بی بی سی فارسی - کیوان حسینی
اگر انقلاب نمیشد و فرزند آخرین شاه ایران بعد از مرگش به پادشاهی میرسید، احتمالا همچنان چهارم آبان به عنوان روز تولد محمدرضا شاه در ایران جشن گرفته میشد و چه بسا چهارم آبان سال ۱۳۹۸ به عنوان صدمین سالگرد تولد او، مراسمی متفاوتتر از هر سال برگزار میشد.
اما در دوران جمهوری اسلامی، شاه و هر آنچه به او، نظام سیاسیاش، شخصیت تاریخیاش و عملکردش مربوط است، به مایه تندی از دشمنی و ستیزی ایدئولوژیک درآمیخته و نه تنها هیچ اشارهای به سالگرد تولد او نمیشود، بلکه حتی انتظاری برای ارزیابی منصفانه از عملکرد او وجود ندارد. نه در رسانهها و موضعگیریهای رسمی و نه حتی در سخنرانیها و متون دانشگاهی. در حکومت "انقلابی" شاه هنوز با تندترین توصیفات هدف حمله و ترور شخصیت است. گویی همین امروز علیه او در ایران انقلاب شده است.
قدمی بیرون از حوزه عمومی، محمدرضا شاه در حوزه خصوصی نیز همچنان شخصیتی جنجالی است که میتواند به سرعت یک مهمانی خانوادگی یا کافهنشینی چند دوست قدیمی را به یک مناظره دشوار و پر حرارت سیاسی تبدیل کند. از سقوط "اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه آریامهر" بیش از چهل سال گذشته است، اما او هنوز طرفدارانی دارد که با علاقه و پرشور از او حمایت میکنند. و در مقابل منتقدینی دارد که به همان اندازه حساس و با جدیت او را زیر سئوال میبرند.
طرفدارانش هنوز از فهرست کردن "خوبیهایش" در گسترش حقوق زنان، آزادیهای اجتماعی یا پایان دادن به فئودالیسم خسته نمیشوند. و منتقدانش نیز فهرست "بدیهایش" را در نقض حقوق بشر، فقدان آزادیهای سیاسی و سرکوب مخالفان فراموش نمیکنند. محمدرضا شاه چه دارد که هنوز تا این حد در زندگی روزمره ایرانیان جریان دارد و بحث درباره عملکردش، خواستههایش و ایدههایش همچنان به دنیای امروز مرتبط باقی مانده؟ چرا حکومت هنوز با او سر ستیز دارد و نامش در جریان بحثهای سیاسی، محل اختلافات عمیق است؟
محمدرضا شاه یک رهبر سیاسی پرماجرا بود که به شکلی دور از انتظار سرنگون شد. به همین دلیل نیز نقطه آغازین بررسی این سوالات، در سالهای پایانی کار شاه نهفته است؛ سالهایی که برای دوستدارانش غمانگیز و دردآور بودهاند.
در واقع صحبت از او بدون در نظر گرفتن سالهای پایانی عمرش غیرممکن است. کسی که دههها به عنوان تجسمی انسانی از هویت وحدت بخش ملی ایرانیان معرفی میشد، با چشمانی گریان سوار هواپیما شد و ایران را ترک کرد، در یک انقلاب سرنگون شد و خارج از کشور و در "غربت" درگذشت.
ضمن اینکه سرنگونی انقلابی، پایین کشیدن مجسمههایش یا آتشزدن عکسهایش، پایان "تحقیر" شاه نبود. او خارج از ایران نیز هدف کمپین انقلابیون قرار گرفت و بارها ناچار شد کشور محل سکونتش را - به رغم بیماری و نیاز به مراقبتهای پزشکی - تغییر دهد. شاه در نهایت در حالی درگذشت که به نظر میرسید هیچ یک از متحدین غربیاش نه در اروپا و نه در آمریکا حاضر نیستند از او در مراکز پزشکی مجهزشان نگهداری کنند؛ یک حاشیه نمادین مهم برای شخصیتی سیاسی که در همان روزها به "نوکری غرب" متهم بود. شاه با درد و اشک و غم کارش تمام شد.
و بعد علیرغم این "تحقیر" که ظاهرا برای "سعادت انقلابی ملت ایران" ضروری بود، جانشینان شاه خیلی زود متهم شدند که به وعدههایشان عمل نکردند. به همین دلیل فارغ از جزییات مهم پایان کار شاه که حیات سیاسی او را از یک قصه تبلیغاتی قهرمانانه به یک تراژدی غمبار شکستخورده تبدیل کرد، سرنوشت ایران بدون شاه نیز یکی دیگر از ابعاد زندگی اوست که بر "خاطره شاه" اثر قابل توجهی داشته است.
انقلابیون سال ۵۷ با شعارهایی مشخص یک نظام سیاسی جدید به نام "جمهوری اسلامی" بنیان گذاشتند. وضعیت رفاه اقتصادی بهتر، آزادیهای بیشتر، برپایی یک نظام دموکراتیک، رعایت حقوق بشر و استقلال در سیاست خارجی از جمله وعدههای اصلی انقلاب بود. اما نه فردای انقلاب که ۴۰ سال بعد از آن، هنوز اجرای بخش عمده این وعدهها با پرسشهایی بنیادین روبهرو است و نظام جدید نتوانسته گروه بزرگی از شهروندان را راضی کند که وضعیت رفاه اقتصادی یا میزان آزادیهای فردی در مقایسه با قبل از سال ۵۷ بهتر شده است.
برعکس، نظامی که جانشین شاه شد متهم است که اوضاع را بدتر کرده است. تقریبا هر سال با فرا رسیدن سالگرد انقلاب، گزارشهای تطبیقی گوناگونی برای اثبات این گزاره منتشر میشود. طرفداران شاه با اتکا به آمارهای اقتصادی و ضریب رشد، انقلاب را مایه عقبماندگی اقتصادی میدانند. علاوه بر آن، نظام انقلابی همواره متهم بود که به شکلی گسترده به نقض حقوق بشر دست میزند و گروهها و احزاب سیاسی مخالف را سرکوب میکند. عمق دستگیریها، اعدامهای سیاسی و توقیف نشریات به حدی بود که بسیاری از گروههای سیاسی مخالف شاه در فاصله کوتاهی به احزاب مخالف جمهوری اسلامی تبدیل شدند. ضمن اینکه بعد از ۴۰ سال هنوز انتخابات در ایران از سوی ناظران مستقل "غیر دموکراتیک" توصیف میشود و وضعیت ایران از نظر آزادی بیان، همرده بدترین کشورهای جهان است.
فقط هم آزادیهای سیاسی، دموکراسی و فعالیت احزاب نیست. نظام جدید متهم است که آزادیهای موجود در دوران شاه را نیز از بین برده است و ابعاد محدودیتها برای زندگی شهروندان را بیشتر کرده است. جامعه محافظهکار ایران، در قرن بیستم و همزمان با به قدرت رسیدن رضا شاه، با پروژه "مدرن کردن" کشور برای نخستین بار گامهایی بسیار بنیادین در مسیر سکولار کردن بخشهایی از حاکمیت برداشت که به دستاوردهای مهمی برای حقوق زنان و اقلیتها و آزادیهای فردی منجر شد.
منتقدین میگویند بخش بزرگی از این دستاوردها بعد از انقلاب سال ۵۷ از بین رفتند. تصویری که در نهایت باقی ماند این بود: انقلاب اسلامی، همه آزادیهای "مدرن" را از ایرانیان گرفت، زنان را با حجاب اجباری سرکوب کرد، و هنر و فرهنگ ایران را علاوه بر محدودیتهای سیاسی (که پیش از انقلاب نیز وجود داشت) با محدودیتهای "اسلامی" روبهرو کرد.
آیا انقلاب ایران یک اشتباه تاریخی بود؟ آیا بهتر نبود که شاه همچنان شاه باقی میماند؟ آیا باید به ترتیبی به همان دوران شاه بازگشت؟ این پرسشها خیلی زود به معماهایی مهم و مرتبط با زندگی روزمره بسیاری از ایرانیان تبدیل شد. سالها جنگ، تحریم و محدودیتهای گسترده موجب شد تا برخی شهروندان از اساس حقانیت انقلاب را زیر سئوال ببرند.
در این مدت برخی از بازماندگان رژیم گذشته مبارزه سیاسی برای سرنگونی رژیم جدید را آغاز کرده بودند. و آرام آرام گروهی از انقلابیون سابق نیز به صف مخالفان پیوستند. خیلی زود ایرانیها بار دیگر با رژیمی طرف بودند که مخالفان سرسختی (عموما خارج از کشور) خواستار سرنگونیاش بودند. و البته دههها ناکام ماندند. بالاخره راه سعادت ملی چیست؟ چگونه باید به خواستههایی مانند انتخابات دموکراتیک، آزادی بیان، آزادی احزاب و رعایت حقوق بشر دست یافت؟
در چنین فضایی، شاهزاده رضا پهلوی، فرزند محمدرضا شاه در تلاش است تا نظام انقلابی را سرنگون کند. او شاید زمانی نوجوانی بیتجربه به نظر میرسید که بختی برای سرنگون کردن نظام جدید ندارد. اما حالا بعد از گذشت سالها، سیاستمداری میانسال است که ظاهرا از مبارزه با جمهوری اسلامی دست نشسته است.
