بودند. حتی در سابقهتراشیهای مجاهدین برای آنها هم هیچ نمونهای از این دست یافت نمیشود.
این دو، پس از سال ۶۰ امکاناتی را در اختیار هواداران مجاهدین گذاشته بودند که لو رفته بود. اگر زن دیگری در سال ۱۳۶۱ به جای مرجان بود چه بسا آزاد میشد و جانیان به دستگیری ژورک اکتفا میکردند. سابقه هنری مرجان و کینه حاکمان اسلامی از کارهای هنری او باعث دستگیری و شکنجه و محاکمهاش شد. محکومیت او به دو سال زندان نشان میدهد که چیز دندانگیری در پروندهاش نبود وگرنه قاضی شرع اسلامی به سادگی از او نمیگذشت. مرجان در «مصاحبه» مرسومی که در حسینیه زندان اوین برای آزادی کرد و در آن مجبور بود «انزجارنامه» بخواند و مجاهدین را محکوم کند، مجید قدوسی با لحنی زشت و لمپنی به سابقه هنری او اشاره کرد و نه فعالیتهای تشکیلاتی او.
در روزهای اخیر متأسفانه در شبکههای اجتماعی دوران زندان مرجان به هشت سال افزایش یافت! و حتی کلیپی از او با عنوان «خاطرهی تکان دهنده خواننده بزرگ مرجان از زندان اوین در سال ۶۷» در فضای مجازی انتشار یافت. گویا دو سال زندان کم است و وظیفهی «انقلابی و میهنی» حکم میکند آن را ۴ برابر کنیم. دروغهای عجیب دیگری در مورد قتل فرزند او و ژورک نیز منتشر میشود.
مرجان در دوران حبس دوسالهاش بیش از آنچه از او انتظار میرفت مایه گذاشت و از این بابت شایستهی تقدیر بود. تا سال ۱۳۸۵ که من در مورد زندان او نوشتم، هیچ زندانی خاطرهای از او تعریف نکرده بود. در هیچ یک از آثار مجاهدین، اعم نشریه و کتاب و رادیو و تلویزیون و ... و خاطرات زنان مجاهد حتی نامی از او نبود. اساساً او را به عنوان زندانی سیاسی به رسمیت نمیشناختند.
من اولین کسی بودم که ۱۵ سال پیش در ارتباط با مرجان و سابقهی زندانش نوشتم و خاطرهای از او نقل کردم و مقاومتش را ستودم. هیچیک از منابع مجاهدین حتی آن را بازپخش نیز نکردند. در نوشتهام توضیح دادم افرادی مانند مرجان که بسیاری به آنها در زندان بهایی نمیدادند و ارزشی برایشان قائل نبودند وقتی مقاومت میکردند، انگیزهای میشدند برای من تا هر خطری را به جان بخرم و هر فشاری را تحمل کنم. کتمان نمیکنم از این که مرجان به صحنهی آواز بازگشته بود از صمیم قلب خوشحال بودم.
https://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=4029
واکنش رجوی و فلمبدستانش
امروز، قلمبدستهای فرقه رجوی که تا لحظهی مرگ مرجان ساکت بودند به صف شدهاند و هریک در چاپلوسی و حقهبازی از دیگری سبقت میگیرند. سرآمدشان حمید اسدیان یکی از بیشخصیتترین مدیحهسرایان رجوی است که به زعم خود برای مرجان سنگ تمام گذاشته است. در حالی که در فرهنگ رجوی نقشهای تابوشکنی که مرجان در فیلمهای فارسی بازی کرده عین «فاحشگی» است. وی پس از مرگ مرجان از «صلابت خانم مرجان» در فیلم و سینما میگوید:
«مصاحبتهای من با خانم مرجان، و دوست عزیزم فریدون، بسیاری موارد وضعیت هنر و به ویژه فیلم و سینما در زمان شاه کشیده می شد. و درست در همین جا بود که من به عمق شخصیت با صلابت خانم مرجان می رسیدم.»
برای پیبردن به حقهبازی اسدیان، توجه داشته باشید که در مناسبات فرقهای رجوی و تأترهای تهیه شده توسط آنها، حتی نقش زنان را مردها بازی میکنند. در برنامههای «پیک شادی» محصول این فرقه که روی اینترنت موجود است زنان هیچ نقشآفرینی نمیکنند. چرا که بازی زنان در نقشهایی که باعث خندهی مردان شود نوعی «هرزگی» محسوب میشود. این نکته را مقایسه کنید با نقشهای تابوشکن سکسی که مرجان در فیلمها بازی کرده است تا متوجه شوید آیا رجوی و همفکرانش اصلاً ارزشی برای هنر مرجان قائل بودند یا نه!
واقعیت این است که اینان تنها به دنبال منافع فرقهایاند و مطلقاً ارزشی برای هنر و یا حتی رنجی که دیگران میبرند قائل نیستند. برای شناخت این فرهنگ لازم است نمونه مشخصی از دو رویی و حقهبازی اسدیان بگویم: او که این همه از مرجان تقدیر میکند تاکنون نگفته و ننوشته که نظام اسلامی چه بلایی در زندان سر همسرش فرزانه عمویی آورد که دچار جنون شدید شد.
فرزانه عمویی بیش از ۴ برابر مرجان زندان بود و رنجی که کشید و شکنجهای که متحمل شد قابل قیاس با مرجان نبود. ۹ سال زندان و مرارتهای بسیار موجب از همپاشیدگی روانی او شد اما نظام اسلامی حاضر به آزادی او که شرایط رقتباری داشت نبود. عاقبت در اثر فشارهای بینالمللی بود که درهمشکسته و ویران آزاد شد.
وضعیت او به قدری آشفته بود که فرد دیگری را به جای او به رینالدو گالیندوپل گزارشگر ویژه ملل متحد نشان دادند. فرزانه عمویی پس از آزادی از زندان در بیمارستان روانی بستری شد. وی بخشی از فشارها را به دلیل فرار همسرش اسدیان متحمل شده بود. حال آن که اسدیان حتی نامی از او نمیبرد و هیچ ارزشی برای رنجی که او کشیده قائل نیست چرا که روح خود را به اهریمن بدسرشتی چون رجوی فروخته است. دختر اسدیان وقتی به فرانسه سفر کرد حاضر نشد پدری را که کمترین صفا و صمیمیت در او نیست و از مهر و عاطفه بویی نبرده ملاقات کند.
در روابط فرقهای رجوی، صحبت از همسر تابو است حتی اگر قرار باشد از رنج و مصیبت وی بگویی و رژیم را افشا کنی. تنها زمانی اجازه داری این کار را بکنی که رجوی به تو برای پیشبرد منافعاش اجازه دهد. فقط مسعود و مریم رجوی حق دارند از یکدیگر عاشقانه سخن بگویند و عشقورزی کنند. بعلاوه مسعود رجوی برای خود حق برخورداری از حرمسرا را نیز قائل است.
درجالی دیگر اعضا نه تنها نمیتوانند نام همسرانشان را بر زبان بیاورند بلکه، اگر در ذهنشان نیز به آنها و یا هر زنی فکر کنند باید در مراسم «غسل جمعی» گناهشان را اعتراف کنند تا حاضران با فحش و ناسزا و آب دهان و گاه ضرب و شتم آنها را «غسل» دهند. خواب دیدن نیز برای آنها حرام است و بایستی گزارش کنند. به واقع در این فرقه «زنان» میبایستی در خدمت رجوی باشند. او از زنان عضو شورای رهبری مجاهدین به عنوان «کلفت دوم» یاد میکند.
با توجه به این نکات به موضوع مرجان برمیگردم.
بازگشت مرجان به فعالیت سیاسی
مرجان در سال ۱۳۶۳ از زندان آزاد شد و نزدیک به ربع قرن به زندگی عادی خود مشغول بود. دو دهه بعد در سال ۱۳۸۰ وی به همراه ژورک به آمریکا مهاجرت کرد اما همچنان به دور از مسائل سیاسی بودند. موضوعی که مرجان را دوباره به مسائل سیاسی علاقمند کرد به گفته خودش خواندن خاطرات زندان من «نه زیستن نه مرگ»، در سال ۱۳۸۳ بود. سپس او در نوامبر ۲۰۰۴ در مراسم مجاهدین در واشنگتن شرکت کرد اما مورد توجه قرار نگرفت.
او که به شدت تحت تأثیر نوشتهی من در مورد خودش قرار گرفته بود یکی از سی دیهایش را همراه با یادداشتی برایم فرستاد. روی آن خطاب به من و همسرم نوشته بود تقدیم به دو اسطورهی .... از این که مرا «اسطوره» خوانده بود خندهام گرفت. اما پس از آن متوجه شدم از این کلمات بیمحتوا در توصیف مریم رجوی نیز به کرات استفاده کرده است. در همین روال بعد از آن که مرجان جیرهخوار رجوی شد به همراه ژورک شوهر بدنامش من را «تواب تشنه به خون» هم نامید. اما من مایل نیستم مقابله به مثل کنم و قلم به دروغ بیالایم. بر این گمانم که این توهینهای بیشرمانه گناه مرجان نیست، هرآنکس که با رجوی همنفس شود، پلیدیهای درونش رشد میکند و دیری نمیگذرد که به جرثومهای تبدیل میشود که حاضر است همهی ارزشهای انسانی را زیرپا بگذارد.
فریدون ژورک و مرجان از سال ۲۰۰۶ به حقوقبگیران و چاپلوسان فرقه رجوی تبدیل شدند و از آن زمان در جلسات شورای ملی مقاومت نیز شرکت میکرذند. با این حال رجوی به علت شک و تردید بیمارگونهای که به این دو داشت، به آنها لقب «عضو» شورای ملی مقاومت نمیداد چرا که میترسید با توجه به جو لس آنجلس هرآینه او را ترک کنند. همین وضعیت را در حال حاضر گیسو شاکری و همسرش خسرو شهریاری دارند. این دو با همهی چاپلوسی که میکنند اگر چه «ریزهخوار» دربار ولی فقیه مغلوب و در سوراخ خزیده هستند اما نمیتوانند به «عضویت» شورای ملی مقاومت درآیند. نکتهی جالب توجه این است که پیش از این اعضای «شورای ملی مقاومت» با همسرانشان به عضویت شورا در میآمدند. گویا به میهمانی شام دعوت میشوند. زوجهای بسیاری را میتوان در این رابطه نام برد. به بسیاری از همسران اعضای شورای ملی مقاومت پیشنهاد عضویت هم شده بود اما آنها به دلایل گوناگون رد کرده بودند. خواهر و تمامی برادران مریم و مسعود رجوی نیز عضو شورای ملی مقاومت هستند. توجه کنیم فرقه رجوی هنوز به قدرت نرسیده چنین مناسباتی را برقرار میکند.
مرگ ناگهانی مرجان
پس از درگذشت مرجان، فرقه رجوی که در بحرانهای عجیب و غریبی دستوپا میزند، او را به طرز شگفتانگیزی به عرش اعلی رسانده است. مریم رجوی با حقهبازی چنان سابقهای در مورد «۴۰ سال» مبارزه او ساخته و پرداخته کرد که اگر مرجان زنده بود خودش هم از تعجب شاخ در میآورد و از «هنرپیشگی» و نقش آفرینی مریم رجوی انگشت حیرت به دهان میگزید.
به فتوای رجوی در تمام کشورها در خیابان، محلهای عمومی، مقابل پارلمانها و مراکز ویژه، برای او مراسم عجیب و غریبی برگزار کردند.
https://www.youtube.com/watch?time_continue=13&v=JOglgwYQ7H0&feature=emb_logo
از او به عنوان «سمبل زن شورشی» یاد میکنند و با پرداخت هزینهی هنگفت در صفحهی «آگهیهای ترحیم» روزنامه واشنگتنپست متن دستپخت فرقه را انتشار داده و مدعی میشوند:
اگر به واشنگتن پست مراجعه کنید میبینید بالای صفحه نوشته است: «obituaries» که به معنای آگهی ترحیم است. رجوی هزینه این آگهی را برای ارشاد «خلق آمریکا» نسبت به ویژگیهای سمبل «شورش» در ایران نمیپردازد او به دنبال ترجمه این متن و استفاده از آن برای تحمیق اعضا و هواداران خود است. او چنین وانمود میکند که چه نشستهاید آوازهی مرجان به جایی رسیده است که حتی واشنگتن پست هم به آن اذعان میکند.
مرجان که تنها چند ترانه برای فرقه رجوی خوانده و یک روز در تشکیلات آنها نبوده و سختیهای آن را نکشیده میشود «سمبل زن شورشی» چون موقعی که زنده بود تابع بود و ساکت و دنبالهرو و حالا تنها جسدی از او به جامانده است. در همان حال رجوی، اسماعیل وفا یغمایی سراینده بیش از ۱۳۰ ترانه و سرود برای مجاهدین را که نزدیک به ۵ دهه تمام وقت در خدمت جنبش بوده و بارها به استقبال مرگ رفته را اطلاعاتی و «شاعرک مفلوک» میخواند چرا که در مقابل او ایستاده است. معیار، سرسپردگی به او و سیاهکاریهایش است.
نکته جالب توجه این که قبلاً در یکی از مراسمها لباسی گل و گشاد به تن مرجان کرده و عکسی هم گرفته بودند تا به موقع و چه بسا در مرگش از آن استفاده کنند. لباس تن مرجان «نماد» پوشش زن ایرانی در «ایران فردا»یی است که رجوی وعده میدهد. زورشان نرسیده بود روسری سر مرجان کنند. وگرنه روسری به سر مجسمهای کردند که از «ندا آقا سلطان» ساختند.
ر
ز
آیا این است تصویری که مردم ایران از مرجان به یاد دارند؟ رجوی زنان را در چنین شکل و شمایلی میپسندد. کما این که او به دلایل ایدئوژویک عمد دارد کراوات نزند چرا که آن را همچون خامنهای «افسار تمدن» میداند و پوشیدن آن از سوی مردان مسلمان را جایز نمیداند.
تا وقتی مرجان زنده بود، مریم رجوی حتی بخش کوچکی از آنچه امروز راجع به گذشتهی «سراسر مقاومت» او سرهم میکند مطرح نمیکرد. زوج رجوی عاشق مردگان و اجساد هستند چرا که صدایی ندارند. رجوی با مرگ و جسد امورات خود را میگذراند. از نظر او «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است». چنانچه در حیات مرجان از او چنین تمجید میکردند هراس داشتند به ضدخودش تبدیل شود. زیرا اگر او به هر دلیل مجاهدین را ترک میکرد همان تمجیدها میتوانست روی سرشان آوار شود.
رجوی پس از آن که ذره ذره جان مهدی افتخاری و علی زرکش و بسیاری از مجاهدین را گرفت در مرگشان، مدیحهسرایی کرد. مهدی افتخاری او را از ایران فراری داد و علی زرکش جانشین سابق او بود. مهدی افتخاری را دچار جنون کرد و علی زرکش که از جانب او به جرم خیانت به اعدام محکوم شده بود و سالها تحتالحفظ و در حبس خانگی بود، عافبت برای خلاصی از شر زندگی رقتباری که داشت به عنوان سرباز صفر به عملیات «فروغ جاویدان» رفت و به نوعی «خودکشی» کرد.
بزرگنمایی مرجان در تبلیغات گوبلزی رجوی
بسیاری میپرسند چرا رجوی، مرجان را اینقدر بزرگ میکند و چه بهرهای از آن میبرد؟ چرا این همه هزینه صرف او میشود؟ آیا این بزرگداشت ناشی از قدرشناسی رجوی است؟
به لحاظ ایدئولوژیک که تردیدی نیست رجوی خصم و دشمن شخصیت هنری مرجان و بخصوص سابقهی سینمایی او است. رجوی بارها نشان داده است که قدرناشناسترین چهرهی تاریخ معاصر ایران است.
در نگاه من که سالها در مورد رجوی تحقیق کردهام و فرهنگ و منش او را میشناسم پاسخ روشن است. او میخواهد از دو سال زندان مرجان و سابقهی هنری او پیراهن عثمانی درست کند علیه من، ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی. من زندانی سیاسی سابق هستم و از شاهدان کشتار ۶۷ و صدها صفحه در این باره نوشتهام و اسماعیل وفا یغمایی هنرمندی است که تجربهی سالیان طولانی زندگی در صفوف مجاهدین را دارد و سازوکار آنها را دقیقا میشناسد. به همین دلیل برای مقابله با انتقادات ما که ارکان فرقه او را به لرزه درآورده، زوج رجوی در همان حال که از مرجان به عنوان زندانی سیاسی تقدیر میکنند تمام امکانات تشکیلاتی و مالی خود را به همراه صفی از مزدورانشان بسیج کردند و دهها ساعات برنامهی یک ماه اخیر تلویزیون خود را به سمپاشی علیه ما اختصاص دادند.
این گونه ، «ولی فقیه مغلوب» و در سوراخ خزیده میکوشد بحران موجود در این فرقه را با بزرگداشت مرجان بپوشاند. هرچه ساعات و دفعات برنامهها علیه من، ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی بیشتر باشد و به همان نسبت مراسم مرجان بززگتر باشد، وسعت بحران درون فرقه رجوی را بیشتر نشان میدهد. از این بابت این برنامهها موجب شادمانی من است چرا که نتیجه میگیرم مثمر ثمر هستم.
رجوی همچون همه جباران عقبمانده از تاریخ درک نمیکند گیرم که چند روزی موفق شدی اما با بحران بعدی و ادامهی بحرانها چه میکنی؟ مرجان تمام شده است، اما من و وفا یغمایی زندهایم و حضور داریم تا ایدئولوژی ارتجاعی تو را تشریح کنیم و نقاب از چهرهی دروغین تو برداریم. پس تو با حمله به ما در کار عمیق تر کردن گور تاریخی خود هستی و لجنزاری را که در آن غوطهوری متعفنتر میکنی. تازه بهخوبی آگاهی که دیگر منتقدانی هم وجود دارند که عرصه را برتو تنگتر میکنند. به خیال خودت میخواهی ما را منزوی کنی. زهی خیال باطل.
برای تکمیل تأملاتی که تاکنون از نظر خوانندگان گذشت در این جا مایلم که به فریدون ژورک همسر مرجان نیز بپردازم که خود نکات بسیار مهمی را در مورد تبلیغات گوبلزی مجاهدین روشن میکند.
فریدون ژورک و همکاری در پروژهی «آموزش تیمهای ضربت و تروریستی» رژیم اسلامی
مریم رجوی برای داغ نگه داشتن تنور «مرجان» به فریدون ژورک تسلیت گفت، اعضای «شورای ملی مقاومت» را که در استخدام او هستند و بدون اجازهی او آب نمیخورند واداشت تا با تسلیت به ژورک و چهرهسازی از او، در این خیمهشببازی مهوع شرکت کنند. اعضا و مسئولان فرقه نیز در سیرکی که رجوی راه انداخته شرکت دارند و به مجیزگویی مشغولند. اما خوب است به سوابق قهرمانانه ژورک در ارتباط با رژیم جمهوی اسلامی توجه کنیم. در اینجا برای رعایت انصاف تنها به آنچه نشریهی مجاهد در مورد او انتشار داده و فیلمهایی که او در ساخت و پرداخت آنها پس از آزادی از زندان مشارکت داشته میپردازم.
ژورک برخلاف مرجان یکی از توابین فعال زندان اوین بود که دوران زندان خود را در بخش «اوین قدیم» با امکانات فوقالعاده گذراند. وی به همراه محسن منشی، حمید مهدی شیرازی، ولیالله صفوی، رضا کیوانزاد، محمدرضا شریفینیا، احمدرضا کریمی، و تعداد دیگری از توابان فعال زندان همچون حسن گسگری، وحید سریعالقلم و ... که در شعبههای بازجویی اوین و گشتهای دادستانی کار میکردند در این بند «زندگی» میکرد. ژورک پس از آزادی از زندان نیز به همکاری خود با رژیم ادامه داد و در پروژههای مربوط به آموزش واحدهای تروریستی رژیم فعال بود. به اعتراف او که در ۲۵ شهریور ۱۳۸۴ در «سایت همبستگی ملی» وابسته به مجاهدین و نشریهی «مجاهد» ارگان این فرقه انتشار یافت، توجه کنید:
«آقای ژورك طی اظهارات تكاندهندهیی از جمله خاطر نشان ساخت در سال ۱۹۸۹ از سوی اداره ضداطلاعات ارتش رژیم مأموریت یافته بود فیلمی را بر اساس یك مصاحبه با احمدی نژاد برای استفاده آموزشی و درونی تیمهای ضربت و تروریستی رژیم كه در خارج كشور فعالیت میكردند، تهیه نماید. وی گفت برای تهیه این فیلم وی ساعتها با احمدی نژاد مصاحبه كرده بود كه طی آنها رئیس جمهور ارتجاع ضمن بازگو كردن جزییات ترور سرگرد منصوری تصریح كرده بود كه شخصاً و مستقیماً در طراحی و اجرای این جنایت تروریستی شركت داشته است. سرگرد محمدحسن منصوری، خلبان فانتوم در گردان ۶۱ شكاری در ارتش ملایان بود كه در سال ۱۳۶۱ در اعتراض به ادامه جنگ ضد میهنی با عراق توسط خمینی, بطور مخفیانه و در یك پرواز آموزشی در حالیكه در ارتفاع ۱۰پایی پرواز میكرد، از ایران خارج شده و در عربستان سعودی به زمین نشست. سرگرد منصوری كه با همكاران خود در نیروی هوایی در ارتباط بود بسیاری از آنها را تشویق به خروج از ایران و ابراز مخالفت با جنگ ضدمیهنی كرده بود. در اثر تلاشهای وی، یك خلبان دیگر نیروی هوایی با یك هواپیمای اف. ۴ از مسیر بوشهر خارج شده و به عراق رفت. رژیم آخوندی كه از فعالیت های سرگرد منصوری بشدت وحشت زده شده بود، به احمدی نژاد كه در آن زمان در نیروی قدس سپاه پاسداران فعالیت داشت،مأموریت داد كه منصوری را ترور كند. به همین منظور احمدی نژاد كه از تلاش های سرگرد منصوری برای كمك به یكی دیگر از خلبانان نیروی هوایی برای خروج ایران با خبر شده بود طرحی را با هماهنگی با وزارت اطلاعات برای ترور سرگرد منصوری كه در آن زمان در آمریكا بود، با كشاندنش به استانبول، به مرحله اجرا گذارد. روز سوم مرداد ۱۳۶۶، زمانی كه قرار بود سرگرد منصوری با اعضای خانواده خلبان مزبور در استانبول از بابت آخرین هماهنگی ها برای خروج وی از ایران دیداری داشته باشد، جوخه های ترور كه محل قرار را زیر نظر داشتند تحت فرماندهی احمدی نژاد, سرگرد منصوری را با سلاح های مجهز به صدا خفه كن به قتل رساندند. احمدی نژاد پس از اطمینان از كشته شدن منصوری بلافاصله صحنه را ترك كرده و بلافاصله از مرز زمینی راهی ایران گردید»
http://www.didgah.net/print_Maghaleh.php?id=12082
آیا در رژیم جمهوری اسلامی، فیلمبردار و کارگردان قحطی بود که «ضداطلاعات ارتش» برای پروژهی سری آموزشی خود به یک «زندانی مقاوم» رجوع کنند؟ آیا فیلمبرداری تخصص ویژهای است که تنها ژورک از آن برخوردار است؟ در کجای دنیا دستگاههای امنیتی برای محرمانهترین پروژههایشان به یک زندانی سیاسی مقاوم و یک مخالف جدی «مأموریت» میدهند؟ تا آن موقع دستگاه امنیتی و ژورک چه پروژههایی را با هم اجرا کرده بودند که برای اجرای چنین پروژهی محرمانهای نیز ژورک را مناسب تشخیص دادند؟ او چگونه مورد اعتماد دستگاه امنیتی قرار گرفته بود؟
اگر ژورک یک تواب فعال و مورد اعتماد کامل دستگاه امنیتی نبود آیا «ضداطلاعات ارتش» پس از کشتار ۶۷ او را وارد پروژهی سری مربوط به «آموزش تیمهای ضربت و تروریستی» رژیم میکرد؟ چه دستگاهی وی را مناسب تشخیص داده و به «ضداطلاعات ارتش» معرفی کرده بود؟
اگر مورد اعتماد کامل نبود آیا احمدینژاد «جزییات ترور سرگرد منصوری» را برای او تشریح میکرد؟ آیا دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اجازه میداد احمدینژاد ساعتها با یک «زندانی مقاوم» به گفتگو در مورد طرحهای تروریستی رژیم بپردازد؟ مگر نه این که دوستان با هم درد دل میکنند؟
این که چرا مجاهدین چنین سابقهای را از ژورک منتشر کردند به این دلیل بود که در زمان مذکور او هنوز به استخدامشان در نیامده بود و تازه گامهای اول را برداشته بود و سرباز یک بار مصرف محسوب میشد. در ضمن افشای چهرهی احمدینژاد که تنها یک ماه از ریاست جمهوریاش میگذشت برایشان مهمتر بود. ژورک که به لحاظ سیاسی به غایت سادهاندیش است نمیدانست به دام مجاهدین افتاده و با این اعتراف مجبور میشود به نوکر حلقهبگوش آنها تبدیل شود.
ژورک جای دیگری دوباره بند را آب داد و تأیید کرد که یارغار «احمدرضا کریمی» یک مزدور ساواک و دستگاه امنیتی رژیم اسلامی که «تواب دو نظام» خوانده میشد بوده است. او در نوشتهای که از سر و رویاش میبارد از سوی فرقه رجوی تنظیم شده، اعتراف کرد که در سال ۷۲ ، احمدرضا کریمی به دفتر او مراجعه کرده بود و درخواست کمکی مالی از او داشت.
واقعیت این است که ژورک و احمدرضا کریمی روابط نزدیکی در بخش «اوین قدیم» داشتند و به همکاری با یکدیگر علیه زندانیان مقاوم و مجاهدین میپرداختند. ژورک باید پاسخ دهد احمدرضا کریمی چرا به دفتر او برای دریافت کمک مالی مراجعه کرد؟ چه رابطهای بین این دو بود که کریمی احتمال میداد ژورک چنین لطفی در حق او بکند؟ کریمی برای دریافت کمک مالی به دشمناش مراجعه میکند یا دوستاش؟
پیشتر در مورد احمدرضا کریمی نوشتهام که کی بود و چه کرد و چگونه مجاهدین در صدد قتل او بودند.
https://www.radiozamaneh.com/433645
حمید اسدیان اظهار امیدواری کرده است که فریدون ژورک نگارش خاطرات زندان را در ردیف کارهای خود بگذارد! من هم امیدوارم چنین کند و به این سؤالات نیز پاسخ دهد.
مشارکت در فیلم ساختهشده توسط دستگاه امنیتی
ژورک در سال ۱۳۷۳ با بهروز افخمی در فیلم «روز شیطان» به عنوان تدوینگر و صداگذار همکاری کرد و کاندیدای بهترین صداگذاری در سیزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر شد.
«روز شیطان» ساختهی دستگاه امنیتی رژیم است و یکی از مهمترین کارهای ژورک در ارتباط با دستگاه امنیتی به شمار میرود. او در این فیلم بازیگر نیز هست. صداگذاری در استودیو او انجام گرفته و به غیر از خودش هادی ژورک، مهرداد ژورک، و امیرحسین ژورک نیز همکاری میکنند.
