متن حاضر گفتگوی بنده با روزنامه مستقل در مورخه شنبه دوازدهم مهرماه پیرامون جنگ قره باغ است که تحت عنوان "اسیر تزویر اردوغان نشوید" منتشر شد. در این گفتگو بر آن بودهام تا از نقش تکفیریها، اردوغان و اسرائیل در مناقشه کنونی قره باغ بگویم.
سِئوال: جنگ میان جمهوریهای تازه استقلال یافته ارمنستان و آذربایجان بر سر منطقه قره باغ در گرفته است. شما ریشه این نزاع را در کجا میبینید؟
پاسخ: ریشههای نزاع بر سر قره باغ در ظاهر به پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اعلام استقلال دو طرف درگیر در قضیه بر میگردد اما واقعیت این است که این درگیری ریشهای تاریخی دارد و به قبل از فروپاشی شوروی برمیگردد. در سال هزار و نهصد و هجده پس از استقلال ارمنستان و آذربایجان از امپراطوری روسیه تزاری نزاع میان دو طرف بر سر قره باغ در گرفت. این استقلال مدت زیادی طول نکشید که هر دو منطقه در زیر سلطه اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. درگیری به قدری بالا گرفت که استالین مستقیما در مسئله قره باغ مداخله کرد و طبق دستور ژوزف استالین منطقه قرهباغ با اکثریت ارمنی تحت مرزهای باکو قرار گرفت. در زمان گورباچوف هم همین درگیری در قره باغ رخ داد که اینبار هم گورباچوف مستقیما مداخله کرد. میخواهم بگویم نزاع یک نزاع تاریخی است. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اعلام استقلال دو منطقه اولین درگیری خونین بر سر قره باغ کلید خورد. در سال هزار و نهصد و نود و یک و همزمان با رفراندوم تمام کشورهای تازه استقلال یافته، قرهباغ نیز رفراندوم و اعلام استقلال کرد اما دخالت نظامی باکو و کشتارها دلیل آغاز درگیریها بوده است. البته این اعلام استقلال به صورت دوفاکتو و تحت نظر کشور مادر بود مانند قبرس جنوبی یا بهتر بگوییم منطقه خودمختار کشور ارمنستان. کشتارارامنه توسط آذربایجان در این مقطع بسیار مشهور هستند. کشتارها آنقدر وسیع بودهاند که هر کشتاری نام جداگانهای دارد. مثلا کشتار شوشی در سال هزار و نهصد و بیست، کشتار سومقاِئیت، کشتار باکو، کشتارگنجه، کشتار ماراقا و. البته کشتار سومقاییت در سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت بود و کشتار باکو در سال هزار و نهصد و نود بود که آذریها در میدان باکو جمع شدند و شعار دادند باکو بدون ارمنیها و سپس کشتار ارامنه در باکو آغاز شد. به هر حال آذربایجان نتیجه جنگ را نپذیرفت و ارمنستان در اولین جنگ موفق شد قره باغ را تا امروز تحت حاکمیت خود در آورد. میخواهم بگویم ریشه نزاع تاریخی و قومی است.
سئوال: چرا استالین مستقیما در مسئله قره باغ مداخله کرد و قره باغ را تحت حاکمیت باکو قرار داد؟
جواب: مسئله این بود که باکو در حرکتهای کمونیستی خیلی نقش داشت و برای حزب کمونیست شوروی نقطه قوت بود. حزب کمونیست در قفقاز ریشههای خیلی عمیقی داشته. مثلا مساواتیها و دیگران. به همین جهت در کشتار شوشی، سومیقات و باکو مسکو دست آذربایجان را در کشتار باز گذاشته بود. شما کشتار باکو را ببینید و البته سومیقات را ابعاد جهانی پیدا کرد. دنیا از گورباچوف خواستند مستقیما مداخله کند. شما مشاهدات بسیاری از افراد را بخوانید و ببینید چگونه پلیسها در آذربایجان فقط نظاره گر کشتار بودند.
سئوال: هدف ترکیه از مداخله نظامی و کمک تسلیحاتی به آذربایجان چیست؟
جواب: ببینید ترکیه عثمانی خودش متهم به نسل کشی ارامنه است. البته بنده این ادعا را تصدیق یا تکذیب نمیکنم اما به هر حال این مسئله برای ترکیه یک دردسر شده است. بنابر این ارامنه و ترکیه هم یک نزاع تاریخی دارند، جدای از اینکه حق با کدام طرف است. اینجا چند مسئله مطرح میشود. ببینید اردوغان در همه جا به دنبال سود اقتصادی است. باکو نفت وگاز دارد و اردوغان قصد دارد تا با حمایتهای همه جانبه از باکو تا حد امکان وابستگی انرژیاش را از ایران و روسیه کاهش بدهد. پس یک مسئله منفعت اقتصادی است. هر چه وابستگی اردوغان به ایران و روسیه کمتر شود میتواند در برابر ایران و روسیه مستقل تر عمل کند بالاخص که ایران و روسیه در برخی نقاط با ترکیه تضاد منافع دارند و تا کنون جلوی تمامیت خواهی ترکیه را در منطقه گرفتهاند. از طرف دیگر اردوغان به دنبال یارگیری در منطقه است چون ایدئولوژی حزب عدالت و توسعه ایدئولوژی نئو عثمانی است و اردوغان قصد دارد ترکیه را از جهت اقتدار به عثمانی در زمان کنونی تبدیل کند. بنا بر این باکو به عنوان یک کشور کوچک میتواند متحد گوش به فرمان ترکیه باشد. ترکیه در مورد قطر هم چنین تصمیمی دارد. حتی مداخله اردوغان در سوریه هم تا حدودی متاثر از همین نگاه بود که شامات را به ترکیه ملحق کنند مثل زمان عثمانی. یا اگر نشد نظام بعدی در سوریه دست نشانده خودش باشند.
اما مسئله دیگر این است که باید به سیاستهای غرب و اسرائیل در منطقه نگاه کنیم. ببینید اردوغان یک اخوانی است. این برمیگردد به فلسفه تشکیل اخوان المسلمین. فلسفه وجودی جریانهای تکفیری در زمان آیزنهاور در امریکا کلید خورد. شما میدانید هزینه تاسیس دفتر اخوان در اسماعیلیه و بند اسکندریه را شرکت کانال سوئز پرداخت. مسئله این بود که غرب با دو مسئله در جهان مواجه بود. یکی جریانهای ملی در جهان اسلام که در مصر مرحوم جمال عبد الناصر کانال سوئز را ملی کرد و سد اسوان را ساخت. حرکتهای ناصر منافع غرب را به خطر انداخته بود. بنابر این غربیها یک جریان در مصر و جهان اسلام میخواستند تا در جهت منافع استعماری مانع راه جنبشهای ضد استعماری بشود. حالا اخوان مشکلات زیادی در جهان اسلام آفرید. مسئله دیگر مسئله کمونیست و بلوک شرق بود. غربیها میخواستند در جلوی بلوک شرق بایستند. ابتدا خواستند از مسیحیت استفاده کنند اما دیدند مسیحیت توان ایستادگی در برابر فلسفه و ایدئولوژی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کمونیست را ندارد. بنا بر این تصمیم گرفتند از مسلمانها استفاده کنند. برای این کار اخوان المسلمین را استخدام کردند. بالاخص مسلمانها بر عکس مسیحیها سلحشور و اهل درگیری هم بودند. حالا این مسئله ادامه پیدا میکند تا زمان حمله شوروی به افغانستان. طرح آیزنهاور در افغانستان با برژنسکی به اوج رسید. غرب در پاکستان اردوگاههای تعلیم نیروهای تکفیری را دایر کرد. عبدالله عزام که استاد اسامه بن لادن بود مسئول این کار شد و به پاکستان رفت. نفر دوم هم خود بن لادن بود. در پاکستان فراخوان جهاد داده شد و تکفیریها از هر سو به پاکستان رفتند و عازم افغانستان شدند. نطفه طالبان و القاعده از همانجا بسته شد.
سئوال: یعنی میخواهید بگویید القاعده و طالبان دست پخت غرب هستند؟
جواب: بله. دقیقا همین است. شما کتاب گریز با چادر را بخوانید. خاطرات خانم کریستین بک است. این خانم در زمان حکومت حزب کمونیستی پرچم در افغانستان یعنی همان زمان اشغال افغانستان از سوی شوروی در کابل دانشجوی زبان فارسی بوده. این خانم تابعیت آلمان شرقی را داشته و میخواسته به آلمان غربی پناهنده بشود. خود او میگوید سفارت آلمان غربی مرا نپذیرفت تا اینکه ملاعمررهبر سابق طالبان و محمد نبی محمدی مرا به سفارت امریکا معرفی کردند و امریکاییها به واسطه ملاعمر و محمد نبی محمدی به من پناهندگی دادند. ببینید روابط تا این حد تنگا تنگ است.
سئوال: نظر شما این است که امروز هم اردوغان و تکفیریها و غرب همان خط را پیش میبرند؟
جواب: بله. دقیقا همین طور است. البته با فروپاشی شوروی سابق و فرو ریختن دیوار برلین غربیها فکر کردند دیگر به این نیروها احتیاج ندارند و رفتند سراغ اینکه در جهان اسلام خط دیگری را پیش ببرند که مثلا جهاد در قرآن امروزه منسوخ است و از این حرفها. اما یک باره دیدند این سمت دنیا قدرتهای جدیدی در حال شکل گیری هستند مانند چین، روسیه و قدرت منطقهای ایران. دوباره همان بازی را شروع کردند. بازی بهار عربی بود. همه جا هم با اخوان المسلمین آغاز کردند. مثلا عبدالکریم بالحاج را از انگلیس فرستادند درلیبی. اگر یادتان باشد قذافی میگفت میخواهید ریشوها کشور را ویران کنند؟ منظورش اخوان بود. از القاعده هم نام میبرد. در سوریه هم اخوان از حلب آشوب را آغاز کرد. منطقه باید ویران میشد یعنی کلنگی میشد. تکفیریها سنگر به سنگر تا ایران، روس و چین میرفتند تا قدرت اقتصادی جدیدی شکل نگیرد. بخاطر همین است که میبینیم در شمال افغانستان در کوهها، در برف دو هزار داعشی ساکن بودند. چه کسانی برای اینها خوراک میبردند؟ با چه خوراک میبردند؟ برای چه؟ برای اینکه از همانجا به روسیه و قفقاز بروند. اما اسرائیل هم نقش بسیار مهمی در این بازی دارد.
سئوال: نقش اسرائیل در این میان چیست؟
جواب: ببینید اسرائیل میخواهد از نیل تا فرات برسد. این آرمان و هدف اسرائیل است. بنابر این همه منطقه باید تجزیه شود و اگر نشد ویران شود تا اسرائیل از نیل تا فرات برسد. به همین خاطر است که اسرائیل نیروهای تکفیری را حمایت میکند. حتی اسرائیل در توطئه تجزیه کردستان عراق و رفراندوم بارزانی برای تجزیه منطقه خیلی تلاش کرد. دیدید تجزیه طلبان حامی بارزانی پرچم اسرائیل را هوا میکردند. تکفیریها در سوریه در مجاورت اسرائیل هستند اما تا کنون یک سنگ به سوی اسرائیل پرتاب نکردهاند. اردوغان هم در ظاهر دشمن اسرائیل است اما هیچ گاه اسرائیل را تهدید نکرده است. همه جای دنیا از شاخ آفریقا، لیبی، سومالی تا قره باغ نیروی نظامی پیاده کرده است اما حتی سفارت اسرائیل را در آنکارا تعطیل نکرده است. بیشترین روابط تجاری را با اسرائیل دارد.
سئوال: یعنی یکی از اهداف اردوغان که چند هزار نیروی تکفیری به قره باغ اعزام کرده است در جهت اهداف اسرائیل و غرب است؟
جواب: بله. ببینید هدف غرب این بود که در نهایت این نیروها به ایران و روسیه و چین بروند. اکنون طرحشان با مداخله ایران و بعد روسیه در سوریه شکست خورد اما حالا به بهانه قره باغ اردوغان بی دردسر مثل بازی مارپله تکفیریها را در پانصد متری مرز ایران و در قفقاز مستقر کرده است.
سئوال: تحلیل شما از وضعیت چیست؟ به نظر شما موضع جمهوری اسلامی در مسئله قره باغ چه باید باشد؟
جواب: بی شک اگر نکوییم ایران باید از ارمنستان حمایت کند حد اقل باید علیه باکو و اردوغان و تکفیریهایش دست به اقدام نظامی بزند.
سئوال: میشود بیشتر توضیح بدهید؟
جواب: ببینید الهام علیوف و دولت آذربایجان برای ما یک مصیبت شدهاند. باکو با پشتوانه و تئوری پردازیهای اسرائیل مسئله تجزیه آذربایجان ایران را حمایت میکند. بر روی کتب درسی تاریخ در باکو عکس آذربایجان ایران هم ضمیمه باکو شده است. همین دیروز جوانهایی در باکو جلوی سفارت ایران جمع شده بودند و شعار میدادند آذربایجان بیر اولسون یعنی آذربایجان یکی بشود یعنی تبریز و ارومیه همه ضمیمه باکو بشوند. یعنی از ایران جدا بشود. این همان خط اسرائیل برای تجزیه منطقه است تا از نیل به فرات برسد. باکو دقیقا حیاط خلوت اسرائیل است. این یک مورد که اگر باکو درقره باغ موفق شود تجزیه طلبان پان ترک روحیه خواهند گرفت.
مسئله دیگر این است که اکنون تکفیریهای ترکیه در شهرک هورادیز در پانصد متری خاک ایران مستقر شدهاند. این نیروها از اردوغان متولد نشدهاند بنا بر این برای منافع با اردوغان هستند و هر لحظه احتمال دارد بدون هماهنگی با آنکارا برای ما مشکل ساز بشوند. مضافا اکنون در منطقه هدف یعنی قفقاز قرار دارند و کشورهای تازه استقلال یافته منطقه پایگاه اصلی این تفکر هستند. بسیاری از اعضای داعش چچنیها، تاجیکها و ازبکها هستند. بی شک بسیاری از این نقاط به اینها ملحق خواهند شد و اگر اینها در منطقه پخش شوند وضعیت وحشتناکی خواهد شد. با این حساب ایران باید با شدت در غره باق مداخله نظامی داشته باشد.
سئوال: اگر ایران علیه باکو مداخله نظامی کند متهم نمیشود که در جنگ میان مسلمانها و مسیحیها طرف غیر مسلمانها را گرفته است؟ فکر میکنید دیگر دولتها از کدام یک از طرفین درگیری حمایت خواهند کرد؟
جواب: اینکه دولتها از کدام طرف حمایت خواهند کرد که بستگی دارد. به هر حال باکو نفت و گاز دارد. مثلا امروز افغانستان از آذربایجان حمایت کرده است. معلوم است گوش چشمی به بذل و بخششهای باکو دارند. اما در مورد جنگ اسلام و مسیحیت اول ایران باید در فضای رسانهای در جهان اسلام قوی عمل کند. این جنگ ارتباطی به اسلام و مسیحیت ندارد. همانطور که گفتم ریشه نزاع قومی و نژادی است. ایران باید به همه دنیا بگوید الهام علیوف مزدور اسرائیل است و رژیمش رژیم اسلام ستیز. ایران باید دیپلوماسی عمومی را فعال کند و به همه جهان اسلام بگوید علیوف فعالان اسلام گرا را به شدت سرکوب کرده است. حد اقل ایران باید تشریح کند که جنگ جنگ اسرائیل و ارمنستان است. این وظیفه دستگاه تبلیغاتی است که بالاخص در رسانههای عربی با تمام قدرت وارد شود.
سئوال: اگر ایران در قره باغ مداخله نظامی بکند آیا باکو از سیاستهای تفرقه افکنانهاش در حمایت از تجزیه طلبان پان ترک دست خواهد برداشت؟
جواب: در هرصورت باکو تا بتواند این سیاست را ادامه خواهد داد. بنا بر این ایران میباید از طریق مذهبی در باکو عمل کند. یعنی باید قوه مذهب و اسلامیت را به عنوان اهرم به کار بگیرد و از جریانهای اسلام گرا در باکو حمایت کند. حتی باید از طریق تلویزیون آذری زبان و سایتهای مختلف آذری زبان در بسیج نیروهای اسلام گرا و ترویج اسلام سیاسی بر علیه رژیم علیوف اقدام نماید.
چه رفت بر سر زنان ایرانی! رضا فرمند
در دفاع از اعضای هیئت مرگ تهران! سیامک همدانی