روح الله زم پدیده ای بود برای نشان دادنِ چند باره ی بلاهت بخش بزرگی از اپوزیسیون ایرانی!
ظهور این پدیده ها، از هخا گرفته تا همین روح الله، و راه افتادن هزاران نفره ی گله های انسانی به دنبال آن ها، اگر چه دردناک است ولی حُسنی هم دارد و آن این است که نمی گذارد ما مخالفان حکومت نکبت، دچار چُرت ملیح بشویم و فکر کنیم که واقعا «خیییییلیییییی» هستیم!
درست که بنگریم تعداد اپوزیسیون واقعی و واقع گرا، بسیار اندک است و «دنباله رَویِ گله ای» که سم مهلک برای یک ملت است، همچنان در صدر انواع عملکردهای سیاسی ست.
حالا فرقی نمی کند که دنباله رو ی روح الله خمینی شویم، یا دنباله رو ی سازمان های سیاسی ابتدای انقلاب، یا دنباله رو ی خاتمی، و بعدها موسوی، یا دنباله رو ی هخا و فرشگرد و ققنوس و روح الله زم و امثال این ها.
واقعیت این است که این ها در تاریخ معاصر ایران همواره وجود داشته اند و بعد از این هم وجود خواهند داشت. واقعیت این است که اکثریت مردمِ جان به لب رسیده، به دلیل هیاهوی بلند این ها، دنباله رو ی این ها هستند و واقع گرایان و واقع بینان بسیار اندک و تعداد پیرو ان شان به همان نسبت کم.
واقعیت این است که وقتی بر اساس تجربه سالیان بیایی و بگویی که این ها کف روی آب اند و کمیت شان باد هواست و ارزش شان صفر و زیر صفر، عده ای به تو می خندند که آیا تو بهتر از این جمعیت های میلیونی می فهمی و می خواهی هنوز کسی کاری نکرده از آن ایراد بگیری و سنگ بر سر راه شان بیندازی؟
من حاضرم بر سر هر چیزی که برای شما خواننده ی عزیز ارزشمند است شرط ببندم که اگر موجودی به کراهت و عقب افتادگی خمینی در همین سال ۹۹ ظهور کند و اپوزیسیون فعلی و مردم جان به لب رسیده احساس کنند که او می تواند حکومت نکبت را سرنگون کند، باز ما شاهد سرِ دست بلند کردن او مانند سال ۵۷ خواهیم بود و مگر کسی جرات خواهد کرد چیزی علیه او بگوید؟
اما حکایت زم و گرفتار شدن و عاقبتی که در پیش رو دارد از جهت دیگری نیز دردناک است.
از این جهت که از آن میلیون ها «فالوئر»، که این بیچاره ی مگالومانیک و خود شیفته ی بیمار را تا حد انفجار «باد»ش کردند امروز هیچ اثر و خبری نیست و ما تا امروز ندیده ایم که دو تا آدم حسابی که در عالم سیاست سرشان به تن شان بیرزد، در حمایت از او چیزی بگویند.
از همان کشور فرانسه ای هم که او را مانند روسای جمهور اسکورت می کرد کوچک ترین خبری نیست که ای جمهوری اسلامی! این بابا را که برای ما اپوزیسیونی در حد روسای کشورها بود به ما پس بدهید.
و چه تلخ است سرنوشت «باد» شدگان، زمانی که بادشان با یک سوزن کوچک در می رود و از آن عظمت خبری و سیاسی یک تکه پلاستیک پاره اندازه ی کف دست باقی می ماند...