در جستجوی رهبری ملی دموکراتیک برای گذار ایران از جمهوری اسلامی
این است پیشنهاد جعفر پناهی:
«در ۷ اسفند سال ۱۳۳۱ لایحه استقلال وکلا با پافشاری دکتر محمد مصدق تصویب شد، در گرامی داشت این روز به خانه نسرین ستوده که اکنون در زندان است رفتیم. بیائید به این بیاندیشیم که از گاندی گرفته تا نلسون ماندلا که خود وکیل بودهاند و حقوق دان آیا آلترناتیوی بهتر از نسرین ستوده وجود دارد؟ برای من و نظر شخصی من او تنها فردی است که میتواند در دوران گذار یک نماد باشد.» (اسفند ماه ۱۳۹۸)
یک هنرمند فیلم ساز با شهرت جهانی که کارنامهاش مبارزه و کوشش برای آزادی بیان و دموکراسی در ایران است پیشنهاد بسیار مبرم و با اهمیتی میدهد که لازم بود که از همان یک سال و نیم پیش در میان دموکراسی خواهان ایران موجب تامل و رایزنی بسی گسترده و ادامه دار بشود. چرا؟
چون جنبش دموکراسی خواهی ایران از دو کاستی بنیادین رنجور است: سازماندهی و رهبری دموکراتیک.
میتوان و چه بسا بایسته است که به چرایی نیافتن بازتاب و رایزنیهای گسترده تر در باره پیشنهاد آقای پناهی پرداخت. ولی نگارنده مایل است که این امر را به آتیه موکول کند و در این مقاله تاکید را بر فوریت باز پرداختن به این پیشنهاد برای پیشبرد امر رهبری ملی و سازماندهی دموکراتیک در ایران بگذارد.
نماد رهبریت نسرین ستوده برای دوران گذار به عنوان شرط لازم ولی ناکافی
پناهی یک پرسش ساده را طرح میکند: «آیا آلترناتیوی بهتر از ستوده وجود دارد؟» کلیدی ترین کلمات موجود در این پرسش عبارتند از "ستوده" و "بهتر". یعنی، نخست اینکه مخاطب این پرسش میبایستی با آقای پناهی موافق باشد که "ستوده" شایسته است که نماد آزادیخواهی و دموکراسی خواهی ایران در دوره گذار باشد. سپس مخاطب میبایستی از خود بپرسد که آیا نمادی "بهتر" وجود دارد؟
در سه دهه گذشته، کارنامه خانم ستوده، وکیل دادگستری، به گونهای فزاینده، گسترده تر، تکاملی و شجاعانه مملو از مبارزه برای احقاق حقوق اساسی مردم ایران بویژه کودکان، زنان، دگر اندیشان و قربانیان سیاسی نظام جمهوری اسلامی بوده است. ستوده در دوران مبارزات خود سالهای بسیاری را در زندان گذرانده و محکومیت کنونی او ۳۸ سال زندانی است! او در نامهای از زندان به پسرش نیما در اوایل مهرماه ۱۳۹۷ چنین از دلیل و انگیزه خودش برای مبارزه و در نتیجه محرومیتاش از مادری مینویسد:
«متنفرم که به عنوان یک مادر چنین حرفهای بی سر و تهی به تو بزنم که همواره در مدت عمر کوتاهت در تلاطم زندان و ملاقات و قطع ملاقات و ترس از بیداد زیستی. یا نمیتوانم به عنوان یک مادر از تو بخواهم وجودم را نادیده بگیری و با خود فکر کنی اصلا مادر نداری تا به این ترتیب با خیالی راحت به کار و مبارزهام! بپردازم.
دور باد از من که با تو چنین بیرحمانه رفتار کنم.
اما نیمای من!
چگونه میتوانستم شاهد اعدام نوجوانان وطنم باشم و سکوت کنم؟ چگونه میتوانستم چشم بر کودک آزاریها ببندم تا شبها را با خیالی آسوده در کنارت بگذرانم؟ تا روز اول مهر کیف مدرسهات را بر پشتت بگذارم و به اتفاق بابا، تو را تا مدرسه بدرقه کنم؟ پسرم، من نمیتوانستم .... همین. گناهم همین بود و حرفهام که به نفرین ابدی در ایران دچار شده است مرا و این بار پدرت را نیز در این طوفان بیعدالتی و بیشهامتیای که جامعهی وکالت ایران را از کار انداخته است در خود فرو میبرد و من در این روزها بیش از پیش به تو میاندیشم و به تنهایی تو و مهراوه عزیزم که با همهی افتخاری که همواره برایمان ارمغان آورده است، حالا باید نقش پدر و مادر را توامان برایت بازی کند و از تو به شایستگی مراقبت کند.»
این نامه ژرفای رنج یک مادر مبارز که به جرم آزادیخواهی و دادخواهی برای هم میهنانش از زندگی و خانوادهاش محروم شده است را به صورت عریان به نمایش میگذارد.
آنگاه در نامه دیگری در ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۸ به مناسبت روز جهانی زن خطاب به مردم آمریکا از سیستماتیک بودن ستم به زن در جمهوری اسلامی مینویسد و خواهان برقراری صلح میان ایران و آمریکا و در همه جهان میشود:
«ایران کشوری است که نقض حقوق زنان در آن به صورت قاعدهمند انجام میشود و این هم دلیل دیگری است که روز جهانی زن را باید گرامی داشت.
وی با اشاره به شیوع ویروس جدید کرونا در کشور که سلامتی زندانیان را به خطر انداخته است، از حکومت جمهوری اسلامی خواسته است به خصومت و دشمنی خود با دنیا پایان داده و به جهان با دیده صلح و احترام به انسانها بنگرد.
نسرین ستوده در ادامه این یادداشت، با بیان این که من به ویژه دست خود را به سوی شهروندان ایالات متحده آمریکا دراز میکنم، مینویسد که دولتهای ما سالهاست که بدون کمترین توجهی به ما، دشمن یکدیگر هستند.
وی در پایان به مناسبت هشتم مارس (هجدهم اسفند) از همه شهروندان ایرانی در سراسر جهان خواسته است به تلاش او و دیگر همفکرانش برای صلح بپیوندند؛ صلحی که به گفته او یک امر بنیادین برای نجات بشریت محسوب میشود.» (منبع، نشریه اخبار روز)
در این نامه میبینیم که ستوده چگونه بسان یک آزادیخواه با معیارهای جهانی با مردم آمریکا از ستم رفته بر زنان و مردم کشورش سخن میگوید و خواهان آشتی میان ملتهای آمریکا و ایران میشود. آنگاه او از هم مینهانش در سراسر جهان میخواهد که ندای صلح طلبی را به عنوان یک امر بنیادین از جانب ایرانیان مبارز داخل کشوردر دنیا پژواک دهند.
میشود دهها نمونه دیگر از مواضع اصولی که نسرین ستوده در عرض سه دهه در برابر ستمگریهای جمهوری اسلامی اتخاذ کرده است را مثال آورد. بر مبنای این مبارزه بی امان نسرین ستوده است که میتوان با جعفر پناهی هم نظر شد که نسرین ستوده به راستی شایسته اینست که به عنوان نماد آزادیخواهی و دادخواهی ایران برای گذار به دموکراسی مورد نظر قرار گیرد.
اما پرسش پناهی تنها به شایستگی نمادیت ستوده بسنده نمیکند. او میپرسد که آیا "بهتر" از ستوده "نمادی" وجود دارد؟ این پرسش پناهی که به عنوان یک خالق فیلم و کارگردان، به نوعی یک جامعه شناس نیز هست، به منظور جدل نیست. او در واقع دارد یک پرسش "پرسش بر انگیز" را مطرح میسازد که در آن بر مبنای عینیت میپرسد که آیا در شرایط حاضر کسی "بهتر" از ستوده سراغ داریم؟ دو دیگر، آنچه واژه "بهتر" بر آن دلالت نمیکند، کامل بودن است. یعنی، ستوده و نه هیچکس دیگری به عنوان رهبر را نمیتوان کامل تلقی کرد. در واقع جستجو برای یافتن رهبر کامل و بدون کاستی، یعنی در جستجوی منجی و قهرمان بودن، که این خود امری ست غیر دموکراتیک.
به گونهای، پناهی با این پیشنهاد پرسش گونه خود، ما و ذهنیت ایرانیان را در بر آوردن یک رهبری ملی دموکراتیک به چالش میکشد. او به ما نهیب میزند که پس از گذشت چهل و دو سال اگر ایرانیان ملی و مستقل هنوز نتوانند از میان گزینههای موجود رهبری دموکراتیک حتی بر سر یکنفر برای دوران گذار به توافق برسند، پس برای رسیدن به دموکراسی، کارشان بیش از پیش دشوار و افق پیش رویشان بسی تیره است.
سازماندهی دموکراتیک به عنوان شرط کافی نماد شدن نسرین ستوده برای دوران گذار
پناهی در پیشنهادش برای نماد شدن ستوده، یادآور میشود که گاندی و ماندلا نیز هر دو وکیل و حقوقدان بودهاند. این مقایسه میان ستوده با گاندی و ماندلا چه از نظر هم حرفه بودنشان و چه از جنبه پافشاری و مبارزه برای حقوق ملتهایشان مناسب و منطقی به نظر میآید. به راستی ستوده مانند گاندی در مقابل امپراطوری بریتانیا، و ماندلا در برابر نظام آپارتاید، چون صخرهای بزرگ در مقابل هجوم ستمگران نظام جمهوری اسلامی برای دفاع از حقوق مردمش ایستاده است. ولی آنچه ستوده در مقایسه با گاندی و ماندلا از آن محروم است، وجود یک سازمان، جبهه یا طیف ائتلافی از رهبران و گروههاست که هم او را به مقام رهبری بر آورند و هم او را ملزم به مسوولیت پذیری و پاسخگویی در قبال پیروانش قرار دهند. ماندلا، کنگره ملی آفریقای جنوبی را رهبری میکرد و پیرو اصول و سیاستهای گروهی آن بود. گاندی نیز رهبر معنوی کنگره ملی هند و پاسخگو به خواستههای جنبش استقلال طلبی هندوستان با سازماندهی حزب کنگره ملی هند و به رهبری گروهی نهرو و سایر رهبران آن حزب بود. سازمان، جبهه و یا طیفی که در ایران میبایستی ستوده را به مقام رهبری نمادین در آورد و او را ملزم به پاسخگویی بداند کدام است؟
معنای این پرسش این نیست که ایران سترون از گروههای مستقل ملی و سیاسی مخالف جمهوری اسلامی است. اما، این گروهها بهم نا پیوستهاند و دارای نظم و نسق لازم برای بسیج مردم نیستند. بی شک یکی از دلیلهای اصلی نبودن یا کمرنگ بودن این گروهها، سیطره دنباله دار حکومتهای مستبد پادشاهی و سپس حکومت خونین و تمامیت خواه اسلامی است که رویهمرفته هفتاد سال است هر گونه اجتماع سیاسی مستقل و منتقد را سرکوب کردهاند. با همه این دشواریها، هواداری و تمایل به طیف ملی و چپ مستقل در میان مردم ایران هم موجود و قوی است و هم میتواند بالقوه به جوشش و حرکت در آید. این موجودیت میبایستی با تدبیر و تلاش رهروان ملی از مرحله قابلیت بیرون آمده و به کنشگری مثبت و متداوم و توام با هدف در آید، یعنی سازماندهی برای گذار ایران از استبداد اسلامی آخوندهای شیعی با هدف رسیدن به یک جمهوری ایرانی دموکراتیک.
گام نخست چنین سازماندهی این است که هم بپذیریم که ما در سازماندهی ملی و گروهی ضعیف بوده و هستیم و هم بپذیریم که بجز سامان یافتن در یک شبکه یا جبهه بهم پیوسته اجتماعی به منظور برکندن جمهوری اسلامی و جایگزین کردن آن با یک حکومت دموکراتیک مبتنی بر جدایی نهاد دین از دولت و منشور جهانی حقوق بشر کار به جایی نخواهیم برد. در واقع آگاهی درست از موقعیت خود داشتن و به ضعف و ایراد خود پی بردن میتواند بزرگترین نقطه قوت آغازین ما باشد. از این روی است که گزینه خانم ستوده به عنوان نماد مبارزه در دوران گذار برای رهبری ایرانیان امری است لازم ولی از آنجاییکه متکی بر یک سازماندهی و گروه منسجم نیست، امر کافی خود را کم دارد.
به همین دلیل پارادوکس گونه است که پیشنهاد آقای پناهی در باره نماد شدن خانم ستوده دارای اهمیت میشود. میبایستی از این پیشنهاد مبرم سود جست و دید چگونه رهروان ملی و مستقل میتوانند در گروهها و محافل کوچک خود بنابر این پیشنهاد دست به سازماندهی بزنند. به عبارتی دیگر، پیشنهاد رهبری خانم ستوده میتواند همان دلیل و یا جرقهای باشد که به گفتگو برای سازماندهی یک طیف یا شبکه برای رسیدن به سر منزل مقصود زدودن حکومت اسلامی و دستیابی به حکومت دموکراتیک مبتنی بر جدایی دین از دولت و منشور جهانی حقوق بشر دامن بزند. اعضای این طیف و شبکه با پذیرفتن رهبری دموکراتیک خانم ستوده و برخی دیگر از چهرههای دادخواه و ملی ایران، از جمله خانم پرستو فروهر و خود آقای جعفر پناهی، میتوانند با توافق با هم، دست به یک تلاش بی امان برای منسجم کردن مخالفان دموکراتیک و جمهوری خواه ایران بزنند.
بررسی شایستگی خانم ستوده برای رهبری در دوران گذار
در ژانویه ۲۰۱۹ (دی ماه ۱۳۸۶)، یک مدیر جوان اندیشه ور از داخل ایران از نگارنده پرسشی در ارتباط با مقاله من با عنوان «بر آمدن رهبری ملی نیازمند ابتکار پیروان ملی است» در باره گزینهای مشخص برای رهبری دموکراتیک ملی کرد که من به آنها در نوشتهای با عنوان «آینده ایران در گرو درایت، سازماندهی و کوشش سترگ پیروان ملی است» پاسخ دادم:
«پرسش: آیا شما میتوانید مورد مشخص افرادی را با معیارهای بیان شده در نوشته «رهبران ملی» عنوان کنید؟
پاسخ کوتاه به پرسش شما این است که آری، اینجانب بنابر معیارهای بیان شده، شماری از رهبران معتمد ملی را میشناسم که در جامعه ایران سرشناس هستند و مردم ایران هم به مراتب درایت، خدمات و شهامت اینها آگاهند. ولی موضوع مبرم این است که پیروان ملی در ایران و جهان ابتکار به خرج دهند و بگویند کدامین رهبران معتمد دارای ویژگیهای لازم برای رهبری ملی هستند و نام آنها را به عنوان یک گزینه گروهی و نه به عنوان یک گزینه شخصی عنوان کنند. البته منظور این نیست که نظر فرد مهم نیست، ولی نظر افراد درباره رهبران وقتی اهمیت پیدا میکند که به عنوان یک گزینه گروهی مطرح شود. اینکار هم نمیشود مگر آنکه پیروان و کوشندگان ملی در گروهها و محافل خود درباره چهرههای مطرح ملی گفت و گو کنند و آنها را به یکدیگر و جامعه به عنوان رهبران خود معرفی نمایند.
زمان دل بستن به چهرههای اصلاح طلب سالهاست که به سر آمده است. ولی تا پیروان ملی ابتکار نکنند، رهبران ملی بر نخواهند خاست. این رهبران پایشان سنگین است و به دنبال هدف شخصی نیستند. بنابراین اکنون زمان آن رسیده است که ما دیگر به تعریف و تمجید از درایت و شهامت افراد بسنده نکنیم. زمانش فرا رسیده است که با همدیگر شخصیتهای کارآمد ملی را شناسایی کرده و از آنها بخواهیم که برای آنچه میخواهیم، یعنی یک حکومت ملی، مستقل، دموکراتیک، مدرن و سازگار با جهان امروز و با پاسخگویی و مسئولیت کامل نسبت به مردم، رهبری جنبش رهایی بخش ملت ایران را بر عهده بگیرند. اینکار سترگ و فوری بر عهده پیروان ملی است. امروز دیرتر از دیروز و فردا دیرتر از امروز است.»
امروز یک سال نیم پس از آن پاسخ، میخواهم عنوان نمایم که من پیشنهاد آقای پناهی را برای نماد قرار دادن خانم ستوده برای دوران گذار به دلایل زیر قابل تامل تلقی میکنم و آنرا گامی به پیش برای یافتن رهبری دموکراتیک میدانم.
الف: ستوده خود رهبر خوانده نیست
نزدیک سه دهه است که ستوده در مبارزه با ستمگریهای بی شمار جمهوری اسلامی آخوندهاست. در این دوران او هیچگاه خود را رهبر نخوانده و یا ژست آنرا نگرفته است. به گونهای دیگر، ستوده با وجود همه کوششهای فداکارانهاش، پایش در امر خود دواطلب شدن برای رهبری سنگین بوده است. این پای سنگینی، هم نشانه فروتنی ستوده است و هم به دلیل وضعیت نابسامان سازماندهی دموکراتیک در میان ایرانیان است. گفتار توام با کردار در راه ایستادگی و مبارزه برای حقوق انسانی ایرانیان، ستوده را مبدل به نمادی کرده است که از صافی آزمایشهای بسیاری رد شده، اندیشهاش را در راه آزادی انسان صیقل داده، و او را معتمد بخشهای وسیعی از جامعه ایران کرده است.
ب: مبانی اندیشه و کوششگری ستوده: حقوق بشر جهانی، دموکراسی و مبارزه صلح آمیز
ستوده به گونهای فزاینده و تکاملی در سه دهه گذشته مبانی بنیادین اندیشه و تلاش خود را بر پایههای دادخواهی و رعایت کامل حقوق بشر بوسیله مبارزه صلح آمیز گذارده است. او هم به واسطه اینکه حقوق دان است و هم به واسطه حضور و کوشش مستمر در کارزارهای اجتماعی، سیاسی و حقوق بشری در دفاع و دادخواهی برای قربانیان حقوق بشر به این درک رسیده است که مبارزه بی امان صلح آمیز بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر و معاهدات بین المللی موثرترین و پایدارترین مسیر برای رسیدن به هدف زدودن جمهوری اسلامی و استقرار دموکراسی در ایران است. او در مصاحبهای با بی بی فارسی در سال ۲۰۱۴ تاکید میکند که منظور از روش مبارزه "مدارایی" یا صلح آمیز با جمهوری اسلامی، نشستن در خانه و تسلیم صلح آمیز نیست، بلکه به معنای مبارزهای هر روزه و نفس گیر برای دادخواهی و استقرار شرایط دموکراسی است. او به عنوان یک وکیل دادگستری، مبارزه خود علیه حکمهای غیر انسانی و ستمگرانه حکومت اسلامی را تنها در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی تلقی نمیکند. او دامنه روش صلح آمیز را شامل مبارزه علیه «قانون بد» جمهوری اسلامی نیز میداند ودر سخنها و نوشتههای گوناگون، به صورت کلیدی، چهارچوب اساسی مبارزات و دادخواهی خود را منشور جهانی حقوق بشر قلمداد میکند. او در عرض سی سال گذشته در کنار دفاع از موکلهای خود از جمله چهرههای مبارز نامدار و گمنام سیاسی و اجتماعی، در کارزارها و گروههای گوناگونی عضویت و تلاشگری داشته و ابتکار به خرج داده است. برخی از این کارزارها و تشکیلات عبارتند از: کمیپین یک میلیون امضاء برای حقوق زنان، حقوق کودکان کار، کارزار مخالفت با مجازات اعدام، آ زادی پوشش برای زنان، حق کار - حق دگر اندیشان، کارزار رفراندم برای گذار از جمهوری اسلامی، دفاع از تظاهرکنندگان آبان ماه ۱۳۹۸، و عضویت در کانون وکلای مدافع حقوق بشر و گروه همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر.
در پاییز ۱۳۹۸، به گزارش رادیو فردا در یک مصاحبه نوشتاری از زندان با نشریه "لوبس" چاپ فرانسه، نسرین ستوده خود را به دلیل سیاستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از زندان، یک زندانی دایم جمهوری اسلامی تلقی میکند. او میگوید، به دلیل بی عدالتی جمهوری اسلامی، همه جای ایران یک زندان است. او با اشاره به یکی از دلایل اسارت دوبارهاش با پشتیبانی از مبارزه زنان علیه حجاب اجباری، آنرا توهینی به شخصیت و مقام زن میداند. در همان مصاحبه و در عطف به آینده ایران، ستوده با توجه به آگاهی از خشم و زخم خوردگی و انزجار ژرف و گسترده مردم از ستم ۴۲ ساله جمهوری اسلامی، از دغدغه خود و زنان همبندنش در زندان نسبت به آینده ایران پس از تغییر نظام جمهوری اسلامی سخن میگوید:
«"طبیعتا، به نظام قضایی و اصلاحاش خیلی فکر میکنم، اما به ویژه به آینده فکر میکنم، به بعد. این چیزی است که این روزها بیش از چیزهای دیگر دلمشغول آن هستم. اگر حکومت تغییر کند، چگونه میتوانیم از خشونت پرهیز کرد یا دستکم تا جای ممکن آن را محدود کرد؟ چگونه میتوان از ظهور چرخه انتقامجویی و تلافی جلوگیری کرد؟ "
او با اشاره به تجربه دیگر کشورها مثل آفریقای جنوبی، آرژانتین و شیلی، ادامه داده که این موضوع، یکی از موضوعات مورد بحث در زندان است.
ستوده همچنین به کتابهایی که در این زمینه در زندان خوانده میشود اشاره کرده و به طور ویژه از نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» نوشته آریل دورفمن، نویسنده شیلیایی نام برده که درباره دوران پس از دیکتاتوری است.
او در پایان میگوید که «عمیقا خوشبین» است، وگرنه نمیتوانست ادامه دهد: «اما بیشتر از خوشبینی، من به زندگی باور دارم [... ] گاهی ناامید میشوم، اما همیشه باز میگردم به کارم، به زندگی. "»
پ: سابقه و الگوهای سیاسی ستوده
بنابر گفته خودش، ستوده با توجه به سابقه خانوادگیاش که از قرار متعلق به طبقه متوسط مذهبی بوده، در آغاز به گروههای ملی-مذهبی نزدیک میشود. در سال ۱۳۷۰ عضو هیئت تحریره نشریه "دریچه" میشود که متشکل از نویسندگان و خبرنگارانی از طیفهای ملی-مذهبی، چپ و سایر اشخاص متعلق به اپوزیسیون میبوده است. یکی از مواردی که موجب کنشگریاش در حقوق زنان میشود، مشاهدهی انحصار ریاست آقایان در هر انجمن و اجتماعی است که او به آن میپیوندد. در همین محافل اولیه، با همسر و همیار و همراه زندگیاش، رضا خندان، آشنا میشود و با وی ازدواج میکند و صاحب دو فرزند به نام مهراوه و نیما میشود. در سال ۱۳۷۴ مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق بین الملل دریافت میکند و در همان سال در آزمون وکالت شرکت میکند و قبول میشود. اما سالها طول میکشد تا قوه قضاییه که درخواست نامه او را بنابر ارتباطات سیاسیاش مردود میدانسته، سرانجام پروانه وکالت او را صادر کند. دگرگونیهای سالهای دهه هفتاد و رویداد قتلهای زنجیرهای، خانم ستوده را بیش از پیش به اتخاذ مواضعی دادخواهانه در دفاع از آزادی اندیشه، بیان، و حقوق زنان، کودکان و دگراندیشان سوق میدهد.
ستوده در سال ۱۳۹۵ در مصاحبهای با رادیو فردا از چهار نفر و یک گروه زیر به عنوان اشخاصی که نسبت به آنها احترام دارد و مایل است آنها را به مهمانی شام منزلش دعوت کند، نام و دلیل میآورد:
مهاتما گاندی (رهبر جنبش استقلال هندوستان): حقوقدانی که مبارزه صلح آمیز و نفرت پرهیزانه را شامل مبارزه برای نفی و تغییر قوانین "بد" یک جامعه نیز میدانست.
مادران مایو (مادران معترض قربانیان گمشده سیاسی در آرژانتین): مادرانی که برای نزدیک به سی سال با حضور مستمر خود در مقابل کاخ ریاست جمهوری آرژانتین سراغ فرزندان ربوده شده خود را از دیکتاتورهای نظامی آرژانتین میگرفتند و با این عمل مستمر دادخواهانه، پایههای ستم و سرکوبگری را در آرژانتین سست کردند.
پروانه اسکندری فروهر (یکی از دو رهبر اصلی حزب ملت ایران و قربانی قتلهای زنجیره ای): برجسته ترین مبارز زن ملی و مصدقی که پا به پای همسرش، داریوش فروهر، شجاعانه در مقابل حکومت اسلامی ایستاده بود. ستوده اینگونه پروانه اسکندری را به یاد میآورد: «پروانه فروهر درعین اینکه شخصیت استوار و محکم و نفوذناپذیری داشت در عین حال پر از عشق، محبت، زندگی و صلح بود. آدمی که به غایت در صلح با خودش زندگی کرد. ولی در جامعهای که بستر آن در خشونت قرار گرفته بود، به طرز فجیعی به قتل رسید.»
دکتر محمد مصدق (نخست وزیر دموکرات ایران): ستوده با اشاره به اهمیت نخست وزیری مصدق، دلیل مشخص نگاه احترام آمیزش به او را، حقوق دان بودن مصدق و پافشاری و پیگیری او در تصویب قانون استقلال وکلای ایران در دوران نخست وزیریاش عنوان میکند.
آیت الله حسینعلی منتظری (جانشین خمینی که مغضوبش واقع شد): ستوده دلیل احترامش به منتظری را اعتراض او به اعدامهای سال ۱۳۶۷ و نیز پیگیریش برای نجات زندانیان سیاسی از جمله زنان و بهاییان عنوان میکند. منتظری به دلیل همین اعتراضها مورد غضب خمینی واقع شد و از مقام جانشینی خمینی خلع شد.
آنچه در مورد گاندی و مادران مایو جلب نظر میکند، بین المللی بودن آنهاست. مخالفان دموکرات حکومت جمهوری اسلامی به رهبرانی نیاز دارند که افق فکری و تصوریشان فراتر از مرزهای ایران برود. ایران عضوی از خانواده ملل جهان است و میبایستی هر چه زودتر به آغوش این خانواده در مقام صلح جویی و ایجاد رابطه دوستی توام با حفظ استقلال سیاسی - به جای جنگجویی و اتخاذ رهبری جهان اسلام بوسیله شیعیگری و صدور انقلاب اسلامی - برگردد.
انتخاب دکتر مصدق و پروانه اسکندری، ستوده را به انقلاب مشروطه و نهضت ملی به عنوان اصیل ترین تحولات تاریخ معاصر ایران برای استقرار حکومت مردم بر مردم، بوسیله مردم و برای مردم در چهارچوب حکومت دموکراتیک قانونی و مدرن و غیر دینی پیوند میزند.
ولی در مورد انتخاب آقای منتظری - با آنکه من متوجه دلیل انتخاب خانم ستوده هستم و با او هم نظرم که اعتراض و مقابله منتظری با اعدام سالهای ۶۰ کاری بود در خور تحسین - دارای مشکل بزرگ هستم. اشکال از آنجا بر میخیزد که منتظری خود از یاران نزدیک و نیروبخش به مقام ولایت مطلقه "امام" خمینی، بنیانگذار مستبد خونریز و تبهکار جمهوری اسلامی، و نماینده او در ایران در دوران تبعیدش پیش از انقلاب بوده است. دو دیگر، منتظری ریاست همان مجلس خبرگانی را داشت که در آن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی قرار گرفت. همچنین منتظری در اوان انقلاب از جمله کسانی بود که نسبت به اعدام نظامیان و مقامات تسلیم شده رژیم شاهنشاهی از جمله امیر عباس هویدا اعتراضی نکرد و با سکوت و جانبداریاش از خمینی، به نیرو گرفتن ماشین سرکوب و کشتار کمک کرد. بنابراین آقای منتظری به هیچ وجه شایستگی این را ندارد که به گفته خانم ستوده، ملقب به "پدر حقوق بشر" ایران شود.
ت: مهر ورزی با دفاع از حقوق دگر اندیشان
آنچه به پیام و صدای ستوده پژواک میبخشد، مهر ورزی او به دگر اندیشان و دفاع بی امان از حقوق آنهاست. ستوده در بسیاری از نوشتارها و گفتارهایش سخن از حق شهروندی مساوی برای همه ایرانیان از جمله بهائیان و سایر اقلیتهای مذهبی آورده است. ستوده در فاصله دو مرتبه زندانی شدنش، کارزاری به نام "حق کار، حق دگر اندیشان" برپا کرد و روزهای بسیاری را در تهران در جلوی دفتر کانون وکلا به تنهایی یا همراه اندکی از یارانش، شجاعانه با گرفتن پلاکارد "کارزار" میایستاد. در همان دوره، یک نمونه درخشان این مهر ورزی ستوده به دگر اندیشان با دفاع پر صلابت او از محمد علی طاهری، بنیانگذار «عرفان حلقه»، جلوه یافت. از آنجاییکه برخی محمد علی طاهری و اعضای گروه او را به مانند یک فرقه تلقی میکردند، به ستوده توصیه شده بود که از جانبداری آشکار از طاهری که یک زندانی عقیدتی و محکوم به اعدام بود، خودداری ورزد. ستوده بی اعتنا به این اندرزها، بیش از پیش از آزادی اندیشه، اجتماع و بیان آقای طاهری دفاع کرد. در مهر ماه ۱۳۹۶، او با شرکت در تظاهراتی که یاران آقای طاهری برپا کرده بودند، در مخالفت با حکم اعدام آقای طاهری با در دست داشتن پلاکاردی در دفاع از آزادی اندیشه، چنین گفت: «دلیل تجمع ما اعتراض به حکم اعدامی است که برای آقای محمد علی طاهری صادر شده. آقای محمد علی طاهری به خاطر اندیشههای خاصی که داشتند به چنین مجازاتی محکوم شدند در حالیکه به موجب اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی ایران مجازات افراد به خاطر عقایدشون ممنوعه و ایران به این تعهدات بین المللی پیوسته و باید به مفاد این مدارک و اسناد بین المللی عمل بکنه، اما عملا این تعهد خودش رو زیر پا گذاشته. "
سارا ساعی جوقان، یکی از هواداران محمد علی طاهری، در این باره چنین از نسرین ستوده یاد میکند:
«بعضی افراد چنان اثری روی شما میگذارند که به جز تحسینشان نمیتوانید کاری کنید و نسرین ستوده یکی از آنهاست.
