Sunday, Sep 27, 2020

صفحه نخست » روزی که بریتانیایی‌ها واشنگتن را به آتش کشیدند و بردگان رها شدند

fire_092420.jpgایندیپندنت فارسی - در بحبوحه شعارهای آتشین «امریکا را دوباره شکوهمند کنیم» در نشست ملی حزب جمهوری‌خواه در ۲۴ اوت برای اعلام رسمی نمایندگی رئیس جمهوری ترامپ برای دور دوم، هیچ کس متوجه نشد که آن نشست در سالگرد یکی از تحقیرآمیزترین شکست‌های تاریخ امریکا شروع شده است. دقیقا در همین روز بیش از دو قرن پیش در سال ۱۸۱۴، ارتش بریتانیا واشنگتن دی‌سی را تسخیر کرد و کاخ سفید، مجلس نمایندگان و بسیاری از اماکن دولتی دیگر را به آتش کشید.

بعد از اعزام نیروهای بیشتر برای ارتش امریکا در بلیدنزبرگ که در دامنه خارجی پایتخت ایالات متحده قرار دارد، سربازان و ملوانان بریتانیایی که از راه دریا می‌آمدند، با هیچ مقاومتی روبه‌رو نشدند و رئیس جمهوری مدیسون مجبور به فرار از کاخ سفید شد و شامی را که همسرش دالی در امید پیروزی ارتش امریکا تدارک دیده بود، دست نخورده پشت سر گذاشت.

جنگ میان بریتانیا و ایالات متحده در فاصله سال‌های ۱۸۱۲ تا ۱۸۱۵ تا حد زیادی از حافظه دو ملت خارج شده است؛ به ویژه که از اوایل قرن بیستم اتحاد و همکاری نزدیکی میان این دو کشور وجود داشته که باعث شده است به راحتی بتوان به این درگیری به عنوان اتفاقی نالازم و بی‌ربط به روابط خوب دو کشور، نگاه کرد.

از منظر ایالات متحده تازه استقلال یافته، آن اقدام به هر صورت اقدامی زننده بود. ریشه‌های این جنگ به اختلافات تجاری طی جنگ بریتانیا با فرانسه برمی‌گشت و منازعه‌ای که سر سربازان فراری نیروی دریایی بریتانیا و کار آنها روی کشتی‌های امریکایی درگرفته بود. رهبران امریکایی در آن زمان خود را راضی کردند که می‌توانند از فرصت موجود استفاده کنند و بخش‌هایی از کانادا را از آن خود کنند، چرا که بریتانیا درگیر جنگ علیه ناپلئون بود.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

شاید این طرح در اوایل سال ۱۸۱۲ طرحی خوب به نظر می‌رسید، اما نه هنگامی که اواخر سال فرا رسید، چرا که تا آن زمان امپراتور فرانسه شکستی شدید را در برابر روسیه تجربه کرده بود و حمله امریکا به کانادا هم به گونه‌ای مفتضحانه شکست خورده بود.

خیلی ساده‌انگارانه خواهد بود که بپنداریم حامیان جمهوری‌خواهان که در این نشست مجازی شرکت کردند، از این درگیری مفتضحانه ناموفق چیزی شنیده باشند، یا حتی اگر شنیده باشند، در امریکای دوران ترامپ کمترین اهمیتی برای آنان داشته باشد.

نمایندگان جمهوری‌خواه به هر صورت گویا با به‌یادآوری رویدادهای خیلی مهم‌تری در تاریخ امریکا که بسیار تازه‌تر هستند، نیز مشکل داشتند؛ از جمله شیوع عالم‌گیر ویروس کرونا که تا زمان نگارش این مطلب جان بیش از ۱۹۴ هزار امریکایی را ستانده است، و بحرانی که دولت ترامپ در واکنش به آن بی‌کفایتی بی‌نظیری از خود نشان داده است.

