Sunday, Jul 12, 2020

صفحه نخست » فرمانده کماندو ایرانی که روزگار ارتش بعث را سیاه کرد+ تصاویر

etemad.jpgباشگاه خبرنگاران - او در ۱۹ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۱۵ در محله نازی آباد تهران و در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. به این دلیل که در نزدیکی شهادت امام حسن به دنیا آمد نام او را حسن نهادند. به سن نوجوانی که رسید با قرآن و مناجات مانوس بود و همواره از آن‌ها کمک می‌گرفت.

۲۱ ساله بود که در نخستین روز مهرماه سال ۳۶ وارد دانشکده افسری شد و سه سال بعد با درجه ستوان دومی از این دانشکده فارغ التحصیل شد. سپس وارد دوره مقدماتی و یک سال بعد در سال ۴۰ از این دوره نیز با موفقیت فارغ التحصیل شد. پس از آن برای خدمت به مردم راهی مناطق کم برخوردار شده تا به آن‌ها کمک کند. چند سال نگذشته بود که در اولین دوره تکاوری که در ایران برگزار شده بود، شرکت کرد و با نمرات بالا این دوره را هم به پایان رساند.

سال ۵۰ بود که از استان خوزستان به استان فارس مامور شد تا فعالیت خود را در آن جا ادامه دهد. ۶ ماه بعد به مرکز پیاده شیراز رفت تا دوره عالی فرماندهی و ستاد را پشت سر بگذارند. در همین سال‌ها به اسکاتلند اعزام شد تا دوره‌های تکمیلی چتربازی و تکاوری در کوهستان را نیز طی کرد و با نمرات بالا فارغ التحصیل شد.

0001.jpgاو همچنین به زبان انگلیسی مسلط بود و این زبان را به راحتی تکلم می‌کرد. شهید آبشناسان بدن ورزیده‌ای داشت و در سِمت افسر ورزش یگان نیز حضور داشته است.

انقلاب اسلامی که پیروز شد، او با تلاش‌های بسیار به درجه سرهنگی ارتقا یافت و با مسئولیت گرفتن در یکی از تیپ‌های لشکر ۲۱ حمزه آذربایجان برای خاموشی غائله ضد انقلاب به کردستان و مناطق عملیاتی غرب رفت. عراق که به ایران حمله کرد او به ستاد جنگ‌های نامنظم به فرماندهی شهید چمران پیوست.

0002.jpg

شهید آبشناسان با آموزش و ساماندهی تعدادی از بسیجیان داوطلب به منطقه دشت عباس رفت و شمار بسیاری از نیرو‌های عراقی را تار و مار کرد. او بود که در هنگام عملیات شناسایی بر علیه مواضع نیرو‌های عراقی، نخستین اسیران عراقی را به اسارت درآورد. همین موفقیت‌ها کافی بود که به عنوان فرمانده یگان جنگ‌های چریکی قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش منصوب شود و با آموزش نیرو‌های تازه نفس از آن‌ها در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل استفاده کرد.

او به محله کودکی خود رفت. جوانان موتورسیکلت سوار نازی آباد را دور هم جمع کرد و با آموزش هایی ویژه ای که به آنها داد، همه را تحت گروهی به نام «اسب آهنی» ساماندهی کرد و به جبهه ها فرستاد.

0003.jpgاو که آموزش های مخصوص به تکاوری را در کشورهای مختلف مانند اسکاتلند گذارنده بود، در مسابقاتی که در آنجا برگزار شده توانست سرلشکر عبدالمجید و تیمش را در رشته کوهنوردی مسابقات ورزش های جهان ناکام گذاشته و آن ها را شکست دهد. دست سرنوشت اما بار دیگر در میدان جنگ حقیقى، حسن را در برابر او قرار داد و به دنبال نبردی طولانی، لشکر عراقی شکست خورد و فرمانده پرآوازه صدام به اسارت ایران درآمد.

همین موقع بود که عراق بسیاری از شهر‌ها را موشک باران می‌کرد، حسن نامه‌ای به صدام حسین، فرمانده نظامی حزب بعث عراق، با این مضمون نوشت: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» در پاسخ به نامه آبشناسان، صدام حسین، سرلشکر قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید قدرت بعث را به ایرانی‌ها نشان بدهد.

0004.jpgاو با برادران سپاه و بسیج هم ارتباط خوبی داشت. شهید محمد بروجردی از دوستان نزدیک او بود و با کمک محمد نیروهای ارتش و سپاه را در محورهای غرب و شمال غرب کشور ساماندهی کرد تا در مقابل ضد انقلاب ایستادگی کنند و مانع از تحرک آن ها شوند. شهید آبشناسان در عملیات های آزادسازی شهرها نیز تبحر داشت و در همان زمان توانست شهر بوکان در آذربایجان غربی را با موفقیت پاکسازی و ضد انقلاب را نابود کند.

سال ۶۲ بود که شد فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدای ارتش در شمال غرب ایران. همین زمان بود که توانست با درایت و کارآزمودگی خود نیروهای ارتش و سپاه را یک‌دست و متحد کند تا دشمن بعثی را در میدان نبرد ناکام بگذارد. یک سال بیشتر نگذشته بود که با دستور قرارگاه رمضان مسئولیت آموزش نبردهای چریکی و پارتیزانی به نیروهای سپاه و بسیج را برعهده گرفت. آموزش های او به این نیروها بسیار موفقیت آمیز بود و شاگردانش همچون شمشیری بُرّان برای فرق صدامیان فرود می‌آمدند.

0005.jpgحسن آبشناسان در هشتم مهرماه ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، در هنگام نبرد با نیروهای بعثی در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ؛ شهد شیرین شهادت را نوشید.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy