من یک نویسنده ی سیاسی هستم. بارها گفته ام که من فعال سیاسی نیستم و هرگز هم نخواهم بود.
سال ها پیش در ایام جوانی فعال سیاسی بوده ام و اکنون در آستانه ی سالخوردگی، نویسندگی سیاسی را مفید تر از فعالیت سیاسی می بینم.
چهل سال حضور در عرصه ی سیاسی و آشنایی با دوستان و رفقایی که هرکدام از خط سیاسی خاصی پیروی می کردند، همراه با کمی مطالعه و کمی مشاهده و کمی عمل، تجربه هایی به من آموخته است که سعی کرده ام آن ها را به خوانندگان ام منتقل کنم.
حال تعداد این خوانندگان یک نفر باشد یا یک صد نفر، فرقی برایم نمی کند. اگر حتی یک نفر تجربه ی مرا مفید بیابد و آن را به کار بگیرد، در آن صورت من وظیفه ی اجتماعی خودم را انجام داده ام.
آن چه من می نویسم هرگز دستورالعمل انجام کاری نیست و صرفا انتقال این تجربه است.
دستورالعمل کار سیاسی و اجتماعی را در اینترنت به اشخاص نمی دهند. اگر کسی بخواهد چنین کند باید به متن تشکیلاتی سیاسی برود و سعی کند آن چه را که درست می پندارد به مرحله «اجرا» و «عمل» بگذارد.
من این مطلب را به درخواست دوست نازنینی می نویسم که همیشه نکاتی را که در کار من نادرست می بیند به من گوش زد می کند.
امشب به ایشان گفتم اگر این کارهایی را که تو می گویی بخواهم انجام دهم، قاعدتا دیگر نباید حرف بزنم، یا حرف تازه ای بزنم، و در نهایت من هم نویسنده ای خواهم شد مثل نویسندگان دیگر.
مثلا این دوست من به من همیشه این انتقاد را دارد که تو چرا خیلی سریع در مقابل کار غلط موضع می گیری. سکوت کن و بگذار کار شان را پیش ببرند. پیش رفت که رفت. نرفت خب نخواهد رفت.
به ایشان گفتم در این صورت باید سکوت کنم و دیگر چیزی ننویسم یا چیزهایی بنویسم که دیگران هم می نویسند.
نمونه هایی که برای دوست ارجمندم بر شمردم این ها بود:
ببین بر سر شورای ایرانیان چه آمد!
ببین بر سر حزب چپ فداییان چه آمد!
ببین بر سر شورای گذار چه آمد!
ببین بر سر فرشگرد چه آمد!
ببین بر سر ققنوس چه آمد!
ببین بر سر دولت در تبعید چه آمد!
فهرست این «ببین ها» به مراتب بیش از این هاست و سابقه اش به چند ده سال قبل از این فهرست بر می گردد:
ببین بر سر مجاهدین خلق چه آمد!
ببین بر سر حزب توده چه آمد!
ببین بر سر سازمان فداییان چه آمد!
ببین بر سر خاتمی و اصلاح طلبان چه آمد!
همان طور که بارها گفته ام من اهل پیش گویی نیستم. هر چه هم بر اساس واقعیت های موجود در باره آینده ی اشخاص و گروه ها گفته ام آن را با این جملات همراه کرده ام که ای کاش نظر من غلط باشد، و این اشخاص و گروه ها به چنین سرنوشتی دچار نشوند.
گفته ام که قصد م این نیست که کسی به من مدال بدهد برای حرف درست ام. ما که این جا برای رو کم کردن نیامده ایم. آمده ایم تا کاری کنیم که به نفع کشورمان باشد. کاش من غلط بگویم و غلط بنویسم و ناچار به عذرخواهی شوم.
اگر جرّ و بحث خجالت آور دو تن از پیشنهاد دهندگان تشکیل دولت در تبعید را که دیشب در اینترنت منتشر شد ببینید، مشاهده خواهید کرد که قصد من از بازگو کردن چنین سرنوشتی در زمانی که تازه این ها شروع به مطرح کردن کار خود کرده بودند، نرسیدن به چنین نقطه و وارد نشدن به چنین بحث های سخیفی بود.
در مورد بیانیه شاهزاده رضا پهلوی هم به همین صورت.
به هر حال، من حرفی را که به عنوان نظر و نه دستورالعمل باید می زدم زدم.
زیاد هم به ته و تووی آن قرار نیست بروم و نمی روم.
باز هم نظری داشته باشم می نویسم و اگر بر خلاف نظر خوانندگان باشد، آرزو می کنم که اشتباه کنم.
شاید من جزو معدود افرادی باشم که آرزو می کند آن چه که می گوید به حقیقت نپیوندد.
و این ها فقط حرف است. عمل را دیگران باید بکنند که می کنند. من فقط نظاره گر این عمل هستم.
تنش در قرهباغ؛ ایران میانجی یا یک پای دعوا