او اگر چه همانند انقلابیون سال ۵۷ با مجموعهای از وعدههای دموکراتیک به این مبارزه سیاسی وارد شده، اما در تبلیغات سیاسیاش از دوران حکومت پدرش و پدربزرگش به عنوان مرجع تاریخی بهره میبرد. بدین ترتیب، او تنها به شهرت ناشی از شاهزاده بودن قناعت نمیکند، بلکه هرازگاهی "دستاورد"هایی را یادآوری میکند که نتیجه سیاستهای پدرش بودهاند و میتوانند به منبع مشروعیت سیاسی او نیز بدل شوند. حقوق زنان، آزادیهای فردی و موقعیت بینالمللی ایران (به عنوان قدرت منطقهای و البته متحد عرب در منطقه) در دوران شاه از جمله مسائلی است که برای آقای پهلوی حکم سرمایه سیاسی دارند.
علاوه بر این، اقبال دور از انتظار به رضا شاه در اعتراضهای دیماه ۹۶ در کنار سازماندهی تشکیلاتی گروهی از مخالفان جوانتر جمهوری اسلامی در حمایت از فرزند شاه (با نام فرشگرد)، بر اهمیت چگونگی قضاوت درباره عملکرد شاه افزوده است. این گروه، نخستین هواداران رضا پهلوی خارج از ایران نیستند. سلطنتطلبهای قدیمی بسیاری علاقهمندند که او به ایران بازگردد و تاج پادشاهی بر سر بگذارد.
اما آنها نخستین گروه از کسانی هستند که عموما دوران پادشاهی پدر رضا پهلوی را از نزدیک تجربه نکردهاند و بسیاریشان در دوران نظام انقلابی در داخل کشور بزرگ شدهاند. ظهور این گروههای تازهتاسیس در کنار رشد شبکههای اجتماعی و افزایش نفوذ رسانههای مستقل از حاکمیت جمهوری اسلامی، علاوه بر اثربخشی بر گفتمان مخالفان، موجب میشود تا نام شاه نیز بیش از گذشته و همچنان با حساسیت بالا تکرار شود.
شهرت شاهزاده رضا پهلوی، شکستهای متوالی مخالفان جمهوری اسلامی، عملی نشدن تحقق وعدههای اصلاحطلبان داخل حاکمیت، سرسختی آیتالله خامنهای در برابر تغییرات دموکراتیک و افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی سپاه پاسداران، همه میتوانند در اقبال فرزند شاه موثر باشند.
میزان این اقبال (که محل اختلاف در میان طرفداران و مخالفانش نیز هست) هر قدر که باشد، نشانهای است از اینکه محمد رضا شاه، هنوز به یک مساله بایگانی شده در تاریخ تبدیل نشده. او برای برخی همانند یک ایدئولوژی انقلابی است. تعریف و تمجید از او برای این گروههای سیاسی به معنای اثبات حقانیت نیز هست.
در مقابل یادآوری انتقادها، عملکرد ساواک، زیرپاگذاشتن قانون اساسی مشروطه یا وقایع سال ۱۳۳۲ نیز میتواند به عنوان ترفندهای مشروعیتزدای مخالفان تعبیر شود. به عبارت دیگر، وقتی صحبت از وقایع "دوران شاه" میشود، اظهارنظرها نه درباره وقایع گذشته، بلکه به عنوان شواهد رد و اثبات حقانیت مشروعیت یک مبارزه سیاسی امروز قابل تفسیر هستند.
به همین دلیل نیز به رغم اینکه "اعلیحضرت همایونی" بیش از چهار دهه است که خاک و عرصه سیاسی ایران را ترک کرده، اما هنوز، فراتر از یک شخصیت تاریخی بلکه به عنوان یک مرجع سیاسی، حضور دارد. برگ برنده یا پاشنه آشیل، او هرازگاهی باز میگردد و ایدههایی خاص را نمایندگی میکند. به همین دلیل است که محمدرضا شاه اگر چه گاهی زیر سایه یادگارها و کارنامه پدرش و گاهی به کمک سرسختی و ابتکارات پسرش، اما هنوز میتواند مساله روز باشد.
از «معدوم» و «فقید» تا ... امیر طاهری
قتل موبد زرتشتیان کالیفرنیا و دو همراهش در کرمان