پریاندار فرمانروای مستبد کورنت که با اتکا مردم فرودست به فرمانروائی رسیده بود .در آغاز فرمانروائی خویش فرستاده ای پیش تراسیبول فرمانروای ظالم ملط فرستاد تا از وی بپرسد که چگونه قادر میشود مملکت را اداره کند؟
تراسیبول فرستاده را با خود به گندم زاری برد و با او به گردش در آن مزرعه پرداخت . حین گردش کردن تراسیبول پی در پی ازفرستاده می پرسید که هدف از مسافرت ودیدار او با وی چیست ؟در همان حال که فرستاده توضیح می داد او اگر به خوشه ها ای از گندم مواجه می شد که سر سبز تر ، شاداب تر وبلند تر ازخوشه های دیگر بود ند سر آن ها را می شکست وبرزمین می افکند .این عمل را آنقدر تکرار کرد تا زیباترین وسالم ترین خوشه های گندم زار از بین رفتند!
هم اینکه گردش بپایان رسید بی آن که سخنی بگوید فرستاده را مرخص کرد. فرستاده در بازگشت شگفتی خود را از عمل ترانسیبول که به نظر او عقل درستی نداشت! ابراز کرد.پریاندار پاسخ خود را گرفته بود !"از بین بردن هر شاخه جوان و برجسته ."بنقل از هرودوت جلد پنجم تاریخ نوشته او"
حال قرن ها از پیام یک جنایتکار به جنایتکار دیگر می گذرد اما پیام او هنوز آویزه گوش حاکمان جنایتکار و مستبد جهان است .هنوز جنایت کاری بیمار ، نشئه از قدرت سرکوب با قاضیان ، جلادان و خیل دانه چینان متملق خود در مزرعه وطن می گردد،هر جا به دانه ای سالم وشاداب که قد بر افراشته است می رسد .سر خوشه می شکند تا هیچ دانه شادابی بر آن نباشد.
مزرعه ای سوخته بنام ایران که روزی خمینی زیر نام امام بهمراه جناتکارانی چون لاجوردی ،خلخالی هیئت پنج نفره مرگ داس مرگ بر زیباترین خوشه های آن کشید! روزانه صدها شاخه نو رس وپر بار را سر برید و خاوران ها ساخت !
"قتل هائی که وحشتش کودکان دبستانی را از بازی باز می دارد".لونگ فوشاعر چینی
حال رهرو او این بارزیر نام ولی فقیه از همان راهی که او گشوده با دسته جات اراذل واوباش خود با قاضی صلواتی ها حسین شریغتمداری ها وطائب ها عبور می کند و با زیبا ترین فرزندان این آب وخاک "امیر حسین مرادی" "محمد رجبی" و "سعید تمجیدی" با زبان داس سخن می گوید وکشتار می کند .چه وحشت انگیز ! تلخ !ودر آوراست مزرعه ای به نام وطن . روزگار مردمان آن که طاعون حکومتی با کرونای جهانی بر آن تاخته باشند.