طبق توصیف دستگاههای تبلیفاتی رژیم، فیلم به شرح زیر است:
«یکی از گروهكهای سلطنتطلب در پاریس طرحی برای براندازی در دست اجرا دارد و از حمایت بعضی از صاحبان قدرت در آمریكا برخوردار است. مرحله اول این طرح وارد كردن تدریجی قطعات یك بمب اتمی كوچك است. مرحله دیگر جاسازی آن در داخل یك چمدان است تا یك هفته قبل از بازدید نمایندگان آژانس بین المللی انرژی هستهای از تأسیسات اتمی ایران، جنب استادیوم یكصدهزار نفری آزادی منفجر كرده و با این كار حكومت ایران را متهم به زیر پا گذاشتن قراردادهای كنترل سلاحهای هستهای كنند. قطعات بمب به وسیله یازده نفر به صورت جداگانه و تحت پوشش وسایل معمولی مسافرین وارد كشور میشود، اما با تصادفی كه برای یكی از حاملین بمب پیش میآید، قطعهای از بمب به دست مأمورین وزارت اطلاعات میافتد و...»
http://www.sourehcinema.com/Title/FullOutline.aspx?FilmId=138109211744&IsTowLine=False
آیا ساخت فیلمی با این مضمون که پای «مأمورین وزارت اطلاعات» را به میان میکشد بدون همکاری و سفارش دستگاه امنیتی امکانپذیر است؟ آیا عوامل فیلم نمیدانند با چه کسانی سروکار دارند و چه پروژهای را پیش میبرند؟
در آخر فیلم در تشریح مخالفان رژیم و «سربازان گمنام» امام زمان آمده است:
«فتنهجویان گروهی هستند شرور، با آزار سخت، خونریز و اندک رخت، مردمی که برای خدا با آنان پیکار کنند در دیده متکبران خوارند. در روی زمین گمنام و بیمقدار و در آسمان شناخته شده و پدیدار (حضرت امیرالمومنین، علی علیهالسلام)» در این فیلم از همکاری وزارت کشور و امورخارجه و ... تشکر شده است.
فیلمنامهنویسی برای اهداف رژیم
ژورک بلافاصله پس از آزادی از زندان، به دلیل سوابقی که در همکاری با دادستانی و مسئولان امنیتی داشت اجازه یافت تا در سینما نیز به فعالیت بپردازد. او در سال ۱۳۶۵ نویسندگی فیلم «تشکیلات» را به عهده داشت که در ارتباط با باندهای مواد مخدر بود. عنوان با مسمای «تشکیلات» پس از سرکوب گروهها و «تشکیلات»های سیاسی قابل تأمل بود.
در این فیلم محمود مأمور مبارزه با مواد مخدر طبق اطلاعات رسیده با ظاهر مبدل به محل قرار تیم تشکیلاتی توزیع و فروش مواد مخدر اعزام میشود سهراب یکی از اعضای اصلی تشکیلات را که افسر سابق گارد است دستگیر میکند اما جواد متواری میشود. محمود پس از تحقیق از سهراب درمییابد که وی عهده دار ماموریت دوگانه قاچاق مواد مخدر و فعالیت در براندازی رژیم است.
تشکیلات نگران امنیت خود در کشور میشود مریم را که عضو اصلی تشکیلات و همسر سابق محمود بوده جهت کسب میزان آگاهی پلیس از تشکیلات به کشور فرا میخواند. محمود ضمن پیگیری فعالانهاش برای شناخت اعضای باند متوجه بازگشت همسر سابق خود و پدرش اسکندر میشود. مریم سالها قبل بنا به دستور برای شناخت افراد انقلابی از طریق محمود (که مخفیانه به مبارزه مشغول بود) به یک ازدواج مصلحتی دست زده بود و حالا هم ظاهراٌ برای بدست آوردن فرزندش به ایران بازگشته است. محمود بزودی متوجه حقیقت امر میگردد اما به وسیله ایادی اسکندر ربوده و شکنجه میشود. در یک فرصت محمود موفق به فرار شده و سپس با یاری مامورین، مریم و هسته مرکزی گروه ضد انقلاب را نابود میکند.
ژورک در این فیلم نعل وارونه میزند و همسو با تبلیغات رژیم، در حالی که سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی در هدایت باندهای قاچاق مواد مخدر دست دارند، گروههای «برانداز» و «ضدانقلاب» را عامل قاچاق و پخش موارد مخدر معرفی میکند.
ژورک همچنین در سال ۱۳۷۵ برای خوشامد رژیم، سناریوی فیلم «حرفهای» را نوشت که در مذمت رژیم پهلوی و تقدیر از حزب اللهیهایی است که با آن مبارزه میکنند. روزنامه جام جم در معرفی این فیلم در نوشتهای تحت عنوان «سینمای انقلاب با فیلمهای خاطره انگیزی هویت گرفته که انگار قرار نیست تکراری شوند» مینویسد:
«داستان فیلم حرفهای هم به سرشت مبارزه علیه رژیم ستمشاهی میپردازد. سرگرد تیموری از طرف تیمسار برای کشتن یک سرهنگ نیروهای کماندو به دلیل سرکوب نکردن مخالفان رژیم در شهر قم، مأمور میشود. سرگرد تیموری بعد از به قتل رساندن سرهنگ، زندانی و با یک مخالف و مبارز به نام حاج هاشم هم سلول میشود. تیمسار در یک ملاقات از تیموری میخواهد خود را به عنوان یک مبارز معرفی کند و با حاج هاشم طرح دوستی بریزد. تیموری در راه انتقال از زندان به زندانی دیگر حاج هاشم را به قتل میرساند تا به عنوان نفوذی با دوستان او همراه شود. اما دوستان حاج هاشم به او ثابت میکنند که متوجه نفوذی بودن او شدهاند. از طرفی تیمسار به علت مصلحتهای سازمانی تصمیم به قتل تیموری میگیرد و سرگرد مهدوی را مأمور این کار میکند. تیموری از این نقشه اطلاع پیدا میکند و به جرگه مبارزان میپیوندد. در نهایت هنگام فرار با خانوادهاش، تیمسار و مهدوی را به قتل میرساند و خود نیز توسط نیروهای ساواک کشته میشود. کارگردانی این فیلم پر حادثه را اسماعیل فلاحپور به عهده داشته و بازیگرانی چون چنگیز وثوقی، پرویز پورحسینی، حسن خان بیک و ... در آن نقش آفرینی کردهاند.»
http://jamejamdaily.ir/newspaper/item/57211
ژورک در سال ۱۳۶۹ به همکاری با بهروز افخمی کارگردان حزباللهی سینما پرداخت که سازندهی فیلم «فرزند صبح» دربارهی زندگی خمینی است. افخمی در ارتباط با دستگاه امنیتی است و در دههی ۶۰ مدتی در اوین مشغول کار بود و بعدها سر از مجلس شورای اسلامی درآورد. ژورک در سال ۱۳۶۹ در فیلم عروس به کارگردانی افخمی شرکت کرد و «کاندیدای بهترین صداگذاری برای این فیلم در نهمین دوره جشنواره فیلم فجر - ۱۳۶۹» شد.
ژورک در سال ۱۳۷۵ دوباره در فیلم عقرب به عنوان تدوینگر با بهروز افخمی همراه شد.
قاچاقچیان مواد مخدر و اسلحه در منطقهٔ بلوچستان از طریق یکی از سران خود از سرهنگ منصور یکهتاز میخواهد در مقابل دریافت مبلغ هنگفتی دلار اجازه عبور محمولهی آنها را از منطقه بدهد، سرهنگ یکهتاز قبول میکند و بعد از دریافت پولها، روز موعود با تمام قوا به کاروان قاچاق حمله میکند و آنان را دستگیر میکند.
آخرین کار ژورک در سینمای ایران تدوین فیلم «مارال» در سال ۱۳۷۹ است.
ژورک در تور فرقه رجوی
ژورک با همکاری هواداران فرقه رجوی در کالیفرنیا فیلمی به نام «فریاد بی صدا» در مورد کشتار ۶۷ ساخت که در راستای تبلیغات نخنمای فرقه رجوی بود و مورد توجه قرار نگرفت.
او جزو مؤسسان و گردانندگان دکان رجوی تحت عنوان «اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی» است که تنها برای دشمنی با ایرج مصداقی پس از انتشار «گزارش ۹۲» توسط فرقه رجوی راهاندازی شد. بنیانگذار «اتحاد»ی که او باشد وضع بقیهاش معلوم است. یک نمونه از دلدادگان رجوی، هرمز صفایی نوایی است که علیه من نیز دست به قلم شد. در مقالهی «نارفیقی که دستش به خون رفیقان آلوده شد» میتوانید راجع به او بخوانید. یکی از دوستان سابق و همپروندهاش نوشته است.
https://iranglobal.info/node/79212
رجوی نقش مؤثری در تحریف تاریخ سیاسی معاصر ایران و مقاومت و زندان داشته است. در مناسبات این فرقه توابان خطرناک و فعالی که به خدمت رجوی درآیند اهرمهای تشکیلاتی را به عهده میگیرند و برعکس زندانیان مقاومی که در مقابل خیانت و انحراف او میایستند با انواع و اقسام فشارها و اتهامات روبرو میشوند و برای تحقیر زیردست توابها سازماندهی میشوند.
بهاین شیوه نیز میتوان تاریخ آموخت، کورش گلنام