توضیح: این یادداشت حاشیهای بر یک نشست ۶۰ دقیقهای در بی بی سی بود که به دلیل عدم انتشار در سایت بی بی سی اینک در اینجا خدمت هموطنان تقدیم میشود.
در مورخه ۹/۵/۹۹ در برنامه ۶۰ دقیقه BBC بحثی در باره علل وقوع انقلاب و سقوط نظام پهلوی به میان آمد، از جمله یکی از مباحثی که شرکت کنندگان مطرح کردند، فرم نظام سیاسی است، که هر چهار شرکت کننده پیرو نظری که وزیر مشاور امور زنان در دولت پیش از انقلاب مطرح کرد، به این نظر رسیدند که فرم نظام سیاسی - که آیا سلطنتی باشد یا جمهوری - در محتوایی که دموکراسی است تأثیری ندارد. برای هر فردی که کمترین دانشی در خصوص جامعه شناسی سیر تحولات تاریخ ایران داشته باشد، چنین اظهارنظرهایی نمیتواند اسباب تأسف بسیار نباشد. از طرح مباحث سطحی در باره علل سقوط رژیم محمد رضا شاه پهلوی که درگذریم، هر چهار شرکت کننده معتقد بودند، برای استقرار دموکراسی شکل یا فرم نظام اهمیت ندارد. از میان چهار شرکت کننده انتظار داشتم آقای تورج اتابکی، که از دانش بهتری برخوردار است، و اغلب با دقت هم اظهارنظر میکند، پاسخ علمیتر و دقیقتری ارائه دهد. اما متاسفانه ایشان هم مثل هر سه شرکت کننده دیگر معتقد بودند، در استقرار دموکراسی شکل اهمیت ندارد. طرفداران سلطنت با هدف آلترنانیوسازی رضا پهلوی، با یک ترفند خیلی ماهرانهای ابتدا سعی میکنند، تا توجه و حساسیت جامعه سیاسی را از فرم نظام سیاسی منحرف کنند. آنها با مثال زدن نمونههایی مثل سوئد، دانمارک، نروژ و انگلستان، مدعی هستند که بهترین دموکراسیها در کشورهایی است که فرم نظام سیاسی آنها سلطنتی است. از این نظر، جامعه و کنشگران سیاسی نباید زیاد به فرم نظام سیاسی اصالت بدهند، باید به محتوای نظام سیاسی، یعنی دموکراسی و آزادی اصالت بدهند. من فکر میکنم اگر جامعه سیاسی به همین باور برسد که فرم نظام سیاسی اهمیت ندارد، در گام بعدی در دامی میافتند که رهبری رضاپهلوی را به رسمیت بشناسند. اگر این چهار شرکت کننده اندکی مطالعه در سیر تحولات سرزمینی کشور ایران داشتند، و دستکم دو یا سه اثر مهم و نظریههای مهمی که در باب علل از توسعه بازماندگی و دیرپایی جریان استبداد را در کشور از مطالعه میگذراندند، به این نظر نمیرسیدند که فرم نظام سیاسی اهمیت ندارد. طرفداران نظام سلطنت از نظام مشروطه سلطنتی یاد میکنند. آنها بدون اطلاع از وضعیت سرزمینی و تاریخی ایران، آن را با بعضی از کشورهای پیشرفته که دارای سلطنت مشروطه و دموکراتیک هستند، مقایسه میکنند. وضعیت سرزمینی ایران از ایام باستان تا امروز به دلیل شرایط سرزمینی از جمله مسائلی چون:
* مسئله کمبود آب (نظریه آن لمتون)
* شیوه تولید آسیایی (نظریه مارکس و کاتوزیان)
* تداوم آئین سلطانی و پاتریمونالیستی (نظریه ماکس وبر)
* مسئله استبداد شرقی (نظریه کارل ویتفوگل)
* مسئله وسعت جغرافیایی (نظریه منتسکیو)
* مسئله ناامنیها از درون و بیرون مرزها (نظریه راهبرد سرزمینی دکتر پیران)
* فقدان مناسبات دمکراتیک در روابط منطقهای
* مسئله فرّهایزدی که بخشی از عناصر سفت و سخت فرهنگ و آئین ایرانیان است
* بسط ایده فرّهایزدی در اسلام شیعی
* اقتضائات تمرکز قدرت در کانونهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی (تحقیق از اینجانب)
موجب شدهاند تا همواره نظامهای سیاسی یکی پس از دیگری با استقرار یک نظام سلطانی، استبداد متمرکز را در درون خود بازتولید کنند. مسئله امنیت و تهدید سرزمینی از درون و برون مرزها، و مسئله پراکندگی جغرافیایی و پراکندگی اقوام به گونهای است تمام رژیمهای ایرانی را به رژیمهای امنیتی تبدیل میکند.
از دوران باستان تا کنون، همه رژیمهای ایرانی در محتوا رژیم امنیتی بودهاند. مرحوم محمد رضاشاه پهلوی در مصاحبه با اوریانا فالانچی میگوید، امنیت از نان شب هم برای ما واجب تر است. رئیس قوه قضاوئیه نیز در اولین صحبتهای خود میگوید، مسئله امنیت از عدالت برای ما مهمتر است. مجموعه عوامل سرزمینی، ایده فرهایزدی، نوع آموزشها و تربیت اجتماعی و تاریخی در آئین سلطانی و پدرسالاری، خودکامگی و خودخواهیهای اپوزسیون که اغلب به ظاهر شعار آزادی و دموکراسی میدهند، اما ماهیت تربیتی و رفتاری آنان انعکاسی از روابط اربابی و قیممآبی است، در مجموع این عوامل موجب میشوند تا حتی زمانی که رژیم جمهوری برقرار میشود، محتوای آن به نفع نظام مطلقه و نظام امنیتی به تصرف در میآید. از این نظر خیلی عجیب است و تکرار یک تراژدی مضحک است، که مردم ایران دوباره با دستان خود به نظام سلطنتی بازگردند، تنها به این امید که این بار شاهزاده از راه رسیده به یُمن الطاف اربابانه و ملوکانه خود، دستِ تمرکز و سلطه همه جانبه خود را بر مقدرات سرزمینی بردارند. به این امید که شاهزاده نه تنها قلباً و فکراً به جامعه مدنی و حقوق شهروندی ایرانیان تمایل پیدا میکنند، بلکه با دستان و اندیشه جادویی خود بر اقتضائات سرزمینیِ "بازتولید استبداد متمرکز" چیره میشوند. اما از این حقیقت غفلت میکنند که، هم مردم ایران و هم شرایط سرزمینی، مایلند تا شاه عادل را به "شاه قادر" بدل کنند. وقتی شاه قدرت یافت دیگر خدا را هم بنده نیست.
بنابراین چنین نیست و چنین نخواهد شد که بگوئیم شکل اهمیت ندارد. همینکه شما فردی را به عنوان شاه و نظامی را به عنوان نظام سلطنتی بر کشور مسلط کردید، مجموعه عوامل از جمله نظام چاپلوسی و دستبوسی در میان کسانی که گرد نظام سلطنتی حلقه میزنند، خیلی زود چنان باد خودکامگی را در غبغبه شاه میدمند که اثری از نظام سلطنه مشروطه و دموکراسی بجا نمیگذارد. از این نظر، مقایسه ایران و کشورهای اسکاندیناوی و دموکراتیک در فرم نظام سلطنتی، که از هر لحاظ دارای شرایط سرزمینی و فرهنگی متفاوتی بوده و هستند، اگر با هدف فریبکاری نباشد، جز نادانی و بیاطلاعی کامل از سیر تحولات تاریخی این سرزمینها نیست. خاصه آنکه میدانیم، کسی که قرار است مثلا نمایندگی این سلطنت را بر عهده بگیرد، شاهزاده در راه ماندهای است که بیش از چهار دهه از زندگی خود، حتی یک روز به کار تولیدی اشتغال نداشته و ازاین هتل مجلّل به آن هتل مجلّل در نقاط مختلف جهان در سیر و گذار بوده و شب تا صبح در رؤیای بازگشت به شکوه یزدانی آباء و اجدادی بسر میبرد. واقعا باید به حال چنین مملکتی گریست که تصور میکنند شاهزاده جدید از ۲۵۰۰ سال گذشته پدران خود درس گرفته و بدون لحاظ شرایط و اقتضائات سرزمینی و فرهنگ مطلقپرور و تملق در سر ایرانیان، فرّ و شکوه تقدیمی را با دستان مبارک خویش به سینه تاریخ خواهد کوفت. اگر چنین است، چرا از این همه اخلاص و اخلاق پیامبرانه، ارزنی در زندگی او گزارش نشده است؟
