Sunday, Aug 9, 2020

صفحه نخست » جهان در مقابل مدل مدرن جنگ، کورش عرفانی

Kourosh_Erfani-3.jpgانفجار چهارم اوت در بیرون نه یک آغاز است نه یک پایان، ادامه ی یک حلقه از زنجیره ای است که از افغانستان و ایران آغاز می شود و در عراق و سوریه امتداد پیدا می کند تا به لبنان می رسد. از مرزهای شبه قاره ی هند تا دریای مدیترانه، تمامی این کشورها در کنار یمن و لیبی، بخشی از مجموعه ای هستند که قرار است در دوره ی اوج گیری کرونا و برای عصر پساکرونا متحول شوند. البته دقیق تر این است که بگوییم که قرار است «متحولشان» کنند.

آن چه تا دیروز استثنای رویدادهای عادی محسوب می شد اینک می رود که به قاعده تبدیل شود. از این پس انفجارهایی مانند آن چه در چهارم اوت 2020 در لبنان روی داد استثناء نخواهد بود، قاعده ای است که فقط جدید است و قرار است به عنوان هنجار نو جا بیافتد.

کشورمان ماه هاست که دارد این روند قاعده سازی استثناء ها را با انفجار و آتش سوزی از نزدیک تجربه می کند و این در انتظار تمام کشورهایی است که از دولت هایی ضعیف برخوردارند. ویژگی این دولت های کلنگی چنین است:

  1. از حیث اقتصادی فقیرند. درآمد کافی ندارند، سرمایه گذاری ندارند، فرار سرمایه دارند، نقدینگی و تورم در آنها پیوسته در حال افزایش است، ارزش پول آنها در مقابل ارز خارجی در حال سقوط است، فاقد هرگونه چشم انداز روشن و استراتژیک اقتصادی هستند و هیچ قدرت اقتصادی دولتی یا خصوصی حاضر به قبول خطر سرمایه گذاری در آن کشورها نیست. در یک کلام اقتصاد آنها در حال خونریزی مالی است تا جایی که به مرحله ی خطرناک ورشکستگی عمومی برسند.

  2. از حیث سیاسی آشفته اند. از دمکراسی محرومند، مردم از دخالت در سرنوشت خود کنار گذاشته شده اند، سیاستمداران آنها نالایق و فاسد هستند، دولت دستگاهی فرتوت و ضعیف است، سرکوب حقوق شهروندی رو به گسترش است، در جهان جای و جایگاهی ندارند، اعتبار سیاسی آنها از درون و بیرون زیر سئوال است، فاقد طرح و برنامه ی دراز مدت اند و سیستم مدیریت کشور روز به روز و بدون پشتوانه ی مادی و لجستیکی می باشد. در یک کلام، سیاست عرصه ی مدیریت نیست، عرصه ی کنترل است که آن هم دارد از دست می رود.

  3. از حیث اجتماعی در معرض فروپاشی اند. نابرابری طبقاتی در اوج است، ساختار بندی طبقات مبهم و به هم ریخته است، اعتماد و تعاون اجتماعی وجود ندارد، اخلاق فروپاشیده و ضد ارزش ها به ارزش تبدیل شده اند، خودمحوری و باری به هر جهت گرایی راهنمای هر فرد است، فساد اجتماعی و ناامنی در اوج خود می باشد، انسان ها منزوی، ترسو، فرسوده و بی اعتناءی به سرنوشت خودهستند. در یک کلام، جامعه نیست، آدم های گرفتار و بدبخت کنارهم قرار داده شده است.

این شرایط در کشورهای فوق (افغانستان، ایران، عراق، سوریه، یمن، لبنان، لیبی) تصادفی شکل نگرفته اند. ترکیبی است از سه عنصر: اشتباهات وسهل انگاری توده ها از پایین، خودکامگی و مافیاصفتی قدرتمداران سیاسی از بالا و دخالت قدرت های بزرگ برای تامین منافع خود از بیرون. ازدل این سه عنصر ملغمه ای به بار آمده است که جنگ یا شرایط شبه جنگی را برای دهه ها در این کشورها مستقر کرده است:

  • لبنان به مدت حدوده پنجاه سال از آغاز جنگ داخلی فرقه ای و مذهبی و بعد حمله اسرائیل در دهه ی هفتاد میلادی به این سو،

  • سوریه به مدت بیش از پنجاه سال پس از جنگ با اسرائیل و بعد استقرار شرایط اضطراری و سپس جنگ داخلی بعد از 2011،

  • عراق به مدت بیش از چهل سال به واسطه ی کودتا، جنگ با ایران، حمله به کویت، جنگ اول خلیج فارس، محاصره ی اقتصادی، اشغال این کشور توسط آمریکا و بریتانیا در سال 2003 و پس از آن جنگ داخلی و کشتار قومی و مذهبی و دخالت ورزی های خارجی مانند حضور شبه نظامیان وابسته به رژیم ایران و داعش،

  • یمن به مدت بیش از چهل سال به واسطه ی جنگ تجزیه ساز این کشور به دو بخش و بعد اتحاد دوباره و اختلافات قومی و مذهبی تا بهار عربی و پس از آن جنگ داخلی و دخالت قدرت های خارجی مانند ایران، عربستان سعودی، امارات و آمریکا تاکنون،

  • ایران به مدت چهل سال با آشوب ناشی از انقلاب مطلوب گوادلوپ و بعد، هشت سال جنگ با عراق و سپس ماجراجویی های اتمی و تروریستی رژیم در خاورمیانه تا تحریم ها و فلاکت کنونی،

  • افغانستان به مدت بیش از چهل سال پس از حمله ی شوروی به این کشور، جنگ داخلی، روی کار آمدن طالبان، اشغال آن توسط آمریکا و نیروهای متحدش در سال 2001 و کشتار و هرج و مرج داخلی تا امروز و زمینه سازی برای بازگشت دوباره ی طالبان آدمکش،

  • لیبی: با انباشت حماقت ها و ماجراجویی های قذافی دیکتاتور و بعد هم هجوم فرانسه، آمریکا و بریتانیا به آن کشور در سال 2011 و پس از آن جنگ داخلی و تخریب و آشوب.

این سیاهه به اختصار زمینه ی رسیدن به شرایط کنونی را تصویر می کند. اینک در اوت 2020 در جهانی به سر می بریم که شاهد رویدادهای زیر در چارچوب بین المللی است:

  1. بحران زیست محیطی که کره ی زمین و حیات بشری را به خطر انداخته است. جهان در مقابل دو انتخاب تغییر مسیر برای رفتن به سوی یک جهان رعایت گر حال محیط زیست و یا ادامه ی همان روش تخریب گر قرار دارد. بخشی از نیروهایی که به ادامه ی همان روش بهره برداری غارتگرانه باور دارند معتقدند که کاهش جمعیت کره ی زمین به صورت میلیاردی می تواند امکان تداوم بخشیدن تولید سرمایه داری به شکل وحشی سابق را ممکن سازد.

  2. بحران اقتصادی: سرمایه داری جهانی با تبدیل اقتصادی تولید کالا به اقتصاد تولید سود، بشریت را با بزرگترین نابرابری طبقاتی تاریخ خود مواجه ساخته است. 1% از جمعیت جهان بیش از 99% درصد آن ثروت در اختیار دارد و تمام تلاش یک درصد بالا بر این است که این ثروت را، به هر هزینه و بهایی برای زمین و بشریت، افزایش دهد.

  3. بحران مشروعیت: هیچ قدرت و نهادی دیگر در جهان اقتداری برای استقرار صلح و آرامش یا پرداختن به مشکلات بین المللی را ندارد. سازمان ملل به تفاله ای بیهوده تبدیل شده و شورای امنیت به عرصه تسویه حساب ابرقدرت های اتمی. قدرت های اتمی هند، اسرائیل و کره ی شمالی به واسطه ی عدم عضویت در شورای امنیت مصوبات آن را معادل کاغذ پاره می دانند. قدرت های بزرگ به حال خود رها شده اند که آن کنند که می خواهند.

در سایه ی این سه عنصر نامبرده، کره ی زمین در فاز حساسی است که همه گیری کرونا معلول آن است نه علت آن. این بیماری و تلفات و خسارات آن، ضعف های ساختاری یک جهان بنا شده روی غارت و خردستیزی را به نمایش گذاشته است. اینک، جهان بر سر دو راهی بازگشت به عقلانیت و احیای انسانیت و یا اصرار بر دشمنی با عقل وضدیت با بشریت گیر کرده است. هر یک از این دو یک سرنوشت به کلی متفاوت را برای آیندگان رقم خواهد زد. شانس نخستین کم نیست اما احتمال رفتن به سوی دوم بیشتر است؛ به ویژه با حضور بیماران روانی بر راس قدرت مانند بولسونارو در برزیل، خامنه ای در ایران، ترامپ در آمریکا، اسد در سوریه، نتانیاهو در اسرائیل و کیم جونگ اون در کره ی شمالی.

نگارنده چندی پیش در مقاله ای ذکر کرد که «عصر پسا کرونایی» عصر بقای قدرتمندان و حذف ضعیفان خواهد بود. حذف قشرها و افراد ضعیف در درون جوامع و حذف کشورهای ضعیف در سطح جهانی. این روند آغاز شده است. ویروس کرونا مسیر را تعیین کرده: نخست کسانی که دارای شرایط ضعیف بدنی هستند را حذف می کند و در نهایت، فقط سالم ترین ها باقی می مانند. جریان سیاسی و اقتصادی تعیین کننده ی شرایط عصر پساکرونایی از همان منطق ویروس پیروی می کند: با فشار بر بیکاران، بی خانمان ها و فقیران در درون کشورهای ثروتمند و با فشار بر دولت های کلنگی و کشورهای ضعیف در فضای بین المللی، شرایط حذف و فرستادن آنها به قبرستان تاریخ را آماده می سازد.

در این میان کشورهای نامبرده در خاورمیانه باید آماده باشند که این جریان قدرتمند به سراغشان بیاید و با دو ابزار فن آوری و قدرت نظامی کار آنها را یکی بعد از دیگری بسازد. الگو همان الگوی عراق صدام است: با تحریم و محاصره کشور را ضعیف و دولت حاکم بر آن را ناکارآمد می کنند و بعد در شرایط نارضایتی عمومی و خالی شدن پشت دولت حاکم از هرگونه پشتوانه ی مردمی، با قدرت نظامی و تکنولوژیک تمام ثروت ها و دارایی ها و منابع آن کشور را مورد حمله قرار داده و نابود می سازند. تا جایی که شرایط قحطی و بی آبی مانند مورد یمن و سوریه آنها را به جنگ داخلی کشانده و با دست خود خویش را نابود و کشورشان را ویران سازند. اگر محاصره برای خشک کردن منابع طول می کشد و شرایط کرونایی شتاب را می طلبد، محو و نابودسازی منابع را با انفجار و خرابکاری و آتش سوزی به جلو می اندازند.

در این شرایط که می بایست هزینه ها را پایین آورد تا قوی ماند و قویتر شد، کشورهای قدرتمند دیگر تهاجم کلاسیک نمی کنند، یعنی به جنگ سنتی دست نمی زنند. جنگ از نوع جدید، جنگ از راه دور، فن محور و نیابتی است. در این جنگ با استفاده از فن آورهای پیشرفته می توانند خرابکاری، انفجار و تخریب به وجود آورند و یا با هزینه ای کم، مزدورانی را اجیر کرده و به جان یک کشور بیاندازند. هزینه ی این نوع جنگ تخریب محور جدید با لشگرکشی های نظامی کلاسیک غیر قابل مقایسه است. حاصل آن اما به مراتب بهتر و دردسرهای آن به مراتب کمتر است. در این جنگ نیاز به کشتن مستقیم انسان ها نیست، با نابودی منابع یا از گرسنگی می میرند یا به صورت جنگ داخلی خود را بر سر آب و نان و منابع ناچیز باقیمانده می کشند.

به این ترتیب تا رسیدن به عصر پساکرونا صدها میلیون نفر با ویروس و جنگ داخلی و قحطی و غیره از بین می روند. فشار جمعیتی بر منابع رو به کاهش کره ی زمین کم می شود؛ بارمالی میلیون ها شهروند بیمار، معلول، کهنسال، بی خانمان و امثال آن از روی دوش سیستم مالی درمانی و تامین اجتماعی برداشته می شود و ثروتمندان نیاز به پرداخت مالیات بالا نخواهند داشت؛ بسیاری از دولت های ضعیف و ناکارآمد و مزاحم به همراه ملت های خود دیگر روی نقشه ی سیاسی کره ی زمین وجود نخواهند داشت و دیگر نیازی به پرداختن به کمک مالی به آنها و یا پذیرایی از مهاجرین را نخواهد بود. در این شرایط، نظام سرمایه داری می تواند برای عصر پساکرونایی در نوعی صلح مصنوعی میان قدرت های بزرگ و ثروتمند باقیمانده دوام بیاورد. لایه های اجتماعی پایین که تصفیه ی طبقاتی شده و درس تبعیت و پیروی از راهنمایی هایی دوران کرونا را درونی کرده اند، برای دهه ها، بدون هیچ گونه پتانسیل اعتراضی برای طبقه ی برتر، در سیستم پساکرونایی کار می کنند تا بمیرند؛ البته در این میان اگر می خواهند زنده بمانند باید واکسن های سفارشی و دیکته شده را پیوسته به خویش تزریق کنند.

با چنین چشم اندازی، یا ملت ها چشم باز می کنند، می بینند، می فهمند و اقدام می کنند و یا این که بدترین سناریوها برایشان تدارک دیده شده و به پیش برده خواهد شد. سرنوشت فلسطین، لیبی، ایران، افغانستان، عراق، یمن، سوریه و لبنان تا حد زیادی تعیین تکلیف شده است و فقط باید تکمیل شود. بعد از آنها نوبت به سری دوم کشورها می رسد: پاکستان، مصر، ترکیه، کشورهای حاشیه ی جنوبی خلیج فارس (آتش سوزی بازار ایرانیان در دبی در فردای انفجار بیروت)، کشورهای شمال آفریقا. این روند از دهه ها پیش در آفریقا کلید خورده و تکمیل خواهد شد و آمریکای لاتین نیز در آماده برای ورود به عصر فاجعه است. بدیهی است که در لایه های آخر این کشورها، صحبت از دو کشور پرجمعیت هند و چین است. ویروس کرونا بهانه است، تصفیه ی زمین از ضعفا و فقرا نشانه است: هم انسان های ضعیف و فقیر در هر کجا که باشند وهم دولت-ملت های ضعیف و فقیر، هر کدام که باشند.

نیازی به تسلیم نیست. انتخاب هنوز در دست ماست، اما از این پس، فقط انتخاب جمعی.#

برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی کورش عرفانی به تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv

آدرس ایمیل تماس با نویسنده: [email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy