ماه آبان، به نوعی یکی از ماههای مهم برای بسیاری از ایرانیان است. ماهی که زادروز تولد کوروش کبیر، پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی، و زادروز شاهزاده رضا پهلوی در آن است. همچنین، ماه «قیام آبان» و کشتار و قتل عام معترضان ایرانی، همچون پویا بختیاری ها، نیکتا اسفندانی ها، ابراهیم کتابدارها، و بسیاری از جوانان و حتی کودکان ایران است.
در این روزهای آبانماه، که به صورت غیر رسمی، از سوی بسیاری از جوانان ایرانی به عنوان ماه شاهان شناخته میشود و هفته ای را که با نام «هفته پادشاهان» نامگذاری کرده اند در آن قرار گرفته است؛ بد نیست به خواست براندازان و جامعه ایرانی از «تغییر» و «گذار از جمهوری اسلامی»، نگاهی بیاندازیم.
پس از آن «سقوط بزرگ»، «انقلاب سیاه ۵۷»، وقفه ای بزرگ در مسیر پیشرفت و مدرنیزاسیون ایران به وجود آمد. اما مشکل به تنهایی یک توقف نبود، بلکه پسرفتی بسیار بزرگ نیز در تمامی زمینه ها صورت گرفت. انقلابیون در همان ابتدا تمامی نیروهای ارزشمندی که در راه پیشرفت و ترقی ایران فعالیت کرده بودند را اعدام کردند. و نشان دادند که پیشرفت و اعتلای «ایران» برای آنها هیچ ارزشی ندارد. بلکه حتی با آن مخالف نیز هستند. جملات معروف خمینی پیرامون «اقتصاد» و یا «دانشگاه»، بیانگر دیدگاه و میزان درک وی از پیشرفت بود.
بخش نسبتا زیادی از مردم ایران تجربه زندگی در دوران پهلوی را دارند. و بخش دیگر مردم نیز به وسیله عکسها، فیلمها، مجلات، کتابها، و نیز شاهدان زنده، یعنی پدرها، مادرها و خانواده هایشان از آزادی، رفاه، ابهت و اقتدارِ ایرانِ دوران پهلوی شنیده اند، دیده اند و خوانده اند. هم مقایسه کرده اند و هم تحلیل. و در نهایت، اکنون بخش قابل توجهی از این مردم در داخل و خارج از ایران، چشم اندازی که برای فردای ایران میخواهند؛ ایرانی است که در چهل و اندی سال پیش وجود داشته و در واقع آن را داشته اند. ایرانی که اکنون برای آنها به یک رویای شیرینِ در دوردستها تبدیل شده است.
اگر منصفانه به تاریخ نگاه کنیم، ایران دوستی پادشاهان فقید پهلوی بر کسی پوشیده نیست. با نگاهی به رفتار، گفتار، نوشتارها و فعالیتهای شاهزاده رضا پهلوی، از گذشته تا امروز، خواهیم دید که وی نیز همچون پدر و پدر بزرگش دغدغه ایران و سربلندی ایران را دارد. نامه ای که شاهزاده رضا پهلوی در زمان جنگ ایران و عراق به خمینی نوشته بود و برای دفاع از ایران در برابر حملات عراق اعلام آمادگی کرد، خود گویای این حقیقت است.
گمان نمیکنم پس از گذشت بیش از چهل و یک سال از عمر رژیم، غیر قابل اصلاح بودن نظام آپارتاید جنسیتی و دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران، که حتی نامش نیز سراسر تناقض است، دیگر بر کسی پوشیده مانده باشد. و دقیقا به همین سبب، همانطور که از شعارهای معترضین میتوان دریافت؛ خواست اکثریت معترضین ایرانی «گذار از رژیم اسلامی» و براندازی آن است.
شعارهایی همچون «اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» و «ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما»، بسیار آشکارا دیدگاه معترضین ایرانی نسبت به این رژیم را نشان میدهد. و یا شعارهایی همچون «رضاشاه روحت شاد»، «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره» و «ای شاه ایران، برگرد به ایران» نیز نشان دهنده دیدگاه مردم نسبت به «انقلاب سیاه ۵۷» و توجه آنها به «خاندان پهلوی» است.
در این سو، یک رژیم «ایران ستیز» قرار دارد که تنها به دنبال گسترش ایدئولوژی شیعه و انقلابی خود است. با مدیرانی نالایق، فاسد، دزد و اختلاسگر، که حتی ذره ای در فکر پیشرفت، رفاه و اعتبار ایران و شهروندان ایران نیست. و با چوب حراج زدن به آب و خاک و سرمایه های ملی ایران، راه مستعمره سازی و ویرانی ایران را در پیش گرفته است. برای این رژیم حتی «جان شهروندان ایران» نیز اهمیتی ندارد.
در حالیکه کودکان ایرانی در سیستان و بلوچستان درون کپر درس میخوانند و برای به دست آوردن دلقی آب با «گاندوها» دست و پنجه نرم میکنند؛ نه تنها خرج سوریه، فلسطین، لبنان و ... از سرمایه های ملی همین کودکان پرداخته میشود، که حتی خرج خوش گذرانیها و «اشرافیتِ اسلامیِ» آقازاده های هزار چهره ی حکومتی نیز میشود. آقازاده هایی که صبح با یقه های آخوندی در جماران و نیز «کاخ مقبره خمینی» با آرمانهای امامشان تجدید بیعت میکنند و شب را مدهوش، در پارتیهای اشرافی شان در آغوش زنان زیبارو صبح میکنند. و همچنین پدران این آقازاده ها که وزارتخانه ها، سازمانها، ادارات و شرکتها را به حرمسراهای سلطان صاحبقرانی تبدیل کرده اند و خرج این عیاشی ها را از اختلاس و به یغما بردن «بیت المال» مملکت تامین می نمایند.
در چنین شرایطی، «پیمان نوین» شاهزاده رضا پهلوی از یکایک هم میهمنان، فارغ از گذشته هایشان، دعوت میکند تا زیر «چتر اتحاد» برای گذار از جمهوری اسلامی و ساختن ایرانی آباد و آزاد برای یکایک شهروندان ایران، فارغ از قومیت، جنسیت، دین، و مذهب؛ گرد هم آیند و «هم پیمان» شوند.
«پیمان نوین» سخنی است با هموطنانی که خواهان «براندازی جمهوری اسلامی»، این «فرقه تبهکار»، هستند. و دعوتی از آنها که برای آزادی و آبادانی ایران تلاش و مبارزه میکنند.
شرط اول برای رسیدن به دموکراسی و داشتن یک ایرانِ آزاد و آباد با حکومتی مبتنی بر حقوق برابر و حفظ کرامت انسانی شهروندان، گذار از دیکتاتوری مذهبی در ایران است. نوع سیستم حکومتی «پادشاهی پارلمانی» و یا «جمهوری» را باید در فردای گذار، توسط یک رفراندوم آزاد و با رای اکثریت مردم، انتخاب و مشخص کرد. یقینا سخن گفتن از دیدگاه های سیاسی و ایده آلها برای ایران فردا هیچ تناقض و تضادی با «اتحاد» و هم پیمان شدن برای گذار از دیکتاتوری ندارد.
آن گروه از افراد که با دادن آدرس اشتباه و ایجاد هراس در بین مردم سعی دارند تا دروغ یا «پنهانکاری» را تنها راه ایجاد اتحاد نشان دهند، عامدانه و یا ناآگاهانه همان سیاست «خدعه خمینی» را درپیش گرفته اند. از «رواداری» چیزی نمیدانند و تنها راه اتحاد را همچون حکومتهای کمونیستی «همرنگ کردن» مردم میدانند. چرا که در یک جامعه دموکراتیک «هرگز» تمامی مردم یکصدا، هم عقیده و همرنگ نیستند. بلکه گروهها و افراد با باورهای متفاوت هستند که مفهوم «رواداری» را فهمیده و با احترام به تفاوتها، بر روی نقاط مشترک برای رسیدن به یک مقصد مشخص که همان «جامعه ای با حقوق برابر و حفظ شان و کرامت انسانی»شان تلاش کرده اند.
برای رهایی از جمهوری اسلامی، همراهی و «هم پیمان» شدنِ یکایک ما «براندازان»، که در این سمت خط کشی مشخص و در سویِ ایران ایستاده ایم، ضروری است. چرا که این درد مشترک، هرگز یکی یکی درمان نمیشود. اگر به جایِ مبارزه با «حکومت استبدادی» و دشمن مشترکِ ایران و ایرانیان، به دنبال جنگ با یکدیگر و جنگیدن با هر شخصی که در راه اتحاد تلاش میکند، باشیم؛ تنها «آب در آسیاب دشمنِ اشغالگرِ میهن» ریخته ایم و مسبب بقای بیشتر رژیم شده ایم.