۸/۵/۹۹
https://t.me/BayaneAzadi
پاسخ به دو انتقاد
۱- درود جناب فعال گرامی، شما اشاره کردید به وضعیت فرهنگی سرزمینی ایران از ایام باستان، از ۲۵۰۰ سال پیش، که به ما به ارث رسیده. حال جامعه یا من نوعی که این فرهنگ باستانی را به ارث بردهایم، برای رسیدن به اهدافی، مانند کسب قدرت و یا منافع مادی و.... چه فرقی میکند کسی که در هرم قدرت قرار گرفته رئیس جمهور باشد یا یک پادشاه یا هر مقام دیگری. آیا با تغییر شکل و فرم نظام سیاسی در وضعیت فرهنگی من یا جامعه تغییری بوجود میاد و تأثیر میگذارد؟ آیا عناصر سود جو و باندهای مافیایی متملق و چاپلوس نمیتوانند به گرد جمهوری حلقه بزنند تا شروع به فساد و رانت خواری کنند؟؟ نکند فکر میکنید با تغییر نام و فرم قدرت سیاسی فرهنگ و رفتار جامعه هم در آنی تغییر میکند و مشکل به یک باره حل میشود. بخاطر همین میگویم فرضیههای شما غلط و غیر تخصصی و غیر علمی هستند. باید علتهای تملق و چاپلوسی را از طریق علم جامعه شناسی ریشه یابی کرد و با کارهای فرهنگی با آن مقابله کرد. از طرفی هم نخبگان سیاسی و قانونگذاران و نمایندگان باید با ایجاد قوانین سفت و سخت جلوی این معضل را بگیرند. باید انواع نهادهای مدنی و روزانهها و احزاب آزاد بر همه عملکرد قدرت از ریز تا درشت نظارت داشته باشند. اگر کاستی و خطایی صورت گرفت آن را رسوا کنند تا راههای سو استفاده مسدود شود. راه درست و منطقی این است نه تغییر نام و شکل سیستم.
از اینها گذشته پادشاهی مشروطه هست که دمکراسی را ضمانت میکند. نه جمهوری. ما که الان جمهوری داریم. مگر نمیبینید به روی دختران اسید میپاشند مگر نمیبینید که کشور را به چین و روسیه اجاره میدهند و.... همه آن آزادیهای شاه فقید که برای رسیدن به دمکراسی لازم بود را جمهوری به باد داد. امروز هیچ حق آزادی مذهب و پوشش و شغل ووو وجود ندارد. میدانم که تنها جوابتان این است که این جمهوری، جمهوری واقعی نیست. این حرفها و توجیهها تکراری شده این اسلام، اسلام واقعی نیست، این کمونیست، کمونیست واقعی نیست. حقیقت کشور موش آزمایشگاهی نیست که هر بار یه سیستم من در آوردی و نا شناخته را آزمون کند تا ببینیم چه چیزی از توش در میاد. ما به دنبال پادشاهی مشروطه دمکراسی هستیم نه حکومت مطلقه پادشاهی. مانند کشورهای تراز اول جهان. اگر ما در حد آنها نیستیم، پس برای جمهوری هم در حد کشورهای مترقی نیستیم. مخالفت با پادشاهی در واقع مخالفت با فرهنگ ایرانی است، آنچه که جمهوری اسلامی دنبال میکند جمهوری دیگر هم به طریقی آن را دنبال میکند. جمهوری آینده مورد نظر مخالفان از چند حالت خارج نیست یا جمهوری فدرالی است، یا جمهوری اسلامی مجاهدین است، یا جمهوری سوسیالیستی است،
که در هر کدام از اینها ایران و میهن دوستی محلی از اعراب ندارد.
در باره فرهایزدی تا آنجایی که سواد من میرسد، به این معنا نیست که شخصی باید شاه شود و هر کاری توانست بکند.
در شاهنامه آمده، شاهی اگر مغرور شود، دروغ بگوید ظلمی بکند، از فره گیتی فروز او کاسته میشود، و شاه کشور به تباهی کشیده میشود. نمونه در شاهنامه در باب جمشید شاه آمده با اینکه پادشاه بسیار خوبی بود و بسیار به ایران هم خدمت کرد. چون به خدماتی که کرد مغرور شد که اگر من این کارها را نمیکردم چه میشد و..
: چنین تا برآمد برین سالیان
همی تافت از شاه فرّ کیان
چو این گفته شد فرّ یزدان ازوی
گسست و جهان شد پر از گفتگوی
به جمشید بر تیره گون گشت روز
همی کاست آن فرّ گیتی فروز
در باب فره بحث بسیار طولانی میطلبد
که در فرصتی دوستان مایل بودند ادامه میدهیم
سلام آقای دیاکوی عزیز از توضیحاتتان ممنون هستم. باب بحث خوبی است. در باره امکان اینکه اگر فرهنگ و شرایط سرزمینی ما همینی که هست چه فرق میکند جمهوری باشد یا نباشد بالاخره رژیم راه خودکامگی را در پیش میگیرند و چاپلوسان کار خودشان را میکنند، چند نکته خدمت شما عرض کنم:
۱- ما به فرهنگ و شرایط سرزمینی محکوم نیستیم. تنها و تنها اگر هوشیار باشیم
۲- شرط هوشیاری همان تناسب دادن فرم و محتوای نظام سیاسی است.
۳- من نگفتم جمهوری معجزه میکند، اما گفتم رژیم سلطنت حتما بنا به شرایط سرزمینی ووو یک رشته عوامل دیگر، حتما یک معجزه شیطانی به خرج میدهد. و آن هم آسان کردن راه خودکامگی است. حالا چرا؛
۴- جمهوری و شخص رئیس جمهور و نهاد ریاست جمهوری یک جزئی از مجموعه نظام که شامل اجزاء مختلفی است. در یک جمهوری این جزء میتواند از اجزاء دیگر کوچکتر وکوچکتر باشند و قابل مقایسه با نهادهای قضایی وحقوقی نیستند و قانون اساسی میتواند آن را کوچکتر و جزئیتر بکند، به علاوه جمهوری یک سمت دائمی نیست که بخواهد راه خودکامگی را طی کند. امکان خودکامگی در پستهای دائمی است. بعد از چهار سال هم رئیس جمهور وهم تیم چاپلوس آنها میتوانند بروند و گورشان را گم کنند، تنها درس عبرتی میشود برای انتخابات بعدی.
۵- اولا اما پادشاه چکاره است؟ و در کجای نظام سیاسی قرار دارد؟ اگر پادشاه هیچکاره است، و هیچ نقشی در نظام اداری و اجرایی کشور ندارد، این پادشاه هیچکاره به چه درد میخورد، چرا جامعه باید به پادشاهی بازگشت کنند؟
دوم اینکه ممکن است بگویید پادشاه نماد وحدت ملی است، نماد هویت و فرهنگ ایرانیان است. واقعا در شگفتم از این همه تحقیر و ناچیز شماردن یک ملت و از این همه تحقیر و ناچیز شماردن خود. آخه یک فرد، کیست که نماد وحدت و هویت یک کشور شود؟ چرا خود را از بند وابسته شدن به یک فرد و خود را در سایه یک فرد تعریف کردن نمیخواهیم خلاص کنیم؟ این ذوب شدن و شدیدتر و افراطیتر از ذوب شدن در شخصیت و هیبت قهرمانی یک فرد است و افراطیتر از ذوب شدن در وضعیتی است که طرفداران ولایت در ولایت ذوب میشوند. این فرد فرضی و پادشاه فرضی ما چه ویژگیهایی دارد که نماد هویت و نماد وحدت و نماد فرهنگ یک کشور میشود؟ میدانید که عدالت و برابری خواهی یکی از ویژگیهای فرهنگی ایرانیان است. در جاهای دیگر توضیح دادهام که خاستگاه سوسیالیسم و اومانیسم ایران است نه غرب. و باز توضیح دادهام که علت شیعه شدن ایرانیان و رو آوردن به امام علی به عنوان یکی از نمادهای هویت ایرانی وجه عدالت خواهی اوست. همان وجهی که جرج جرداق مسیحی در چهار جلد کتاب خود از آن به عنوان صدای عدالت انسانی یاد میکند. اکنون شما میتوانی به نقل از تاریخ طبری (که به نظر من یک کشکول عباسی از همه روایتهای درست و نادرست تاریخی است، مثل کتاب حلیت المتقین مجلسی) بگویی امام اصلا متجاوز و آدم کش بوده است. در این باره با شما مناقشهای ندارم، فرض میگیریم آنجوری است که شما میگویید. اما در هر حال فرهنگ ایرانیان او را نماد عدالت خواهی میشناسد.
