گفتوگوی انصاف نیوز با رسول بابایی و جلالیزاده
زهرا منصوری، انصاف نیوز: رسول بابایی -کارشناس برندینگ سیاسی و مشاور سابق قالیباف- میگوید :«بالعکس حسن روحانی، احمدی نژاد توجه همدلانهای با مردم دارد و میتواند این پیام را به مردم صادر کند که من شما را میفهمم و میدانم چه درد و رنجی دارید، مثلا قاضیزاده هاشمی وزیر بهداشت میخواست برای نامزدی ریاست جمهوری حضور داشته باشد و به همین منظور در میان مردم رفت و آمد داشت تا همدلی خود را نشان دهد. اما نتیجه این رفت و آمد به میان مردم رسواییهای رسانهای مانند «خودت بمال!» بود.»
از سوی دیگر جلال جلالیزاده -نمایندهی مجلس ششم و فعال سیاسی- معتقد است اگر لاریجانی را با روحانی و قالیباف را با احمدینژاد مقایسه کرد، لاریجانی و قالیباف نمرهی بهتری از دو نفر دیگر میگیرند، رفتار این دو بهتر از دیگران است. رفتار سیاستمدارها به طور موقت میتواند جامعه را فریب دهد اما برای همیشه راهکار خوبی نیست.
افکار عمومی و کارشناسها رفتار سیاستمدارهای مختلف را با یکدیگر مقایسه میکنند و به آنها برچسبهایی مانند پوپولیست و یا متکبر میزنند. در این میان معروفترین مثالها مربوط به محمدباقر قالیباف رئیس مجلس فعلی و محمود احمدینژاد، رئیس جمهور سابق ایران است که او را پوپولیست میدانند و از طرفی برخی دیگر رفتار حسن روحانی و علی لاریجانی را به اصطلاح حاکی از تکبر و اشرافیت مینامند. اما رفتار سیاسی مسئولین بر برند سیاسی آنها چه تاثیری میگذارد و سرنوشت سیاسی آنها را به کدام سمت میرود و آیا مشاوران سیاستمداران خط و رفتار آنها را تعیین میکنند یا ناشی از شخصیت آنهاست؟ به این پرسشها رسول بابایی و جلال جلالیزاده پاسخ میدهند. متن کامل این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
بابایی: آقای روحانی با مردم حس همدلی ندارد
رسول بابایی- کارشناس بردینگ- رفتار سیاستمداران را فراتر از خلقیات و ویژگیهای شخصیتی آنها میداند و این مسئله را با هوش هیجانی افراد مرتبط میداند و در اینباره به انصاف نیوز میگوید: «هوش هیجانی یا همان «ای کیو» مسئلهای است که همیشه نقش مهمی در واکنش ما به موقعیتها داشته است. چرا که هیجانات و عواطف ما را به یکدیگر مرتبط میکند. در مسئله برندسازی سیاسی وقتی یک سیاستمدار، مخاطبین خود را درک میکند و با آنها ارتباط برقرار میکند، وفاداری به برند شکل میگیرد.
یکی از مهمترین مؤلفههای هوش هیجانی که از قضا در عرصه سیاست هم بسیار مهم است، به آن همدلی گفته میشود. بسیاری از پیروزیها و شکستها در عرصه سیاست، براساس همین احساس همدلی رخ داده است. آقای روحانی به دلیل خاستگاه طبقه اجتماعی، شخصیت و سبک زندگی که دارد، با مردم احساس همدلی ندارد و یا حداقل نمیتواند این احساس همدلی را نشان دهد. سه نوع همدلی وجود دارد که یک سیاستمدار باید همزمان هر سه مورد را داشته باشد: همدلی شناختی: ۱٫ توانایی فهم دیدگاه متقابل ۲٫ همدلی احساسی: توانایی حس کردن احساس فرد مقابل ۳٫ توجه همدلانه: توانایی درک اینکه فرد مقابل چه نیازی به شما دارد.
او ادامه داد: همدلی شناختی به سیاستمداران کمک میکند تا پیام خود را منطبق با فهم و درک مخاطبین تطبیق دهند. در عرصه سیاست بسیار مهم است که دیدگاه مخاطبین خود را بفهمند و بتوانند پدیدههای اطراف را از زاویهی دید آنها نگاه کنند. درک زاویه دید باعث میشود که تحلیل سیاسی و کنش سیاسی شما با ذهنیت مردم هماهنگ باشد، همدلی احساسی درباره درک کردن دیگران است. به این معنا که یک سیاستمدار این پیام را از خودش صادر کند که من درد، رنج و احساسات شما را عمیقا درک میکنم. اگرچه توجه همدلانه شباهتهایی به همدلی احساسی و شناختی دارد، اما تمایزهای جدی نیز با یکدیگر دارند. اگر همدلی احساسی مربوط به این است که به مخاطبین خود بفهمانیم که میدانیم چه احساسی دارند، توجه همدلانه درباره این است که به مخاطبین خود بفهمانیم که میدانیم آنها چه نیازی دارند.»
این کارشناس برندینگ ضمن انتقاد به رفتار سیاسی حسن روحانی میگوید: «به موضوع آقای روحانی برگردیم، انگار ایشان اصلا این احساس را به مردم ارسال نمیکنند که من درد و رنج شما را میفهمم. یعنی زمانی که ایشان میخواهد درباره اقتصاد و وضع معیشت مردم هم حرف بزند با نیش و کنایه حرف میزند. مثلا صحبت اخیر ایشان که «اگر لعن و نفرین دارید، آدرسش آمریکاست». در صورتی که مردم زیر فشار تورم و گرانیهای اخیر هستند، رئیس جمهور درباره این صحبت میکند که من مقصر نیستم و آمریکا مقصر است. و یا ایشان طی بازههای مختلف حرف از گشایش اقتصادی و پیروزی بزرگ مردم میزند و بعد مشخص میشود که سورپرایز ایشان برای مردم طرح فروش نفت و اینکه آمریکا میخواهد تحریمها را تشدید کند و شورای امنیت سازمان ملل موافقت نخواهد کرد! این درحالی است که مردم اصلا نسبت به این دو موضوع هیچ احساس خاصی نداشتند.
احمدینژاد با مردم حس همدلی دارد
او معتقد است بالعکس روحانی، احمدی نژاد به خوبی این همدلی شناختی، احساسی و توجه همدلانه را دارد و میتواند این پیام را به مردم صادر کند که من شما را میفهمم و میدانم شما چه درد و رنجی دارید و اینگونه شرح میدهد: «این مسئله علیرغم اینکه باعث شده است به او برچسب پوپولیست بزنند، اما او حداقل در پیام، این را صادر میکند که به خوبی احساسات مردم را درک میکند و با آنها همدل است. مسئلهی دیگر این است که قدرتمند شدن در سیستم سیاسی باعث میشود این احساس همدلی به مرور زمان کاهش پیدا کند. البته این حرفی نیست که من بخواهم بیانش کنم. دِیچر کِلتنر عضو هیئت علمی دانشگاه کالیفرنیا این صحبت را بیان میکند که افرادی که به جایگاهی در حوزهی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رسیدهاند. توانایی خود را در شناسایی احساسات و توانایی سازش با رفتار دیگران از دست میدهند. حتی دو دانشمند عصب شناس کانادایی گفتهاند که قدرت باعث میشود عملکرد مغز تغییر پیدا کند.
البته نباید این مسئله را فیزیولوژیک محض بدانیم که قابل کنترل نیست. چون سیاستمدارانی مثل گاندی همیشه همانطور مردمی ماندهاند. به یک تعبیری میتوان درباره آقای احمدی نژاد هم این مسئله را مطرح کرد. اما در برخی مسائل مشاوران یک سیاستمدار مطرح میکنند که به میان مردم بروند و احساس همدلی خود را نشان دهند. در صورتی که احساس همدلی مانند هر ویژگی دیگر باید از درون فرد برخاسته شود. ما در قوانین برندسازی سیاسی، قانونی داریم به نام قانون اصالت برند. یک برند سیاسی برندی است که اصیل باشد و از شباهت به دیگران بپرهیزد. یک برند هرچقدر به دیگران شبیهتر باشد، از اصالت تهیتر هم می شود. این مسئله در دنیای تجارت هم وجود دارد و معمولا به نوعی طراحی میشوند که به صورت انحصاری مخصوص به آنها باشد و شباهت و تقلیدی از دیگر برندها در آن دیده نشود.
گرچه تقلید از برندهای بزرگ شاید برای برندهای کوچک و جزئی مفید باشد اما برای یک برند درجه یک که میخواهد با برندهای درجه یک مبارزه کند به هیچ عنوان تقلید جایز نیست. حضرت امام (ره) نمونهای از یک برند اصیل بود. در قبل از انقلاب گرچه که ادبیات و واژگان چپ بر سراسر فضای سیاسی و انقلابی دنیا تسلط داشت، اما امام واژگان جدیدی خلق کرد که از ادبیات دینی برخواسته بود. واژگانی مثل طاغوت، مستضعفین، اسلام سیاسی و... احمدی نژاد در سال ۸۴ سبکی از کنشورزی سیاسی را ابداع کرد که با ویژگیهای ظاهری و خانواده و سبک زندگی ایشان هماهنگ بود. اما همین رفتار آقای احمدی نژاد توسط سیاستمدارانی کپی برداری میشود. اگر بخواهم مثال بزنم میتوانم از بذرپاش، آذری جهرمی و قاضی زاده هاشمی نام ببرم که از نظر من هر سه این برندها به دلیل فقدان اصالت شکست خوردهاند.
تقلید دمیرتاش از اردوغان یک افتضاح به بار آورد
این کارشناس برندینگ در ادامه رفتار اردوغان و دمیرتاش را با هم مقایسه میکند و اردوغان را نزدیکتر به طبقهی متوسط و ضعیف میداند و توضیح میدهد: رفتار گفتوگو با مردم و پرسوجو درباره احساسات آنها و نیازهایشان و نحوه تفکرشان نسبت به یک موضوع، همان کلیدی است که سیاستمدارانی که توانایی ایجاد احساس همدلی دارند آن را انجام میدهند. همین نکتهی ساده تفاوت بین اردوغان و دمیرتاش را مشخص میکند. اردوغان به دلیل اینکه در خانواده سنتی و در طبقه ضعیف رشد کرده، به آداب و فرهنگ مردم طبقه متوسط و ضعیف آگاهی بیشتری نسبت به رقبای خود دارد. در انتخابات ۲۰۱۴، این مسئله خودش را به این نحو نشان داد که اردوغان در ماه رمضان به خانه مردم میرفت و با آنها افطار میکرد. این مسئله به نماد مردمی بودن اردوغان تبدیل شده بود. به نحوی که رقیب او، دمیرتاش هم تصمیم گرفت رفتار او را تقلید کند. اما نتیجه این تقلید یک افتضاح بیشتر نبود. چرا که او رسم جنوب شهر که تقسیم نان سر سفره توسط بزرگ خانواده بود را نمیدانست. ضمن اینکه تا کنون روی زمین غذا نخورده بود! نتیجه بازتاب این مسئله در رسانهها یک فضاحت به بار آورد.
به خوبی میتوان متوجه شد که هوش هیجانی و همدلی، چیزی نیست که بتوان آن را تقلید کرد؛ بلکه از درون میجوشد. نمونه داخلی این کار، قاضیزاده هاشمی وزیر بهداشت وقت بود، کسی که میخواست برای نامزدی ریاست جمهوری حضور داشته باشد و به همین منظور در میان مردم رفت و آمد داشت تا همدلی را نشان دهد. اما نتیجه این رفت و آمد به میان مردم رسواییهای رسانهای مانند «خودت بمال!» بود. اگر میخواهیم برند سیاسی محبوبی بسازیم باید به هوش هیجانی توجه ویژهای داشته باشیم و لااقل یک سری نکات را رعایت کنیم. مثلا بدانیم که مخاطبین ما دقیقا به چیزهایی نیاز دارند و عوامل محرک هیجانی این نیازها چیست. به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم به مخاطبین ثابت کنیم که که برای حل این نیازها عمیقا تلاش میکنیم. به مردم ثابت کنیم که عواطف آنها برایمان مهم است.
یکی از بسترهای خوب برای اینکه بفهمید مردم درباره چه چیزی فکر میکنند و این پیام را صادر کنید که با آنها همراه هستید را در بستر شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و توئیتر میتوان نشان داد که چقدر به فکر، احساسات و نیازهای مردم توجه دارید. نکته بسیار مهم و حائز اهمیت این است که سیاستمدار باید متوجه شود که اطرافیان او هم دقیقا در راستای همین احساس همدلی گام برمیدارند. یکی از بدترین اتفاقات ممکن این است که سیاستمدار خودش را همدل مردم نشان دهد؛ اما ناگهان، مسئول دفتر، دوست و حتی خانوادهاش خلاف این همدلی عمل کنند. مثالی که الان به ذهن من رسید، ماجرای همسر آقای حداد عادل است که گفت ما برای اینکه مدرسه خوبی نبود که فرزندمان را به آنجا بفرستیم، مدرسهای را تأسیس کردهایم. حواشیای که پیرامون حداد عادل پیش آمد کاملا نشان دهندهی اهمیت این موضوع است.
جلالیزاده: تکبر، بیشترین ضرر را به سیاستمداران میرساند
جلال جلالیزاده- نمایندهی مجلس ششم و فعال سیاسی اصلاحطلب- دربارهی مقایسهی رفتار سیاستمداران به انصاف نیوز گفت: «مردم و افکار عمومی جامعه بهترین قاضی و داور دربارهی سیاستمدارها هستند، اگر عدهای از سیاستمداران متکبر هستند، این تکبر آنها بیشترین ضرر را به آنها رسانده و آنهایی که پوپولیست هستند، شان جایگاه خود را رعایت نمیکنند، آنهایی که مردم فریب هستند، مردم باید آنها را داروی کنند. اکثر مردم اگر دربارهی هر چیزی قضاوت کنند، قطعا درست است.
او ادامه میدهد: برای مثال آقای روحانی به خاطر تکبرش، ضعیفترین پایگاه را در میان روسای جمهور در تاریخ جمهوری اسلامی ایران دارد، آقای احمدینژاد هم شاید با این رفتارهای پوپولیستی عامهی مردم را فریب داده باشد اما در میان خواص و روشنفکران جامعه از ضعیفترین جایگاه برخوردار است. به خاطر عدم ظرفیت و گنجایش رفتاری تحت تاثیر دیگران قرار میگیرند و اما آنچه مهم است، شخصیت فرد است که متظاهر میشود. مشاوران هیچگاه فرد را به این سمت راهنمایی نمیکنند، این اخلاقها ناشی از شخصیت فرد است.
جلالیزاده در پایان تاکید کرد: اگر لاریجانی را با روحانی و قالیباف با احمدینژاد مقایسه شود، لاریجانی و قالیباف نمرهی بهتری از دو نفر دیگر میگیرند، رفتار این دو بهتر از دیگران است. رفتار سیاستمدارها به طور موقت میتواند جامعه را فریب دهد اما برای همیشه راهکار خوبی نیست و نتیجه نمیدهد. در آینده قطعا به ضرر آنها تمام میشود. مثلا آقای ظریف و جلیلی در مقام وزارت خارجه هیچکدام رفتار موفقیتآمیزی نداشتهاند. چون این رفتارها ماندگار نیست و باید پایبند به اخلاق اسلامی باشد. سیاستمدار باید صادق، وفادار باشد، وقتی به این اصول اخلاقی پایبند باشند، دیگر متکبر و پوپولیست نیستند.