Thursday, Jul 30, 2020

صفحه نخست » «وای بر ایران‌زمین» و «آتش به اختیار»، دو شعر از م. سحر

M_Sahar_2.jpgوای بر ایران‌زمین

وای برما، وای بر ایران زمین
کاینچنین دزدست او را درکمین
رفت دریای خزر درکام روس
چون خلیج فارس در حلقومِ چین
آنچه باقی بود را اوقاف خورد
تا به نام ارث ِ ربّ العالمین،
شیخ غارتگر برآن چنگ افکند
مزد پشمِ چانه و داغ جبین
تا جواز ِ اختیار مُلک را
دست ما، بسته ست در دستاردین،
تا درین ظلمتسرا جادوستان
بندی جهل ست ملّت اینچنین:
نی عجب گر اهل ایران درجهان
بی وطن گردند گردند وخاکستر نشین:
‌م. سحر
۲۶/۷/۲۰۲۰


آتش به اختیار

هارند، هارِ هار
بی قید و بی مهار
مستند، مستِ مست
بر دوشِ ما سوار
ازظلمِ بی قیاس
وز جورِ بی شمار
در ما نهاده تیغ
بر ما نهاده بار
رذلِ شرف ستیز
قومِ تباهکار
هم تازیانه کوب
هم تازیانه دار
هم غاصبِ خدای
هم رهزنِ قطار
مست از غرور و آز
پست از رهِ ضرار
مسحورِ عهدِ بوق
مطرودِ روزگار
حشرِ عظامِ جهل
اصحابِ کهف وار
بیرون جهیده‌اند
از انزوای غار
از گورگاهِ تنگ
از تودۀ غبار
افشانده بذرِمرگ
بر بومِ این دیار
جُندِ ولایتند
اوباشِ نابکار
ویروسِ مُهلکند
در حالِ انتشار
نفسِ دنائتد
دیوِ فریبکار
دینشان سفینه‌ای ست
کژ پوی و کژمدار
دروی نششته‌اند
رذلان زنده خوار
دستی به دستِ ظلم
دستی به ذوالفقار
بیدادشان روش
اسلامشان شعار
غارتگران مُلک
مور و ملخ تبار
در نهب کوه و دشت
پیگیر و پی سپار
اوقافشان کمند
ایرانشان شکار
کشور درین میان
زارست، زارِ زار
ملت در این هجوم
خوار است، خوارِ خوار
هم داغ برجگر
هم بندیِ حصار
با این فشارِ هُول
در این هوای تار
آتش به خرمنند
ابنای روزگار
دردستِ میرِ قتل
فرمانِ زرنگار
ازچاهِ جمکران
آورده چوبِ دار
منبر به روی تخت
کرده ست استوار،
درکارِ وحشت است
فارغ ز ننگ وعار
کبریتِ کین به کف
آتش به اختیار
تا خوش درافکند
بر این وطن شرار
‌ای دهر، الامان
‌ای مُلک الحذار!

‌م. سحر
۲۹. ۷. ۲۰۲۰
پاریس
http://msahar.blogspot.com/



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy