کجابروم که امن باشد، وپولها را چطور ببرم؟
کلمه - در اواخر دهه ۵۰ قرن گذشته میلادی، حدود پانزده سال بعد از پایان جنگ جهانیدوم و فرار جنایتکاران نازی به نقاط دورافتادهای چون آرژانتین و آفریقای جنوبی، یک دانشجوی آلمانی به نام راینهارد اشترکر که پرورده یک خانواده ضد نازی بود گروهی از دوستانش را گرد آورد تا دنبالنازی های مهمی بگردند که خود را میان مردم پنهان کرده وحتی هنوز در خدمت دولت بودند. انها توانستند تا پیش از فرارسیدن سال ۱۹۶۰ که سال پایان رسمی پیگرد نازیهای جنایتکار در آلمان و شروع دوره "عفو و فراموش کردن"بود دهها قاضی را که در خدمت به نازیها به مردمستم کرده بودند شناسایی و رسوا و بیکار کنند. اینها خدمه و پادوهای سرکوب وکسانی بودند که نتوانسته بودند مانند سران نازیها پناهگاه امنی برایخود فراهم سازند. بالاخره گیر افتادند و عبرت وسرمشق دیگران شدند.
در ان دوران،امنیت پناهگاه گریختهها بیشتر حاصل دوردستی آنها بود و داراییهای خود را هم توسط بانکهای ریاکار سوئیس جابجا میکردند که تنها کشور اشغال نشده اروپا بود و بانکدارانش به همه طرفها سرویس میدادند! داستان تعقیب و گیرانداختن آنها جالب و مفصل است که به مطلب ما ربطی ندارد ومیگذریم. آنچه مشابهتهایی پدید میآورد، الگوگیری جنایتکاران ایرانی از آنهاست که البته معمولا کمدی از کار در میآید. مثلا برخی از آنها هنوز فکر میکنند آفریقای جنوبی مکان امن برای گریز است. در ماجرای پیگیری قتلهای زنجیره ای نقل شد که یکی از اعضای تیم کشتار که در اصل به قول خودشان فرنگی کار بود با احساس این که ممکن است قربانی برنامه لاپوشانی ماجراشود قصد فرار داشت و بعد از اینکه در آزانسی سراغخرید بلیط برای آفریقای جنوبی رفت، همکارانش او را درخیابان گرفتند. آدم کم سواد و کمدانی از خانواده فقیری در جنوب شهر بود و هنوز در ۴۰ سال قبل سیر میکرد! خودش و دیگران شانس آورند کهاو را گرفتند، چون پایش را از ایران بیرون نگذاشته گیر سرویسهایی میافتاد که چپقش را چاق میکردند و لابد حرفهایی میزد که پرونده قتلها را هم نمیشد جمع و جور کرد.
خلاصه، بهموقع دررفتن و نگرانی در باره روش آن یکی از مشغولیتهای ذهنی اهل سیاست وخدمه و مباشران سیاست (به معنای خواجهنظامالملکی آن)است. دائم در باره دوچیز فکر میکنند: کجابروم که امن باشد، وپولها را چطور ببرم؟ فقط میشود به قوه تخیل متوسل شد که مثلا قاضی منصوری از چه زمانی در این فکر بوده که جزیره گومبا گومبایش برای پنهان شدن کجا باشد. قطعا گوشه گورستانی در مشهد نبوده که دیروز پذیرایش شد. مقصدش همان جزایر ۳۰۰ یا ۴۰۰هزار نفری به ظاهر مستقلی بود که پول دزدی را که میبری پاسپورت مورد قبول در ۱۷۰ کشور دنیا به امثال منصوری میدهند ، و (چشم نهادهای بینالمللی ناظر انتقالات پولی روشن)کانال انتقال آن ۵۰۰هزار یورو رشوه را هم خودشان دارند. همچنین میتوان تخیل کرد قاضی مرتضوی هنگامی که در آن خانه واقع در شمال پنهانشده بود و در را برای پلیس بازنمیکرد در کدام مرحله از تدارک رسیدن به "بهشت سرمایهگذاری و زندگی راحت" (به قول تبلیغات همیشگی شبکه من و تو در باره این پناهگاهها)بود. این پرسشها را میتوان در باره بسیاری از آدمهاکرد و بهشتشان راحدس زد. امثال خاوری و شیخ الاسلامی که خون مستقیم نریختهاند به کانادا وزیر سایه جاستینترودوی ژیگول و قانونمند میروند(که ناکسمودبی است وفضولی نمیکند بپرسد این پولها را از کجا آوردهای و حرفی که دربارهات میزنند درست است یا نه!) و قاضیها و قاتلهای کم مایه و هراسان، در مسیر رسیدن به جزایرپاتوق و در ملکیت مافیای بینالمللی ، به دنبال گم کردن رد پایشان در خراباتهای اروپای شرقی اینطرف و آنطرف میروند و در تلاش برای فرار از زور بازوی فرنگیکارها لباس و ریش و کلاه عوض میکنند. چه تفاوت جالبی دارند مباشران و پادوهای حکومت ؛ اتو کشیدهها و دست به چاقوها! چه عاقبتهایی تماشایی!
فساد سیستمیکی که حکومت وجود ان را انکار میکند، کارخانه و خط تولید این نوع تبهکاران است. هزاران نفرندو حاصل دو پروسه ماندگار در حیات جمهوری اسلامی؛ راندن اشخاص شریف و وطندوست درستکار، و تکیه به شارلاتانهای مجهز به ظاهر موردپسند حکومت و مستعد انجام هر نوع جنایتی. واقعا هزاران نفرند؛ برخی رفته اند آنطرف ، بسیاری لابدهنوز درمصدر ! حکومت آنها را تا وقتی نرفتهاند به دیگران ترجیح میدهد.
تظاهرات ضددولتی معترضان خشمگین لبنان
مهران مدیری و حمید شب خیز؛ شباهت ها و تفاوت ها