متقابلا نظام پادشاهی در تاریخ همواره یک نظام و فرهنگ آریستوکراتیک و ضدبرابرابری خواهی و عدالت خواهی است. پس چگونه هم میتوان تناقض عدالت خواهی و آریستوکراسی را برطرف کرد و هم آنکه نماد فرهنگ این سرزمین شد؟ سایر ویژگیهای این پادشاه فرضی چیست که نماد هویت ووحدت و فرهنگ سرزمین ما باشد؟ خاصه آنکه پادشاه فرضی ما از راه رسیده است، و چیزی نیست که مثل سلسله پادشاهان که از قبل بوده و بگوییم او نماد وحدت و هویت ایرانیان است. این تازه رسیده را چه کسی درون و برون او را به محک میزند که میتواند نماد هویت وحدت و هویت ایرانیان باشد؟ چه معیارهای کشف درون وجود دارد؟ این همان تناقض و کوه سترگی است که اهل ولایت بر شانههای نحیف مجلس خبرگان گذاشتند. هر مجلسی غیر از او برای حمل چنین وظیفه ناشدنیای نحیف و ناتوان است. چرا؟ چون از کجا معلوم همین فرد نمادین شده در احوالات شخصیه به یک فرد عیاش رفاه طلب پر قو نشین عیش و نوش طلب از آب در نیاید؟ آنوقت بازهم او نماد فرهنگ و هویت ایرانیان است؟
سوم اینکه، خوب وقتی شاه به نماد هویت فرهنگ و وحدت کشور بدل میشود، خود به خود اذعان میکنیم که او برخلاف رئیس جمهوری که یک امر جزئی است و موقتی، پادشاه از راه رسیده ما به یک امر کلی، تام و تمام و دائمی است. امر کلی که بر فراز تمام امور جزئی خیمه میزند، و برتری ذاتی خود را بر تمام هیاکل جزئی به رخ میکشاند، جمع چاپلوسان هم حی و حاضر دورهمی دائمی و ابدی دارند. از این نظر دستکم تا اینجا دو دلیل وجود دارد که وقتی تاج زرین طاووس علیین را بر سرپادشاه گذاشتید، دقیقا به مقتضیات سرزمینی بازگردد. غیر از این است؟؟؟.
چهارم اینکه ایده فرهایزدی را بفرمایید در آثار دکتر همایون کاتوزیان مطالعه بفرمایید. اتفاقا چند جا به روایت فردوسی ارجاع میدهد. فرهایزدی یا شکوه یزدانی و خدایی، همان فر و شکوهی است که میگوید سلطنت ودیعه آسمانی و الهی است. شکوه یزدانی بنا به روایت فردوسی و کاتوزیان، چیزی است که از راه فتح و پیروزی بدست میآید. همینکه کسی بر سرزمینی فاتح شد، او واجد فر و شکوه یزدانی میشود. در کارهای خو توضیح دادهام که جرا واژه فتح در ادبیات ایرانیان این همه اهمیت دارد. فتح یک امر قدسی است و فاتح همواره در فرهنگ ما مقدس است. به همین دلیل وقتی رجوی میخواست در عملیات فروغ جاودان وارد ایران شود، از او پرسیدند که در برابر پرسش مردمچکار کنیم؟ در جواب گفت کسی از فاتح سوال نمیکند.
پاسخ به انتقاد دوم:
۲- نقدی به مقاله دکتر فعال با عنوان آیا فرم نظام سیاسی در استقرار دموکراسی بیتاثیر است؟
با درود خدمت دوست عزیزم دکتر فعال، مقاله شما را با عنوان آیا فرم نظام سیاسی در استقرار دموکراسی بیتاثیر است؟ را خواندم و نقد زیر را بر آن عرضه داشتم.
در این مقاله نویسنده با اتکا به نظریههای بازتولید استبداد درایران، (البته نظریه اول کمبود آب، متعلق به خانم لمپتون نبود. نظام تیول داری و اقتدارگرایی در نظریههای دولت اسلام عمده نظرات خانم لمپتون بود). عملکرد نظام پادشاهی پهلوی و مقایسه ایران با کشورهای اسکاندیناوی و دموکراتیک که ساختار سلطنتی دارند به این نتیجه رسیدهاند که با توجه به تفاوت فرهنگی و شرایط سرزمینی ایران با کشورهای مذکور، اصولا بازگشت دوباره نظام سلطنتی درایران منجر به بازتولید استبداد گردیده و از چاله به چاه افتادن است.
دکتر فعال در ادامه مقاله خود طرح چنین مباحثی را دسیسه سلطنت طلبان برای فراهم کردن زمینه سلطنت رضا پهلوی دانسته و مهمانان برنامه را متهم به بی سوادی و ناآگاهی از شرایط و تاریخ ایران میکند (بنده نه این برنامه را دیدم و نه شناختی از مهمانان آن دارم).
مایلم سخنان خود را با طرح این پرسش ادامه دهم که آیا از دل یک سیستم پادشاهی میتوان به دموکراسی دست یافت؟
مخالفین پادشاهی بر این باورند که اساسا نمیتوان آزموده را دوباره آزمود. و مخالفین جمهوریت نیز میگویند این امکان وجود دارد که در سیستم جمهوری هم دیکتاتوری بوجود بیاید. واساسا صرف پادشاهی بودن یا جمهوریت بودن یک حکومت تضمین کننده رسیدن به دموکراسی در آن نظام حکومتی نیست.
ایران تجربه هر دو نوع سیستم حکومتی را داشته است. حکومت پادشاهی که آزادیهای سیاسی در آن وجود نداشت. اما آزادیهای اجتماعی وجود داشت. توسعه اقتصادی و فرهنگی وجود داشت و به نوعی میتوان گفت، دوران شکوفایی و پیشرفت ایران بود. پس از آن نیز تجربه، سیستم حکومتی جمهوری را داشتیم. جمهوری بدون آزادیهای سیاسی، اجتماعی، و آزادیهای فردی که غرق در فساد، فقر گردید.
اگر بخواهیم واقعگرایانه به این مساله نگاه کنیم باید بگوییم قرن بیستم در جهان، قرن جمهوریت بوده است. متاسفانه به جز چند نمونه موفق در اروپای غربی، کانادا و ایالات متحده؛ تقریبا اکثر این جمهوریها نیز درگیر نظامهای دیکتاتوری شدهاند.
تعداد کشورهای با پادشاهی پارلمانی در جهان امروز به مراتب کمتر از تعداد کشورهای جمهوری است. تقریبا بیشتر کشورهایی که دموکراسی و حقوق بشر در آنها به عنوان یک ارزش گرامی داشته میشود از این دسته سیستم حکومتی هستند. اکثریت این کشورها دارای شرایط به مراتب بسیار بهتر و پایدارتری از کشورهای جمهوری هستند.
تاکنون درباره بازتولید استبداد در ایران تئوریهای فراوانی ارائه شد. حال سوال من این است آیا جامعه امروز و دنیایی که در آن به سر میبریم تناسبی با نظریههای منسوخ موجود دارد که بخواهیم بازگشت نظام پادشاهی را در قالب آن، منتج به بازتولید استبداد در کشور بدانیم؟ تغییرات جمعیتی، ر شد و گسترش شهرنشینی، افزایش سطح سواد و آگاهی مردم، گسترش طبقه متوسط فرهنگی، جهانی شدن، اجماع بر سر دموکراسی در میان اکثریت قاطع مردم، جهش علم و تکنولوژی، شبکههای اجتماعی و غیره از جمله این تغییرات بزرگ محسوب میشود که در گذشتهای نه چندان دور وجود نداشت ونظریههای فوق درغیاب این متغیرها مطرح گردیده است. در چنین جامعه قبیلهای البته چنین نظریههایی کاربرد داشت. با این حال بسط چنین نظریههای منسوخ شده در جامعه امروزی جای بسی سوال دارد.
این در حالی است که در قاره آسیا حتی یک نظام دموکرات نداشتیم و اروپا را فاشیسم و نازیسسم تسخیر کرده بود، توقع داشتیم که رضا شاه پرچمدار دموکراسی در ایران باشد؟ با این حال شروع تغییرات درجامعه ایران و نوسازی سبب گردیده بود تا حدودی وی نسبت به پادشاهان قبل ازخود مسئولیت پذیرتر باشد و صد البته وطن پرست به معنی واقعی آن باشد، به طوری که امروزه حتی دشمنان وی نیز از وی به بزرگی یاد کنند.
گسترش تغییرات در جامعه و نوسازی تا حدوی جهانی شدن در زمان محمد رضا شاه نیز بر رفتار و اعمال وی تاثیرگذار بود و وی بیشتر از گذشتگان به رعایت حقوق بشر و آزادیهای اجتماعی و سیاسی اهتمام میورزید. در واقع باید گفت حرکت نظام پادشاهی در ایران به سمت تطبیق خود با معیارهای دموکراسی بود و چه بسا اگر این روند ادامه پیدا میکرد، کشورهمانی میشد که در بالا نام بردهاید (کشورهای اسکاندیناوی، انگلیس، ژاپن و غیره). حرکت جامعه و سیستم پادشاهی به سمت توسعه سیاسی بود، ولی هدف ائتلاف سرخ وسیاه هر چیزی بود، جز دموکراسی که امروزه دم از آن میزنند. امروزه بسیاری از کسانی که در انقلاب ایران شرکت کردند، به این اعتقاد رسیدهاند که اصلاح آن نظام پادشاهی مناسبتر بود از اسقاط آن و زمینه سازی برای استقرار جمهوری بود.
با سلام به دوست عزیز آقای اکبری
یادداشت اینجانب ناظر به این موضوع نبود که در جمهوریها دیکتاتوری وجود ندارد. اجازه بده جلوتر عرض کنم، در مقالهای با عنوان "چرا دموکراسی دشمن بشریت است"، این موضوع را به میان کشیدم که دموکراسی یکی از ابزارهای تحمیق انسان امروز است. زیرا نظامهای سرمایه داری و دموکراتیک از راه تکنولوژیهای رسانهای و از راه نظام مصرف محور، به همان هدفهایی میرسند که دیکتاتوریها مایل هستند برسند. پس جامعه به ظاهر انتخاب میکند، اما انتخاب واقعی با رسانهها و اقتصاد مسلط است. بحث آن یادداشت به هیچ وجه پاسخ به این مسئله نیست که بهترین دموکراسی در کدام نظام صورت میگیرد. اینجانب تنها مجموعه عواملی را فهرست کردم که طبق آن اگر نظام سلطنتی که علی القاعده یک نظام دائمی و موروثی است، روی کار بیاید، دیری نمیپاید که استبداد خودکامه بازتولید خواهد شد. اکنون شما میگوئید، که در شرایط دموکراسیها و نظام انتخاباتی و در شرایط آگاهی جامعه، آن عواملی که در قدیم مسلط بودند، و تعیین کننده سرنوشت سرزمینی ایران بودند، دیگر اهمیت و عاملیت خود را دست میدهند. حرف شما را با چند تبصره میپذیرم. تخست اینکه، اگر مسئله کمبود آب، پراکندگی جغربافیایی، پراکندگی اقوام، هجوم ایلات، ناامنی از خارج از مرزها، یک به یک از میان رفتهاند، و یا در وضعیت ساختار نظم جدید سیاسی و اقتصادی، تاثیر خود را به عنوان عوامل تعیین کننده از دست دادهاند، اما مسئله فرهایزدی و تقدیس گرایی و روابط ارباب رعیتی و نظام دستبوسی هنوز در آئین فرهنگی ما و بالتبع در کنش و واکنشهای سیاسی در جامعه نقش مسلط و با اهمیت دارند. از این نظر این آئین، یک نوع پتانسیل و ظرفیت نهفته در آئین فرهنگی است که به محض پیدا کردن صورت متناسب با خود، محتوای خود را درون آن تزریق میکند. لذا کافی است یک نظام سلطنتی که علی القاعده هم دائمی است و هم موروثی است (که اگر این دو ویژگی وجود نداشت، دیگر سلطنتی نیست)، در کشور به وجود بیاید، آنوقت تمام عوامل مرده و نیمه جان، فعال و یه حیات خود ادامه میدهند. تحلیل اینجانب ناظر به این حقیقت است که خود را فریب ندهیم، با مثال زدن از نظام سلطنتی کشورهای دموکراتیک اسکاندیناوی، و با ساده سازی از راه منطق صوری، فکر کنیم، میتوانیم نظام سلطنتی از جنس آن کشورها به وجود بیاوریم. به غیر از شرایط ساختاری فرهنگی و سرزمینی، که در آن کشورها دموکراسی و عدم تمرکز به یک آئین فرهنگی و سیاسی تبدیل شده است، و لذا اصلا وضعیت تاریخی و آئینی ایران قابل مقایسه با این کشورها نیست. نکته با اهمیتی که سلطنت طلبان در این مقایسه و استدلال صوری نادیده میگیرند، این است که ماهیت و محتوای نظام سیاسی و اقتصادی کشورهای اسکاندیناوی، از نوعی سوسیالیسم دموکراتیک تبعیت میکند. کشورهای اسکاندیناوی دارای طبقه متوسط نیرومندی است و فاصله طبقاتی خیلی کم است. اینها مرهون نوعی برنامه ریزی سوسیال دموکراتیک است، در حالی که سلطنت طلبان ایران اساسا بنا به ماهیت آریستوکراتیک، و تفکر طبقاتی (در توضیحی که به یکی دیگر از منتقدین به تفصیل شرح دادهام)، حتی دشمن سرسخت نام سوسیالیسم هستند.
در خصوص آزادیهای اجتماعی و آزادی زنان، یکی از دروغها و فریبهای بس بزرگی که سلطنت طلبان مرتکب میشوند، این است که میگویند در زمان رژیم پهلوی آزادی اجتماعی وجود داشت و زنان در پوشش خود آزاد بودند. جهت اطلاع آزادی، رها شدن از قید و بند آئین قدرت سیاسی است. به عنوان مثال، اگر امروز نظام سیاسی حجاب و پوشش را بنا بر ذائقه فرهنگی و آئینی خود بر زنان تحمیل کرده است، امروز آزادی عبارت است از، حق زنان در انتخاب پوشش خود. اما آنچه که در زمان پهلوی وجود داشت، نمیتوان نام آن را آزادی نهاد. چون نوع پوشش زنان و سکس و نوع حضور زنان در جامعه، دقیقاً اجرای برنامهها و آئین فرهنگی رژیم بود. در کشف حجاب و اشاعه سکس و روابط جنسی، به نوعی رها شدن از قید آئین خانواده بود، نه رها شدن از قید آئین قدرت سیاسی. آن نوع از آزادی از جنس خود رژیم بود، رژیم اجناس خود را آزاد و رها کرده بود، اجرای این نوع آزادیها از نقطه نظر قدرت سیاسی تشویق هم دارد. لذا چرا وقتی شما برنامهها و آئین یک رژیم را اجرا کنیم، باید بگویم در آن رژیم آزادی اجتماعی وجود داشت؟ مثل این میماند که اکنون مردم نه تنها آزادند که آئین عزاداری را اجرا کنند، بلکه نظام سیاسی مردم را هم به اجرای آن تشویق میکند. اجرای چنین آئینی نه تنها آزادی و هنر نیست، بلکه عین بیهنری است. توجه داشته باشید که بحث من در اینجا مربوط به ارزشگذاری و خوب و بد دانستن آئینها نیست. بحث اینجانب تنها از حیث روش شناسی و آزادی است. اگر میپرسیدید، کدام روش بهتر است؟ میگفتم، این روش، یعنی تحمیل حجاب بدتر است.
سقوط بزرگ، مهناز همدانیان
چگونه حزب الله رفیق حریری را ترور کرد؟ حسن هاشمیان