به عنوان یکی از شاگردان محمدعلی طاهری، زندانی سابق عقیدتی که ۸ سال و نیم را در زندان سپری کرد- من به طور منظم با نسرین در خارج از ساختمان کانون وکلا در تهران ملاقات میکردم. در آن زمان، ایشان به خاطر فعالیتهایشان ممنوع الکار بودند (و در اعتراض به آن در مقابل کانون وکلا تجمع میکردند). ایشان را در جریان تحولات پرونده آقای طاهری قرار میدادم و توصیههای او و از همه مهمتر حمایتهای روحیاش را دریافت میکردم.
نسرین یک مبارز حقوق بشر واقعی است. او فارغ از نوع اعتقادات زندانیان عقیدتی (همواره) از آنها دفاع کردهاست. از آنجا که آقای طاهری بنیانگذار یک جنبش معنوی و فکری است، برخی از مدافعین حقوق بشر از فعالیت برای او خودداری میکردند، زیرا اظهار میداشتند که با دیدگاههای او موافق نیستند. اما نسرین ستوده، در هر قدم از راه همراه ما بود. او تنها برای آزادی بیان و عقیده مبارزه میکند.» (برگردان از متن انگلیسی از سایت عفو بین الملل به نقل از سایت گذار)
پذیرفتن وکالت و دفاع محکم از آرش رحمانی که به جرم عضویت در "انجمن پادشاهی ایران" و شرکت در تظاهرات اعتراضی به انتخابات سال ۱۳۸۸ دستگیر شده بود، یکی دیگر از نمونههای بارز پاییندی شهامت آمیز نسرین ستوده به ایستادگی برای حقوق دگر اندیشان است. در آن روزهای رعب انگیز که جمهوری اسلامی با قساوت کامل تظاهرکنندگان مسالمت آمیز و معترض را ضرب و شتم میکرد، میکشت و یا در زندانها شکنجه میکرد، دفاع از یکی از این قربانیان که به جرم سلطنت طلبی دستگیر شده بود، ارادهی آهنین و دل شیر میخواست. ستوده با درایت تمام کوشید تا به دلیل زیر سن بودن آرش رحمانی در هنگام دستگیری و باطل بودن گرفتن اعتراف زیر شکنجه از موکلش، او را از اعدام برهاند. علیرغم همه این تلاشها و اعتراضات بین المللی، در بهمن ماه ۱۳۸۸، جمهوری اسلامی رحمانی را اعدام کرد. در واکنش به این خبر شوک آور، ستوده گفت که وقتی نتواند برای موکلانش کاری انجام دهد، ترجیح میدهد که با آنها اعدام شود!
و باز هم دفاع از دگر اندیشان و کنشگران حقوق زنان است که دلیل زندانی بودن این مرتبه نسرین ستوده شده است که قرار است تا سی و چند سال دیگر ادامه یابد! در سال ۱۳۹۷، ستوده به دلیل قبول وکالت "دختران خیابان انقلاب" که در اعتراض به حجاب اجباری روسریهایشان را در خیابان انقلاب در جلوی چشم همگان برداشتند، بار دیگر به زندان افتاد. او در خرداد ۱۳۹۷، در نامهای از زندان خطاب به رئیس قوه قضاییه، چنین از موکل خود، شاپرک شجری زاده، دفاع کرد:
«۱- عمل موکلم با قرائت همین قانون «بد» قانونی بوده است و قرار دادن عکس بدون حجاب به هیچوجه غیرقانونی نبوده است.
۲- بازپرس مربوطه برای عمل قانونی موکلم بالاترین قرار تامینی، یعنی بازداشت موقت را صادر کرده بود و متعاقب آن جهت تحقیر موکل که دست به چنین اقدام شجاعانهای زده بود او را مجبور به استفاده از چادر میکردند که فقط با ایستادگی موکل و تذکر من به زندان، این اجبار از دوش موکلم برداشته شد.
۳- در جامعهای که نیروهای اطلاعات و امنیت جهت محافظت از مردان خاصی که دست به تجاوز زدهاند مداخله میکنند تا آسیبی به آنان نرسد، فورا بابت عکس بیحجاب زنان، آژیرهای خطر را به صدا در میآورند.»
آینده ایران در گرو صلح جویی و نه کین توزی است. آری میبایستی هر چه زودتر آخوندها و همپالکیهای آنها را از اریکه قدرت به زیر کشید. میبایستی از این بی دادگران دادخواهی کرد و آنها را در دادگاههایی با استاندارهای بین المللی محاکمه و مجازات کرد. میبایستی به قربانیان بی شمار جمهوری اسلامی و خانوادهایشان این فرصت را داد که از بلاهای رفته بر آنها سخن گویند و مراتب دلجویی از آنها را فراهم کرد. میبایستی زمینه را برای یک حقیقت یابی ملی در باره ستمی که بر مردم سرزمینمان در دوران حکومت دهشتناک جمهوری اسلامی و حتی نظام پیشین رفته است، فراهم کرد. ولی هدف نمیبایستی کشتار جدیدی از ظالمان پیشین بشود. این مهر ورزی به معنای سستی و مماشات نیست. این مهر ورزی میبایستی توام با ارادهای خلل ناپذیر برای مبارزه همیشگی برای دستیابی، تثبیت و نهادینه کردن دموکراسی و دادگری در ایران باشد. این مهرورزی برخاسته از سخن ماندگار و دیدگاه ژرف حافظ، شاعر بزرگ ما ایرانیان است که یاد آورمان میشود:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
عشق و مهر ورزیدن به دوستان و آنهایی که همراه میدانیم زیبا و در خور تحسین است. اما هنر اصلی نهفته در مهر ورزی به آنهایی است که مخالفشان هستیم. کار سترگ این است.
ستوده به عنوان نماد "بهتر" برای دوران گذار و زمینهای برای سازماندهی دموکراتیک
نگارنده متوجه است که مواردی سهل انگارانهای چون "پدر حقوق بشر ایران" خواندن آیت الله منتظری به وسیله خانم ستوده، میتواند منجر به انتقادها و بدبینی شدید گروههایی از مخالفان دموکرات جمهوری اسلامی از ایشان بشود. این درست که ستوده با اصلاح طلبان چه در زندان اوین و چه در، به قول خودش، زندان بزرگی به نام ایران، در ارتباط بوده و هست، ولی او بهیچ وجه اصلاح طلب متعلق به جمهوری اسلامی نیست. بنابراین صرف ارتباط و گفت و شنود با افراد نمیتواند موجب بی اعتبار شدن یک شخص یا رهبر شود. در واقع آنان که در اصول رادیکال و در مرام معتدلند، همواره میتوانند گروههای بزرگی از مردم با نظرات گوناگون را به اردوی خود جلب کنند. ماندلا در پافشاری بر اصل پایان بخشیدن به آپارتاید رادیکال بود، ولی در چگونگی دستیابی به آن شیوه اعتدال و احترام گذاری متقابل به دشمنانش را برگزید. مصدق در استقرار مشروطیت با عنوان کردن شاه سلطنت میکند و نه حکومت، رادیکال بود، ولی همواره لفظ "اعلیحضرت" را خطاب به شاه به کار برد و علیرغم آنکه در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، در پی شکست بخش اول کودتایی که شاه و عناصر دربار و آخوندها به کمک آمریکاییها و انگلیسیها علیه او انجام دادند میتوانست اعلام جمهوری کند، از اینکار به دلیل پایبندیاش به قانون اساسی مشروطیت خودداری ورزید و با متانت در تدبیر و صدد تشکیل شورای سلطنت بود. دوران نخست وزیری مصدق علیرغم همه کارشکنیها علیه وی، فاقد زندانی سیاسی بود.
آری هیچ کس و از جمله ستوده کامل نیست و کارنامه همه شخصیتهای سیاسی و اجتماعی میبایستی نقد بشود. ولی موضوع اساسی این نیست و نمیبایستی این باشد که ما یک شخصیت مبارز کامل و بدون نقض و بنوعی یک فرشته را به نمایندگی موقت خود برای دوران گذار برگزنیم. هیچ رهبری کامل نیست. همه رهبران، مانند پیروانشان، دارای کاستی و ایراد هستند. جستجو برای یافتن رهبر بدون نقض و ایراد به مثابه دویدن برای رسیدن به افق است. موضوع انتخاب بهترین گزینه موجود ملی برای از میان بردن جمهوری اسلامی و رسیدن به دموکراسی است. نکته باریکتر از مو همانست که آقای پناهی میپرسد: «آلترناتیوی بهتر از ستوده وجود دارد؟»
طرح این پرسش نمیبایستی به منظور جدل بی پایان در باره شخصیتهای موجود ملی و سابقه آنها تلقی بشود. بی شک آنکس که پاسخ خود را دارد و شخص دیگری را بهتر میشناسد، او را معرفی کرده و یا خواهد کرد. نکته این است که ما بخواهیم با یکدیگر در باره گزینه خانم ستوده به عنوان نماد رهبری گروهی ایرانیان دموکرات مستقل ملی برای گذار از حکومت اسلامی به حکومتی دموکراتیک تبادل نظر کنیم. در روند این گفت و شنود است که ما میبایستی خود را در یک شبکه یا جبههای فراگیر در میان ایرانیان دموکرات ملی به هم پیوسته کنیم وسازمان دهیم. بدون داشتن یک سازماندهی دموکراتیک هدفمند و پوینده و نوآورانه، ما نمیتوانیم دارای رهبری دموکراتیک بشویم. این رهبری دموکراتیک میبایستی هم نماد چنین سازمانی باشد و هم پاسخگوی به آن.
پرسش جعفر پناهی دگر بار ما را با چالش نداشتن سازماندهی و رهبری گروهی میان ایرانیان رو در رو میسازد. برای پرداختن به این امر اساسی و مبرم، امروز دیرتر از دیروز و فردا دیرتر از امروز است.
آقای حجاریان آدرس غلط ندهید! شیرین عبادی
روایتی جدید از ماجرای مکفارلین، هاشمی و خمینی