با قیاس موازی ساده‌ای، می‌توان خطی بین بی‌کفایتی زشت دولت امریکا در دوران شیوع این بیماری جهان‌گستر با اشتباهات زنجیره‌ای دولت وقت آن در ۲۰۰ سال پیش و اتفاقی که به جنگ ۱۸۱۲ معروف است، ترسیم کرد. اما در واقع پیوند ادامه‌دار واقعی‌تری در ایالت متحده از همان روزهای اول تاسیس جمهوری تا وضعیتی که امروز در کشور برقرار است، وجود دارد. در هر دو دوره، سیاست این کشور به شدت تحت تاثیر درگیری میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان بوده است؛ نزاعی که بار اول از برده‌داری نشأت گرفت، و بار دوم از میراث برده‌داری در این کشور.

ترس از تنش‌های نژادی در ترکیب با شیوع ویروس کرونا، به موضوع اصلی انتخابات ریاست جمهوری تبدیل شده است. ترامپ معترضانی را که اکثرا سیاه‌پوست هستند و بعد از شلیک به جیکوب بلیک در ۲۳ اوت به خیابان‌ها ریختند، افرادی «هرج و مرج‌گرا، تروریست و غارتگر» توصیف کرده است.

امریکاییان بیش از اکثر ملل دیگر تاریخ خود را افسانه‌آمیز کرده‌اند و معمولا خود را گول می‌زنند یا چشم خود را بر نقش تفکیک نژادی به عنوان امری تفرقه‌آمیز در کشور خود، می‌بندند. این واقعیت قطعا درباره به آتش کشیدن واشنگتن توسط بریتانیایی‌ها هم صادق است.

افراد معدودی در ایالات متحده و بریتانیا می‌دانند که اگر نیروی دریایی ارتش بریتانیا این استراتژی را اتخاذ نمی‌کرد که بردگان سیاه‌پوست را آزاد کند و آنها را به عنوان سرباز و راهنما در ایالات اطراف پایتخت امریکا استخدام کند، وقوع آن رخداد ممکن نمی‌شد. آن واقعه تصادفی رخ نداد، چرا که فرماندهان نیروی دریایی بریتانیا، آدمیرال سر الکساندر کوچران و آدمیرال سر جورج کاکبرن، به عمد بردگان را علیه اربابان خود در ایالات ویرجینیا، مریلند و دل‌ِور که ایالاتی پیرامون خلیج چساپیک بودند و در آن زمان تحت کنترل ارتش بریتانیا قرار داشتند، تجهیز کردند.

کاکبرن، از اجداد دور نگارنده، فرمانده نیروی دریایی بریتانیا در چساپیک بود که دستوراتی صریح به سربازان خود هنگام حمله به سرزمین‌های اطراف خلیج داد. او به آنها دستور داد: «بگذارید دستاوردهایی که بر روی زمین دارید بیشتر برای محافظت از جماعت سیاه‌پوستان فراری باشد تا هیچ هدف دیگری. هدف اصلی و والایی که باید بدان دست یافت، حمایت هماهنگ از جماعت سیاه‌پوستان است. با تجهیز مناسب آنان و با پشتیبانی ۲۰ هزار سرباز ارتش بریتانیا، آقای مدیسون از تاج و تخت خود پایین کشیده خواهد شد.»

بریتانیایی‌ها با این استراتژی دو هدف را دنبال می‌کردند: نخست، آسیب رساندن به کشاورزان سفیدپوست و برده‌داران با تشویق نیروی کار متشکل از بردگان آنها، تا از اربابان خود فرار کنند و به نیروهای بریتانیایی بپیوندند. همین امر به نوبه خود موجب می‌شد که بریتانیا بتواند نیروهای خود را تقویت کند و نیز اطلاعاتی اساسی برای آنها فراهم آورد که به شهرهای دیگر امریکا مانند واشنگتن و بالتیمور که از چساپیک قابل دسترسی بود، حمله کنند.

