تا وقتی متوجه این امر نشویم که جمهوری اسلامی یک سر اختاپوس اسلام و منشأ خشونت است و در این چهل و دو سال بیشترین ظلم و خشونت را در حق همگان روا داشته و به همین مناسب جامعه را بطور کامل به انحطاط سیاسی و اخلاقی کشانده، تا وقتی این سرکش یکه تاز در زمین ایران و منطقه خاورمیانه (که به هرچیز شبیه است جز یک دولت متعارف در یک محدوده جغرافیایی) را صرفاً یک نهاد سیاسی منهای احکام و عمل اسلام در نظر گیریم یا برایش بی توجه به اصل درونش ظرفیت اعتدال قائل شویم و به همین میزان و با قبولاندن خویش به این مسئله که چون سیاست میتواند در هر جامعهای مستحیل شده و حاصلش اعتدال باشد و نتیجه گرفته شود که تئوکراسی جمهوری اسلامی نیز میتواند چنین شود، غافل از اینکه حاکمیت هیچ دینی خصوصاً از نوع اسلامیاش مستحیل نمیشود بلکه در نهایت امر مستهلک میگردد، تا وقتی نتوانیم و اراده آن را نداشته باشیم تا اسلام و خویشتن اسلامی مان را از درون ببینیم و چنان و همچنان در مدارا با اسلام و پیامبرش با توجیه «احترام به مقدسات مردم» سر کنیم تا خدشهای به مسلمانیِ مسلمانان وارد نشود بتبع هر رویداد خشن اسلامی و مسلمانی از جمله قتل فجیع معلم فرانسوی به گردن کشورهای امپریالیستی و سرویسهای جاسوسیشان انداخته میشود که گویا تروریست اسلامی میپرورانند و هدایت میکنند و اسلام و پیامبر اسلام در ذات خود چنین نیستند. در حالیکه اسلام دینی ست که از آغاز بنیادگذاریاش با قتل و غارت عجین شده بود. مگر عملیات تروریستی فرقه اسماعیلیه شیعی، که با چاقو و دیگر وسایل خشونت زا دست به ترور سیاستگذاران سلجوقی میزدند برتافته از سرویسهای جاسوسی امریکا و غیره بوده که عمل تروریستی مسلمان و اسلامگرایان در دوره حاضر را نتیجه سیاستهای چنین سرویسهایی القاء میکنید؟
ترور و کُشتار مخالفان دینی و غیر دینیِ اسلامگرایان صرفاً از منشأ خشونت اسلامی و شیعی برای کسب قدرت سیاسی ست که مدیریت سیاسی جهانی را در چنبره خود میخواهد. یادمان باشد اسلام دینی جهانی و قصد و هدفش کنترل سراسر گیتی و استیلاء بر آن است. در راستای همین کسب قدرت بود که، صحابه محمد یعنی علی و یارانش که جانشینی پس از مرگ محمد را حق خود میدانستند در مقابل مخالفان جدی سران قبایل عرب، فرقه شیعه را بنیاد گذاشتند و برای کسب قدرت و تحمیل اسلام شیعی از هیچ جنایاتی فروگذار نکردند.
بی احترامی پیامبر اسلام به آیینهای مردم و متقابلاً مقاومت مردم، دلیل بوده در ترور و قتل و غارت قبایل سرزمین عرب از سوی محمد و یارانش. پیامبر اسلام بدون کمترین شرم و حیا به مقدسات دینی قبایل توهین میکرده و به همین جهت بزرگان قبیله از محمد نزد جدش شکایت بُردند اما محمد باوجود نصیحت و توصیه جدش، توهین به آئین دیگران را ادامه میداده و با همین منش بوده که پس از فتح مکه، بتها، این نماد باورهای مردم را در کعبه به زور شمشیر شکست. آیا دینی که با سرنیزه پیامبرش بنیاد گذاشته شده و همچنین کتابش که بیشترین توهینها را به مقدسات مردم کرده و کافران را به حیوانات تشبیه نموده که ریختن خونشان حلال باشد و اینها مصداق بارز بی احترامی ست، خود سزاوار احترام است؟ سر منشأ خشونت اسلامی در ذات اسلام است. اسلام بعنوان آخرین دین در میان ادیان ابراهیمی و محمد بعنوان آخرین فرستاده خدا این حق را برای خود قائل شدند تا به زور سرنیزه و از راه کنترل و مدیرت سیاسی، بر همه کس و همه چیز در این کره خاکی سیطره یابند. تحقق چنین حق مطلقی جز از راه خشونت میسر نمیشود. بدیهی ست وقتی خشونت بعنوان ذات این دین بر روشنفکری ما آشکار نباشد و در آن روی سکهاش خواب اعتدال و رفعت ببیند، بطور حتم و یقین، قتل و جنایت فرمانبرانش را به حساب سرویسهای جاسوسی امپریالیستها خواهد گذاشت.
آن نیرویی که ما را در اعتراض به قتل جورج فلوید امریکایی به دست پلیس امریکا در همان دقایق اول به تحرک همه جانبه میکشاند و در مورد قتل فجیع «جورج فلوید» فرانسوی که مسلمانی سرش را از بدنش جدا کرده، به سکوت مطلق وا میدارد، نیروی اسلامی و مسلمانی ست که ما را چه نهان و چه عیان در استیلاء خود دارند و ما مجبوریم در باره خشونتها و قتلهای ناشی از چنین منشأیی، یا سکوت کنیم یا به گردن دیگری بیاندازیم و با توجیه «احترام به مقدسات مردم»، این خشونتها را لاپوشانی کنیم.
نیکروز اعظمی