مساله جایگاه زن در جمهوری اسلامی و قوانین برگرفته از شریعتش، و نگاه حکومت اسلامی به زن یکی از مهمترین موضوعات و مسایل ایران است.
قوانین تبعیض آمیز و «آپارتایدی جنسیتیِ» حکومت اسلامی در ایران، سبب خشونتهای بسیاری علیه زنان شده است. خشونتهایی که از قضا، در بسیاری از موارد از سوی پلیس، نیروهای انتظامی و حکومتی؛ علیه زنان اعمال میشود. همچنین خشونتهای خانوادگی علیه زنان نیزدر کشور، به دلیل نبود حمایتهای قانونی از زنان، به شدت گسترش یافته است. خشونتهایی که حتی به قتل و «زن کشی» نیز کشیده میشود. اما همچنان خبری از حمایتهای قانونی از زنان نیست.
در چنین شرایطی، حضور چند زن در زورخانهای خالی از تماشاچی و بازتابهای آن در محافل خبری و مذهبی وابسته به حکومت سر و صداهای بسیاری به پا کرد. تا بدانجا که مهین فرهادی زاد، معاون زنان وزارت ورزش و جوانان ایران، در مورد فعالیت زنان در رشتههای پاورلیفتینگف، بوکس و ورزش زورخانهای گفت: «در مبانی اعتقادی ما از زن به عنوان ریحانه یاد شده، نمیتوانیم رشتهای را قبول کنیم که کل سیستم بدنی و فیزیولوژی او را تحت تاثیر قرار دهد.»
فرهادی زاد گفت تقاضای زنان برای این رشتهها بر اساس شرایطی مثل وضعیت جسمانی، سلامتی، مسائل فرهنگی و «نظرات علما» بررسی میشود.
جدای از اینکه در قرن رباتها و سفرهای فضایی... چرا باید عدهای گمان کنند که هنوز ایشان هستند که باید تصمیم بگیرند «زنها» اجازه دارند چه ورزشهایی را انجام بدهند و چه ورزشهایی را انجام ندهند؟! در این یادداشت به تناقضات و خلاف واقع گویی این «ریحانههای بوستان جمهوری اسلامی» و «گردانندگان» آنها، پیرامون لقب «ریحانه»ای که به زنها دادهاند نگاهی میاندازیم.
پیشتر در یادداشتی پیرامون «ناموس انگاری زنان» در رابطه با «کالا انگاری زن» در دیدگاه ناموس انگارانه، اشاره کردم. در مورد «ریحانگی زنان» نیز جمهوری اسلامی، باز هم به شکل «کالا» به زن نگاه میکند. زنِ «ریحانه» در این نگرش همچون عروسکی است که عروسک گردان (عروسک گردانان) برایش تصمیم میگیرند کجا بنشیند، کجا ننشیند. «ریحانه»ای که باید در خانه بنشیند. تنها کارهایی را انجام دهد، یا در جایی باشد که صاحبان و اربابان این «ریحانه»ها صلاح میدانند.
صاحبانِ این «ریحانه»ها تصمیم میگیرند که چند نفر از این زنان «ریحانه» میتوانند در مشاغل و مناصبی ریاستی، مدیریتی و کلیدی -که آنها صلاح میدانند- بنشینند. آن هم تنها برای به نمایش گذاشتنِ عدالت جنسیتیای که هرگز وجود نداشته و حتی به آن باور نیز ندارند. این زنان تنها میتوانند تصمیماتی را اتخاذ کنند که «آنها» میخواهند و آنها میگویند. و اگر یکی از این «ریحانه»ها خارج از این حدود مشخص شده عمل کند، دیگر «ریحانه» نیست.
برای نمونه، نمایندگان زنی که برای مجلس شورای اسلامی انتخاب (انتصاب) میشوند، نمیتوانند جدا و فراتر از ایده «ریحانگی» اقدام کنند. نمیتوانند سخنی در تضاد با نگرش «ریحانگی» زن بگویند. و یا مدیرانی همچون معاون زنان وزارت ورزش و جوانان ایران، کسانی هستند که با نگرش «ریحانگی» زن همسو و همره هستند. در غیر اینصورت اصلا نمیتوانستند در این جایگاه باشند.
کابینهای خالی از وزرای زن. وزارتخانه هایی بدون مدیر کل زن و یا تعداد بسیار اندک زنان مدیرکل، آنهم با قدرت اجرایی و تاثیرگذاری به مراتب کمتر و تنها در راستای منافع نظام سلطه مردسالار. همچنین تعداد بسیار کم و نابرابر نمایندگان زن در مجلس نشان دهنده میزان توجه «ریحانه انگاران» به زن، و جایگاه زن است.
آنچنانکه در کتاب «علی قتال العرب» نیز آمده است، در این نگرش «زن چون گیاهی خوشبو (ریحانه) است نه کارفرما». دلیلش نیز این است که در نگرش آنان «او برای حکمرانی خلق نشده است، بلکه باید بر او حکومت کرد.» (قاسم قره داغی، انتشارات آوای بوف، ص ۹۵ و ۹۶)
تمام مساله نیز همین است. «حکومت کردن» بر زنها و «سلطه» بر زن.
در بخشی دیگر از همان صفحه از کتاب «علی قتال العرب» آمده است: «زنان بر اموری که خارج از توانایی آنها باشد (اعم از خوردنیها، پوشیدنیها، و غیره) نباید مسلط شوند.»
دغدغه «ریحانه سازان» تنها همین مساله «سلطه بر زن» است.
حتی هنگامی که زنانی به مناصب مدیریتی و تاثیرگذار گذاشته میشوند هم قدرت انجام اقدامات تاثیرگذار را ندارند. نمایندگان زن تنها میتوانند از میان زنانی باشند که سرسپرده قوانین و چارچوبهای ریحانه انگاری و «مردسالاری» هستند. همین زنها هم فقط تا زمانی که در چارچوبهای تعیین شده مردسالارانه حرکت میکنند، ریحانه هستند.
در این نگرش، زنانی که «ریحانه» مینامندشان ورزشهایی همچون بدنسازی و ورزشهای سنتی و زورخانهای با ریحانگیشان تناسب ندارد. اما، زباله گردی و تا کمر در سطل زباله فرو رفتن برای یافتن لقمهای نان؛ را در منافات با «ریحانگی» زنها نمیبینند. حمله به زنها و ضرب و شتم زنان، به دلایل مختلفی همچون نوع حجاب، آب پاشی و... در نگاه آنها هیچ تناقض و تضادی با «ریحانگی» زن ندارد. از نگاه «ریحانه سازان»، در گور خوابیدن زنان هیچ منافاتی با «ریحانه» بودن زن ندارد. همخوابگی یک زن با سه مرد درون گور برای یک ساندویچ فلافل و سیر کردن شکمش منافاتی با «ریحانه» بودن او ندارد و نیازی نیست تا دولت و «علما» نگران ریحانگی او باشند. و یا در مورد آن نظر بدهند و تصمیم گیری کنند.
باید از معاون زنان وزارت ورزش و جوانان ایران، «علما» و مسئولین متعددی که به کباده کشی زن در زورخانه انقدر حساسیت نشان دادند و آن را متناسب با «ریحانگی» زن نمیدانند پرسید که آیا زنان گورخواب ریحانه نیستند؟ به نظرشان، گورخوابی با «ریحانگی» آنها ناسازگار نیست؟ شما که نگران سایز استخوان لگن زنها و تغییر شکل بدن آنان که «به انتخاب خودشان» ورزشهای سنتی و... را برگزیدند، هستید؛ برای حفظ ریحانگی زنان گورخواب و زباله گرد چه کردید؟
آیا «زن کشی»، «قتلهای ناموسی» و حمایت نکردن از زنها در برابر اینهمه خشونت و جنایت، تضاد و تناقضی با ریحانگی زنها ندارد؟ «گردن زدن» و «خفه کردن» رومینا اشرفیها، فاطمه برحیها، و حدیث اروجلوها، با «ریحانگی» آنها منافاتی نداشت؟ که اینگونه به تماشا نشستهاید و هیچ نمیکنید؟ آنها «ریحانه» محسوب نمیشدند؟ برای محافظت از «ریحانگی» آنها چه کردید؟
آیا مجازات «شلاق» برای آتنا دائمیها با ریحانگی آنها تضاد ندارد؟ آنهم در حالیکه قاتلان ناموسی، اسیدپاشهای اصفهان، مشهد و... در امنیت و مصونیت قضایی به سر میبرند؟ آن هم در شرایطی که اختلاسگرانی که از قضا «ریحانه» هم نیستند، مصونند؟!
در واقع، «ریحانه سازان» خودشان نیز هرگز به ریحانگی زنها باور نداشته و ندارند. چرا که اگر باور داشتند، دست کم سعی میکردند «ریحانه وار» با زنها رفتار کنند. کتک زدن زن، سنگسار زن، اعدام زن، شلاق زدن زن، زندانی کردن زن آن هم برای حجاب، اسیدپاشی بر روی زن، دهها و صدها رفتار خشونت آمیز با زن؛ رفتارهای نکوهیدهای است که در گذشته با بردگان میکردند. آنان زن را «برده» و «مطیع» میخواهند. برای «سلطه داشتن» بر زن.
«ریحانه سازی» و ریحانه نامیدن با هدف سلطه بر نیمی از جمعیت کشور، که از قضا تاثیرگذارترین بخش جمعیتی کشور نیز است، صورت میگیرد. «ریحانه» یکی از اسم رمزها برای سیستم «سلطه گری» است.
در نگرش این «ریحانه سازان» زنان تا زمانی ریحانهاند که «رژیم سلطه» به «ریحانه» و «ریحانه سازی» نیاز دارد. خارج از آن، حتی زنانی که در دیدگاه «ریحانه انگاری» با آنها همسو و هم آوا هستند و از فیلترهای متعدد «ریحانه شناسی» رد شده و تایید شدهاند نیز «همیشه» ریحانه نیستند. ونوس عامری، عضو شورای شهر یزد، یکی از این زنان است. سخنان مرتضی شایق، دیگر عضو این شورا که با الفاظی زشت و توهینآمیز وی را مورد خطاب قرار میدهد، میزان «ریحانگی» زنان در این نگرش را نشان میدهد.
ونوس عامری و صدها زن دیگری که در این «سیستم سلطه» وارد شدهاند، «خودی»های نظام هستند. «ریحانه» هایی که از دهها فیلتر گزینشی عبور کرده و تایید شدهاند. اما نگاه مردسالارانه و «نظام سلطه» به ریحانهها یک جانبه و تنها در راستای منافع این نظام است.
اگر زن باشی و بخواهی به زورخانه بروی، میشوی «ریحانه». اگر زن باشی و از سر فقر در سطلهای زباله به دنبال نان شب بگردی، تو دیگر ریحانه نیستی. اگر زن باشی و عروسکی باشی در دستان عروسک گردان، تو «ریحانه ای». اگر زن باشی و همچون «زینب جلالیان»، «سمانه نوروزی»، «نرگس محمدی»، «آتنا دائمی»، و صدها و هزاران زن دربند باشی؛ تو دیگر «ریحانه نیستی».
«ریحانگی» در بوستان جمهوری اسلامی آداب و شرایطی دارد، که شامل همه نمیشود. و حتی برای ریحانهها هم «همیشگی» نیست. حتی «ریحانه»ها نیز در این ایدئولوژی قربانیاند. بازیچه و آلتی در دستان نظام تمامیت خواه. بردهای شستشوی مغزی شده در «رژیم سلطه».