با جذب بردگان فراری، آنها قادر بودند اطلاعاتی دقیق از سرزمین اطراف و ساکنان آن به دست آورند و از همین رو، هر مزیتی را که امریکاییان در جنگ در خانه خود داشتند و آن را به خوبی می‌شناختند، خنثی می‌کرد.

در آن واقعه، گرچه ناپلئون در اوایل سال ۱۸۱۴ شکست خورده بود و سربازان بریتانیایی بیشتری امکان اعزام داشتند، اما بسیار نیروی کمتری از آنچه کاکبرن انتظارش را می‌کشید، به چساپیک اعزام شدند. به همین خاطر، نیاز بریتانیا به استخدام بردگان فراری به نیازی مبرم تبدیل شد. بدون به‌راه‌اندازی شورش‌هایی چند توسط بردگان، نیروهای بریتانیایی قدرت کافی برای ورود به خشکی و حرکت در ایالت مریلند با هدف تسخیر واشنگتن دی‌سی نداشتند. کما این که خود آنها هم درباره شانس پیروزی خود امید چندانی نداشتند و آن اردوکشی تقریبا در لحظه آخر لغو شد.

سیاست بریتانیا با دقت بررسی شده بود. کوچران، فرمانده کل نیروی دریایی بریتانیا در آن مرحله از جنگ، در همان روزهای آغازین جنگ نوشت که بردگان «در واقع در قلب خود بریتانیایی هستند و ممکن است برای پیروزی در این جنگ بدون تلاش زیاد، خیلی به کار آیند.»

موفقیت چشمگیر این استراتژی و تاثیر آن در عمل، به خوبی در کتاب گرانقدر آلن تیلور به تصویر کشیده شده است: «دشمن داخلی: برده‌داری و جنگ در ویرجینیا، ۱۷۷۱ تا ۱۸۳۲» (The Internal Enemy: Slavery and War in Virginia 1771 - 1832) که بسیاری از نقل‌قول‌های این مقاله نیز از آن برگرفته شده است.

از همان زمانی که کشتی‌های نیروی دریایی بریتانیا کنترل خلیج چساپیک را (که به بزرگی یک دریای داخل کشور است) در سال ۱۸۱۳ به دست گرفتند، بردگان شروع به فرار از مزارع و اربابان خود کردند. سرگرد جیمز اسکات، از دستیاران کاکبرن، نوشت: «بردگان شروع به فرار به سمت ما کرده‌اند و با بهره‌گیری از دانش آن‌ها درباره محل، ما را قادر خواهند ساخت که جنگی را ترتیب ببینیم که در پایان آن ساکنان سفیدپوست این مناطق مجبور شوند رحم و بخشش ما را تمنا کنند.»

در آغاز، بریتانیایی‌ها تنها آن دسته از بردگان فراری را استخدام می‌کردند که می‌توانستند به عنوان راهنما برای‌شان عمل کنند. اما از آوریل ۱۸۱۴ این رویکرد نظام‌مند شد و توسعه یافت. اعلامیه‌ای منتشر شد که خطاب به تمام بردگان، از جمله کودکان و زنان، می‌گفت که در صورت فرار و رسیدن به ناوها یا مقرهای نظامی بریتانیا، پناهجویی آنان تضمین می‌شود و به اربابان خود بازگردانده نخواهند شد. آزاد خواهند بود که به ارتش یا نیروی دریایی بریتانیا بپیوندند یا در مناطق تحت سیطره بریتانیا در کانادا یا کارائیب ساکن شوند.

کاکبرن با انرژی فراوان این سیاست جدید را اعمال کرد و جزیره تنجیر در جنوب چساپیک را تسخیر کرد تا بردگان بتوانند با خیالی راحت و در امنیت کامل، به آنجا فرار کنند.

بردگان سابق که قبلا فرار کرده بودند، اعزام شدند تا این سیاست و پناهگاه جدید را در میان سایر بردگان که هنوز در مزارع کار می‌کردند، پخش کنند که پیشنهاد بریتانیایی‌ها واقعی است و اگر فرار کنند، نیروی دریایی از آنها محافظت خواهد کرد. (امریکاییان این شایعه را پخش کرده بودند که بریتانیایی‌ها بردگان فراری را به ساکنان بومی غرب کشور می‌فروشند.)

کشاورزان سفیدپوست ساکن در سواحل خلیج چساپیک شاهد نشانه‌های نگران کننده اعتراض در میان بردگانی بودند که توسط بریتانیایی‌ها ترویج و تشویق شده بود. یکی از این کشاورزان مخفیانه از پشت درختی جلسه آن بردگان شورشی را زیر نظر گرفت و شنید که «از ژنرال‌های مختلف بریتانیایی تمجید و ستایش می‌کردند.» چند روز بعدتر، سه تن از آن بردگان به ناوهای جنگی بریتانیایی در ساحل پناه بردند.

دکتر والتر جونز، از دوستان جیمز مدیسون و توماس جفرسون، و نماینده ایالت ویرجینیا برای ۵ دوره و همچنین مالک مزرعه برده‌داری، آمار سرمایه‌های خود را ثبت کرد که ارزشمندترین بردگانش بودند که به بریتانیایی‌ها فرار کردند.

یکی از آن بردگان که بن نام داشت، توسط جونز به عنوان «مردی خوش‌بنیه، به گونه‌ای غیرعادی بزرگ و تنومند، کاربلد و قابل اعتماد در تمام کارهای مزرعه» توصیف شده است. برده فراری دیگری به نام پرسلی، خدمتکار شخصی جونز بود و بعدتر راهنمای ارتش بریتانیا برای حمله به مزرعه ارباب سابق خود شد تا سایر بردگان را نیز آزاد کند. بعد از حمله علیه مزرعه او و ویرانی آن، آقای جونز روحیه‌اش را باخت و بی‌خانمان شد و شکایت می‌کرد که برای زمستان جاری سرپناهی ندارد. او دولت امریکا را مسئول بدبختی خود قلمداد می‌کرد و آن‌ها را در جنگ علیه دشمن خارجی، که بریتانیایی‌ها بودند، و نیز سیاست‌گذاری و نظارت بر «مشکل خطرناک‌تر داخلی از جانب جماعت سیاه‌پوست»، شدیدا بی‌کفایت دانست و آن‌ها را محکوم کرد.

کاکبرن با رغبت بسیار ماموریت جذب بردگان فراری را پی گرفت و کشتی‌های خود را نزدیک‌تر به ساحل لنگر انداخت و گروه موسیقی روی عرضه کشتی به راه انداخت تا از حضور خود در منطقه به بردگان خبر دهد. در شب‌ها فانوسی بر بالای دکل کشتی روشن می‌شد تا «محل استقرار کشتی» را در تاریکی به بردگان نشان دهد. ساکنان سفیدپوست این منطقه به کرّات از سرقت قایق‌های کوچک خود توسط گرو‌ه‌های بردگان فراری شکایت داشتند.

کاکبرن یک فرمانده نیروی دریایی مجرب و بسیار کارآمد بود. مردی بود که در زمان اردوکشی خلیج چساپیک ۴۲ سال داشت و از تجربه جنگ با فرانسه برخوردار بود که طی آن در جوانی توسط هوراتیو نلسون، قهرمان نیروی دریایی بریتانیا، به مقام کاپیتانی ترفیع یافت.

او که مصمم بود جنگ با امریکاییان را به خشکی بکشاند، شروع به تعلیم و تجهیز بردگان سابق به عنوان سربازان نیروی دریایی با یونیفرم‌های قرمز رنگ کرد که از حقوقی برابر با همتایان بریتانیایی خود برخوردار بودند. راجر موریس، نویسنده زندگی‌نامه او با نام «کاکبرن و نیروی دریایی بریتانیا در دوران انتقال: آدمیرال سر جورج کاکبرن ۱۷۷۲-۱۸۵۳» (Cockburn and the British Navy in Transition: Admiral Sir George Cockburn 1772-1853) توصیف می‌کند که چگونه کاکبرن درباره ظرفیت نظامی بردگان سابق که در واحدی ویژه با نام نیروی دریایی مستعمراتی مشغول به خدمت بودند، به وجد آمده بود، و می‌گفت: «آنها به گونه‌ای بی‌نظیر کارها را فرا می‌گیرند.» او کاملا مطمئن بود که امریکاییان از آنها احساس خطر خواهند کرد، چرا که می‌دانند بردگان سابق «در قبال آنان هیچ رحمی نخواهند داشت و می‌دانند که آنها نیز به خوبی خودشان قادر به جنگ در مراتع اطراف هستند و سرزمین‌ها و جنگل‌های منطقه را به خوبی می‌شناسند و شاید حتی در بازی قایم‌باشک و تعقیب و گریز، از آنها موفق‌تر هم باشند.»

نیروی دریایی مستعمراتی به سرعت قابلیت و نظم خود را در جنگ در همان درگیری‌های اولیه به نمایش گذاشت. در یکی از آن درگیری‌ها، سربازی در مقابل دیگران تیر می‌خورد و کشته می‌شود، اما همین امر باعث مبارزه شدیدتر آنها می‌شود. یکی از سرلشکران شبه‌نظامیان امریکایی به نام جان پی هانگرفورد نیز از نقطه نظر دشمنان آنها، تاثیر نظامی پیوستن بردگان به ارتش بریتانیا را تایید کرد.

او گفت: «آن‌ها از هر سو به سمت دشمنان بریتانیایی ما فرار می‌کنند و توسط آنان به سربازان نظامی تبدیل می‌شوند که به دنبال انتقام‌جویی و تجاوز به سرزمین‌های ما هستند و دانشی دقیق و به‌روز از هر راه و مکانی در منطقه دارند. آنها با اطلاع از نقاط ضعف و قوت ما، به عنوان جاسوس ما را ترک می‌کنند و به عنوان سرباز و راهنما و مزدور ارتش بریتانیا باز می‌گردند.»

بریتانیایی‌ها قصد حملات بیشتری از حمله‌های کوچک خود در ساحل خلیج و کرانه رودهای اطراف داشتند. با آن پیروزی‌های اولیه، می‌خواستند شهرهای بزرگ امریکا از جمله فیلادلفیا، بالتیمور یا واشنگتن را تسخیر کنند. گرچه حملات آنها به خاطر اطلاعات دقیقی که داشتند با مقاومت‌هایی اندک روبه‌رو شد، اما آنها درباره فراتر رفتن از ظرفیت و قدرت خود تردید داشتند. آنها به یاد داشتند که چگونه جاه‌طلبی بریتانیا در جنگ استقلال امریکا و پیشروی بی‌حد و مرزشان در داخل سرزمین بی‌انتهای امریکا باعث شکست‌شان شده بود. به هر صورت اما کاکبرن پیشنهاد داد که باید حمله‌ای علیه پایتخت ایالات متحده ترتیب داده شود که به باور او می‌شد ظرف ۴۸ ساعت آن را تسخیر کرد و برای اثبات آن نظر، به موفقیت‌های لشکر خود در حمله‌های اخیرش اشاره کرد.

اطمینان خاطر او بستگی به اعزام ارتشی بزرگ از جانب بریتانیا از اروپا داشت. اما وقتی بخشی از نیروی دریایی عادی بریتانیا به فرماندهی ژنرال سر رابرت راس به خلیج چساپیک رسید، تنها ۳۷۰۰ نفر اعزام شده بودند.

راس و کوچران در آغاز معتقد بودند که نبودِ سربازان بیشتر، حمله به واشنگتن را خیلی خطرناک می‌کند. اما کاکبرن نهایتا توانست نظر آنها را نیز جلب کند، زیرا متقاعدشان کرد که می‌توانند به پیروزی سریعی دست یابند. هنگامی که گروهی از قایق‌های نظامی امریکا در مریلند، در نزدیکی واشنگتن، کاملا ویران شدند، چرا که فرمانده آنها تصمیم گرفت به جای مبارزه در جنگ قایق‌های خود را به آتش بکشد، آن اطمینان خاطر او بیشتر تقویت شد.

در نهایت تصمیم گرفته شد که به سمت پایتخت ایالات متحده حرکت کنند. ترکیبی از نیروهای عادی ارتش و نیروی دریایی بریتانیا همراه با بردگان سابق، در واحد نیروی دریایی مستعمراتی به سمت بلیدنزبرگ در دامنه خارجی واشنگتن حرکت کردند.

اما تمام شرایط به نفع آنها پیش نرفت. آن‌‌ها در مقابل ارتشی امریکایی که به خوبی مجهز شده بود، سربازان کمتری داشتند. اما بعد از یک درگیری سردرگُمانه، امریکاییان از میدان نبرد گریختند؛ اقدامی که به توصیف یکی از مورخان «بزرگ‌ترین لکه ننگ ارتش امریکا و تحقیرآمیزترین دوران تاریخ امریکا بود.»

به آتش کشیدن واشنگتن که در پی تحقیر عمومی دولت ایالات متحده رخ داد، با سوزاندن کاخ ریاست جمهوری (که بعد از آن ویرانی و بازسازی مجدد، کاخ سفید نام گرفت)، مجلس سنا، مجلس نمایندگان، خزانه‌داری، وزارت جنگ و توپخانه کشور همراه شد.

در واقع آن واقعه می‌توانست خیلی بدتر باشد. ژنرال راس تنها اجازه داد ساختمان‌های دولتی و خانه‌هایی که محل استقرار تک‌تیراندازها بودند، ویران شوند. اما کاکبرن طرفدار به آتش کشیدن کل شهر بود.

موریس می‌نویسد: « خود کاکبرن می‌خواست کل شهر را به آتش بکشد، به این دلیل که ویرانی کامل واشنگتن باعث می‌شد محل استقرار دولت به نیویورک منتقل شود که بیشتر مورد انتقاد و موشکافی قرار می‌گرفت، چرا که ایالات شمالی مخالف جنگ با بریتانیا بودند.

فقط در عالم رویا و خیال ممکن می‌شد، ولی جالب است تصور کنیم که تاریخ امریکا چگونه رقم می‌خورد اگر برنامه بی‌رحمانه کاکبرن اعمال شده بود و موجب انتقال احتمالی کاخ سفید و مجلس به منهتن می‌شد.

در آن زمان، معاهده‌ای برای پایان دادن به جنگ میان ایالات متحده و بریتانیا در اواخر سال ۱۸۱۴ در اروپا امضا شد، ولی خبر آن تا سال بعد به ایالات متحده نرسید.

آن درگیری به سرعت توسط هر دو طرف در حال ادغام با افسانه بود و نقش مهم بردگان فراری در آن به فراموشی سپرده شد. امریکاییان خیلی زود بعد از تسخیر واشنگتن تصمیم گرفتند توجهات خود را متمرکز بر دفاع از بالتیمور کنند؛ اقدامی موفقیت‌آمیز که به تالیف شعر «پرچم پرستاره» توسط فرانسیس اسکات کی منجر شد که در آن اشاره‌ای منفی به استراتژی بریتانیا برای تشویق سیاه‌پوستان امریکایی به فرار از برده‌داری دارد.

دو بند از آن شعر که بعد به سرود ملی امریکا تبدیل شد، اشاره به این نکته دارد و می‌گوید: «هیچ پناهگاهی برای مزدوران و بردگان از ترس فرار یا تاریکی قبر وجود ندارد.»

خوشبختانه بردگان آزاد شده نجات یافتند و به‌رغم درخواست‌های خشمگین دولت ایالات متحده که آنها باید به مالکان خود برگردانده شوند، حدود ۶ هزار تن از آن‌ها با نیروی دریایی بریتانیا به سرزمین‌های دیگر سفر کردند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy