Wednesday, Nov 4, 2020

صفحه نخست » رضاخان: حکم می‌کنم، بخش پانزدهم: به زانو درآوردن شیخ خزعل و شکست خان‌های بختیاری، آرمان مستوفی

Arman_Mostoufi.jpg• به مناسبت صدمین سالگرد کودتای ۱۲۹۹

مخالفان رضا پهلوی، بر پایه گزارشی از خبرگزاری رویتر، در تهران سروصدا به راه انداختند و پهلوی را به خیانت و وطن‌فروشی متهم کردند؛ چون گویا او با وساطت سفیر انگلیس به بوشهر می‌رود تا با شیخ خزعل ملاقات کند. این شایعه طوری گسترش پیدا کرد که مجلس دولت را احضار کرد و در مورد هدف سفر نخست‌وزیر به جنوب توضیح خواست و در مورد هر نوع سازش با شیخ خزعل به دولت هشدار داد. آنها از گفتگوی روز قبل پهلوی با کنسول انگلیس در شیراز اطلاع نداشتند. رضا پهلوی به دولت دستور داد این شایعات را تکذیب کند و به مجلس اطمینان دهد که هدف او سرکوبی خزعل و برقراری حاکمیت کامل دولت بر خوزستان است و به چیزی کمتر از این رضایت نخواهد داد.

اما این شایعات چندان هم بی‌اساس نبود. بر پایه اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان که از طبقه‌بندی خارج شده، «... اوایل نوامبر ۱۹٢۴[اواسط آبان ۱۳۰۳] شیخ بی‌شک بر اثر عدم تأئید یاغی‌گری‌اش از سوی دولت بریتانیا و نیز تردید درباره اندازه پشتیبانی که از سوی بختیاری‌ها و سایر متحدانش انتظار داشت، تصمیم گرفت به رضاخان تسلیم شود. او اعلام آمادگی کرد که در بوشهر به دیدار رضاخان برود به شرط اینکه ملاقات تحت ریاست سر پرسی لورن برگزار شود و سر پرسی لورن امنیتش را تضمین کند.» اما چون این خبر نشت کرده و انتشارش دستمایه مخالفان پهلوی برای حمله به او قرار گرفته بود، رضا پهلوی برنامه ملاقات را لغو و خبر را تکذیب کرد.

٢۵ آبان سرهنگ دوم فرانسیس بویل پریدو Lieutenant-Colonel Francis Beville Prideaux کنسول انگلیس در بوشهر درخواست ملاقات کرد. این‌بار همراه با گادفری هاوارد. همان به‌قول نویسندگان ایرانی، «مستر هاوارد» رایزن معروف سفارت انگلیس که پس از عزیمت رضا پهلوی به‌سوی اصفهان، او هم به‌سوی جنوب به راه افتاده بود و اقدامات نخست‌وزیر ایران را از نزدیک زیر نظر داشت.

در این ملاقات دیگر از تهدیدهای شیراز خبری نبود. کنسول انگلستان به نخست‌وزیر اطلاع داد که پرسی لورن، سفیر آن کشور در ایران، علاقه‌مند است پیش از بازگشت رضا پهلوی به تهران با او ملاقات کند. پهلوی با این درخواست موافقت کرد ولی گفت محل این ملاقات فقط می‌تواند در خوزستان باشد، در اهواز یا محمره (خرمشهر) و نه در بوشهر.

دو روز بعد سفیر انگلیس که در بغداد به سر می‌برد با فرستادن تلگرامی به وزیر خارجه ایران، ضمن اعتراض به پیشروی نیروهای دولتی از خط بهبهان-زیدون- بندر دیلم، هشدار داد که «پیش رفتن ارتش ایران از این خط نتایج بسیار وخیمی خواهد داشت.»

این تلگرام در بوشهر به اطلاع رضا پهلوی رسید. اما او ترجیح داد به آن جواب ندهد. در عوض، به‌دستور او اعلامیه‌ای به فارسی و عربی در بوشهر چاپ و با هواپیما روی شهرهای خوزستان پخش شد.

در این اعلامیه نخست‌وزیر به مردم خوزستان اطلاع داد که هدف عملیات نظامی در آن استان پایان دادن به یاغی‌گری خزعل در برابر دولت، و ظلم و ستم او به مردم خوزستان است. هنگام ورود نیروهای دولتی به خوزستان، همه در امان خواهند بود جز شخص خزعل و کسانی که در همراهی با او اسلحه به دست گیرند. پخش این اعلامیه با هواپیما تأثیر زیادی داشت. نه روی مردم بلکه روی شیخ خزعل. او باور کرد که علیرغم پیام‌هایی که رد و بدل می‌شد، پهلوی قصد جنگ دارد.

روز بعد پهلوی از بوشهر با کشتی مظفری عازم بندر دیلم شد. در سال ۱۳۰۳ بین بوشهر و بندر دیلم جاده اتومبیل‌رو وجود نداشت.

کشتی مظفری در زمان مظفرالدین شاه قاجار از بلژیک خریداری شده بود. این کشتی فرسوده به علت عدم مراقبت و تعمیرات سال‌ها در بندر بوشهر پارک شده بود و در وضعیتی نبود که بتواند دریانوردی کند.

اما چون نخست‌وزیر نمی‌خواست برای سفر بین دو بندر ایرانی سوار کشتی خارجی بشود، دستور داده بود این کشتی را که حتی در بدنه‌اش سوراخ‌هایی داشت، برای سفر آماده کنند. این، تنها کشتی متعلق به دولت ایران در خلیج فارس بود.

رضا پهلوی و همراهان فاصله تقریباً ۱۵۰ کیلومتری بین بندر بوشهر تا بندر دیلم را با کشتی مظفری در ۳۶ ساعت طی کردند یعنی با سرعت متوسط چهار کیلومتر در ساعت. امروزه با اتومبیل می‌توان ظرف دو ساعت و نیم از بوشهر به بندر دیلم رفت.

در بندر دیلم به پهلوی خبر دادند که هیئت وزیران درخواست مکاتبه حضوری داده است. در آن روزگار که تلفن بین شهری در دسترس نبود، برای کارهای فوری مکاتبه تلگرافی حضوری انجام می‌شد. به این معنی که دو طرف مکاتبه در تلگراف‌خانه شهر خود حاضر می‌شدند و تلگرامِ رسیده را به محض دریافت می‌خواندند و همان‌جا جواب می‌دادند. نرخ این نوع مکاتبه تلگرافی از نرخ تلگراف معمولی البته بسیار گران‌تر بود.

در بندر دیلم رضا پهلوی نخست‌وزیر برای مکاتبه حضوری با هیئت دولت شخصاً به تلگراف‌خانه رفت. دلیل درخواست تماس فوری این بود که روز قبل، چهارم آذر ۱۳۰۳، دو یادداشت تازه از دولت انگلستان دریافت شده بود.

در یادداشت اول جوزف آستن چمبرلین Joseph Austen Chamberlain وزیر امور خارجه انگلستان، نوشته بود: «... چون نخست‌وزیر ایران به درخواست قبلی بریتانیا برای خودداری از به کار بردن نیروهای مسلح در صورت اظهار انقیاد شیخ خزعل، توجهی نکرده، بریتانیا دیگر نمی‌تواند به شیخ خزعل و بختیاری‌ها فشار بیاورد تا در برابر دولت ایران ساکت بمانند.» وی ضمن ابراز نگرانی از امنیت جانی و مالی اتباع انگلیس، این حق را برای بریتانیا محفوظ داشته بود تا هر اقدامی را که لازم بداند برای حفاظت از جان و مال اتباع بریتانیا به عمل بیاورد.

در یادداشت دوم وزیر امور خارجه انگلستان نوشته بود که: «... از ماه نوامبر ۱۹۱۴ [آبان ۱۲۹۳] دولت انگلستان به جناب اجل شيخ محمره اطمينانات رسمی داده‌اند که در صورت وقوع تجاوزی از طرف دولت ایران نسبت به حوزه اقتدار معزی‌اليه، نسبت به حقوق شناخته شده او يا نسبت به اموال و علاقه‌جات ايشان در ايران، برای دست یافتن به راه‌حلی که برای خود ايشان و دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان رضايت‌بخش باشد متعهد خواهند بود، به ايشان مساعدت لازمه را بنمايند. به‌همين نحو دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان جميع قوای معزی‌اليه را از هر گونه تعرضات و حملات دولت خارجی يا تجاوزات چنين دولتی نسبت به حوزه اقتدار مزبور و حقوق شناخته‌شده مشاراليه يا نسبت به اموال و عمارات ايشان در ايران، حفظ و حراست خواهند نمود. اطمينانات فوق به شيخ محمره و جانشين مشاراليه، منوط است به مشاوره محرمانه شیخ با دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان و جلب رضایت این دولت در مورد تعیین جانشین. تا وقتی که شیخ محمره و اعقاب ذکور ایشان رويه اطاعت نسبت به آرا و نصايح دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان را ادامه دهند و رضایت این دولت را جلب کنند، دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان جميع مساعی خود را به کار خواهند برد که شيخ محمره را در مقابل دولت ایران در وضعيت فعلی و خودمختاری محلی نگاه دارند.»

رضا پهلوی پس از اطلاع از مضمون این دو یادداشت، هیئت دولت را سرزنش کرد که چرا اصلاً این دو یادداشت را دریافت کرده‌اند. وی سپس به حسن مشار، وزیر امور خارجه، دستور داد این یادداشت‌ها را به سفارت انگلیس پس بفرستد؛ و خود از بندر دیلم سوار بر اسب عازم زیدون شد.

اما هیئت دولت در تهران ترجیح داد ضمن پس فرستادن یادداشت‌های وزیر خارجه انگلستان، دلیل این پس فرستادن را نیز در یک یادداشت متقابل به سفارت انگلیس اعلام کند. در این یادداشت دولت ایران دخالت انگلستان در امور داخلی ایران را غیرقابل قبول دانست و اعلام کرد که حمایت انگلستان از خزعل را به رسمیت نمی‌شناسد و مسئولیت خسارات احتمالی ناشی از نافرمانی خزعل و امثال او را متوجه انگلستان کرد.

پیش از ترک بندر دیلم، تلگرامی از شیخ خزعل به دست پهلوی رسید که در آن ضمن تکرار ابراز تأسف از سوءتفاهم‌ها، درخواست ملاقات کرده بود تا به‌نوشته خودش: «... حضرت اشرف را از اطاعت، انقیاد، دولت‌خواهی و جان‌نثاری خود مطمئن کند.» این تلگرام نمی‌توانست بدون اصرار و فشار انگلیسی‌ها نوشته و فرستاده شده باشد. در پاسخ این تلگرام، رضا پهلوی به شیخ خزعل نوشت که قصد نابودی او را ندارد و اکنون که او اظهار پشیمانی می‌کند، می‌تواند برای دیدار با نخست‌وزیر به هندیجان بیاید.

پس از ورود به زیدون خبر رسید که نیروهای کمکی که از اصفهان حرکت کرده بودند، وارد بهبهان شده‌اند. نیروی اعزامی از آذربایجان نیز از کرمانشاه رد شده و عازم پشتکوه (ایلام) است. رضا پهلوی از نیروی اعزامی از خرم‌آباد هیچ خبری نداشت و سخت نگران بود که این ستون مورد حمله لرها قرار نگرفته باشد.

از سردشت زیدون، پهلوی به ده ملا Deh Mollā در شمال هندیجان رفت. شیخ خزعل هم به جای اینکه خودش به هندیجان برود، پسرش عبدالکریم را برای استقبال و راهنمایی نخست‌وزیر به ده ملا فرستاد با این پیامِ عذرخواهی که چون به سبب بیماری نمی‌تواند با اتومبیل سفر کند نتوانسته است به هندیجان بیاید.

در ده ملا، پسر شیخ خزعل به پهلوی اطلاع داد که نیروی اعزامی از خرم‌آباد دو روز پیش به دزفول رسیده است. به علت فقدان وسیله ارتباطی، پهلوی خودش از موقعیت این ستون اطلاع نداشت. پسر خزعل هم از طریق خطوط تلگراف انگلیسی‌ها این خبر را گرفته بود. بی‌خبری دو روزه از وضع این ستون نظامی، رضا پهلوی را مصمم کرد تا هرچه زودتر در ایران شبکه تلگراف بی‌سیم ایجاد کند.

اواخر همان سال وزارت جنگ ایران یک دستگاه کامل فرستنده با موج‌های بلند و قدرت بالا را برای تهران، تبریز، مشهد، کرمان، شیراز، کرمانشاه و خرمشهر از شوروی خرید و پس از آن آموزشگاهی برای تعلیم متصدیان این دستگاه‌ها ایجاد کرد که معلمان این آموزشگاه را عده‌ای ایرانی و روس تشکیل می‌دادند. سرانجام بی‌سیم رسمی ایران که بعدها بی‌سیم پهلوی نامیده شد در جریان جشن تاجگذاری رضاشاه افتتاح شد.

به داستان شیخ خزعل برگردیم؛ نیروهای اعزامی از آذربایجان نیز به گیلان‌غرب رسیده بودند. رضا پهلوی تلگرافی به خزعل جواب داد که برای دیدار با او با کشتی به اهواز بیاید. روز سیزدهم آذر، درست یک ماه پس از خروج از تهران، کاروان اتومبیل‌های نخست‌وزیر رضا پهلوی و همراهان، در حالی که اتومبیل پسر خزعل به‌عنوان راهنما جلوتر از همه حرکت می‌کرد، از «ده ملا» عازم اهواز شد.

ورود به اهواز، به شهری که هنوز در اشغال افراد شیخ خزعل بود، بدون نیروی نظامی فقط با یک اسکورت کوچک، شجاعت می‌خواست. پهلوی فراموش نکرده است که خودش این شجاعت را در سفرنامه خوزستان یادآوری کند. ولی پیش از شجاعت، توجیه می‌خواهد. توجیهش را در اسناد محرمانه انگلستان می‌خوانیم: «... شورش [خزعل] فروپاشیده بود. در حالی که در تهران انتقادها در مورد دخالت بیگانه در امور داخلی ایران در مجلس بالا می‌گرفت، رضاخان می‌خواست از این فروپاشی حداکثر امتیاز را بگیرد. رضاخان اکنون برخلاف توافقی که شده بود، به جای یک پیام دوستانه، تسلیم بی‌قید و شرط شیخ را مطالبه می‌کرد؛ ارتش ایران به پیشروی فراتر از خطی که توافق شده بود، ادامه می‌داد و رضاخان قصد خود برای پیشروی تا محمره را اعلام می‌کرد؛... ولی شیخ اکنون یک مرد بیمار بود که از شکست روحی رنج می‌برد و رضاخان با کسب امتیاز کامل از سیاست دولت بریتانیا برای پرهیز از وخامت، بر اوضاع مسلط شده بود. سر پرسی لورن شک داشت که بشود شرایط به اندازه کافی رضایت‌بخشی برای شیخ به‌دست آورد که ارزش ماندن در خوزستان را داشته باشد ولی او توانست ترتیبی بدهد که رضاخان و شیخ ششم دسامبر [۱۵ آذر] در اهواز با یکدیگر ملاقات کنند.»

با این‌همه، رفتن رضا پهلوی به شهری که خیابان‌هایش پر از تفنگچیان شیخ خزعل و خان‌های بختیاری بود، حتی با وجود تلگراف‌های قبلی و تضمین سفیر انگلیس، شجاعت می‌خواست؛ این را نمی‌شود منکر شد.

هنگام ورود به اهواز، عبدالحمید، پسر دیگر خزعل، از رضا پهلوی نخست‌وزیر استقبال کرد. در مسیر پهلوی به کاخ خزعل همه‌جا پرچم‌های ایران را نصب کرده بودند. در اهواز رضا پهلوی در کاخ شیخ خزعل اقامت کرد در حالی که خزعل روی کارون در کشتی مانده و پیاده نشده بود.

در این مدت در تهران مخالفان پهلوی در مجلس از جمله احمد اخگر، محمدتقی بهار، ابوالحسن حائری‌زاده، شموئل حییم، زین‌العابدین رهنما، حسن زعیم، کاظم سرکشیک‌زاده، ابوطالب شیروانی، شکرالله صدری و علی کازرونی به‌رهبری آیت‌الله سیدحسن مدرس سخت در جنب‌وجوش بودند و سفر جنگی پهلوی به خوزستان را که بدون اطلاع مجلس انجام گرفته بود، با نطق‌های آتشین تقبیح می‌کردند. آنها همچنین انتقاد داشتند که رد کردن یاداشت‌های وزارت خارجه انگلیس، بدون مشورت با مجلس، ممکن است امنیت مملکت را به مخاطره بیندازد.

به‌گفته نمایندگان اقلیت، عملیات نظامی علیه شیخ خزعل چیزی بیش از یک جنگ زرگری نیست که به ابتکار انگلیس و موافقت خود خزعل به راه افتاده و هدف از این عملیات تطهیر خزعل و امضای استقلال اوست. دربار قاجار هم در انتقاد از عملیات نظامی پهلوی در خوزستان با آیت‌الله مدرس و اقلیت مجلس همآواز بود.

این کارزار پارلمانی علیه پهلوی سبب شده بود که عده‌ای از نمایندگان منفرد یا حتی عضو فراکسیون اکثریت، به طرف اقلیت گرایش پیدا کنند و کار تصویب بودجه با مشکل روبرو شود.

وزیران و نمایندگان اکثریت طبعاً از اقدام پهلوی برای حفظ تمامیت ارضی ایران دفاع می‌کردند. سرانجام وقتی عبدالحسین تیمورتاش به مجلس اطلاع داد که نخست‌وزیر پیش از ترک تهران در هیئت دولت گفته است: «... یا باید شیخ را از بین ببرم یا خودم برنگردم»، بودجه به رأی گذاشته شد و با اکثریت ۷۷ رأی موافق در برابر ۱۴ رأی مخالف به تصویب رسید.

روز بعد شیخ خزعل از کشتی پیاده شد و به یکی دیگر از خانه‌های خود در اهواز رفت؛ نامه‌ای برای رضاخان فرستاد و نوشت: «چون در خود لیاقت شرفیابی نمی‌بینم یکی از همراهان خود را نزد من بفرستید.» رضا پهلوی هم رئیس دفتر خود فرج‌الله بهرامی را به دیدار خزعل فرستاد. شرح گفتگوی خزعل و بهرامی مفصل است. خلاصه اینکه بهرامی به او تکلیف کرد چون نامه یاغی‌گری خود علیه دولت را به مجلس شورای ملی نوشته بودید، حالا هم باید به مجلس تلگراف بزنید و حرفتان را پس بگیرید و عذر بخواهید.

همان روز خزعل به مجلس شورای ملی تلگراف زد و ضمن ابراز پشیمانی و تأسف از «فساد مفسده‌جویان» نوشت که: «... به مراحم بندگان حضرت اشرف اعظم آقای رئیس‌الوزراء امیدواری حاصل گشته که پیشامدهای گذشته را عفو و اغماض بفرمایند.» و قول داد که صادقانه خدمتگزار دولت متبوعه باشد. و روز بعد از ارسال این تلگرام در کاخ خودش به دیدار رضا پهلوی رفت و به پایش افتاد.

فردای آن روز مرتضی قلی‌خان صمصام بختیاری نیز در کاخ شیخ خزعل به دیدار پهلوی رفت و درخواست عفو کرد. اما یوسف‌خان بختیاری به جنگ با نیروهای دولتی ادامه می‌داد. چهاردهم آذر در کُهله Kohleh، ۴٢ کیلومتری جنوب رامهرمز، نبرد شدیدی بین جنگجویان بختیاری به فرماندهی یوسف‌خان و نیروی ارتش به فرماندهی سرتیپ محمدحسین جهانبانی رخ داد که بیش از شش ساعت طول کشید. در این نبرد بختیاری‌ها هم از تیربار سنگین و توپخانه استفاده می‌کردند. سرانجام بختیاری‌ها شکست خوردند و به رامهرمز عقب نشستند و همه سلاح‌های سنگینشان به‌دست ارتش افتاد. فردای آن روز، پانزدهم آذر ۱۳۰۳، نیروهای دولتی رامهرمز را هم از دست جنگجویان بختیاری درآوردند.

رضاخان در سفرنامه خوزستان می‌گوید که در اهواز در خانه کنسول انگلیس با پرسی لورن، سفیر انگلستان در ایران، که از بغداد به اهواز آمده بود نیز ملاقات کرده و در پاسخ این پرسش سفیر که: «حالا با خزعل چه می‌خواهید بکنید؟» گفته است که: «من پس از دریافت تلگرام تسلیم او در بندر دیلم او را عفو کردم و همچنان روی حرف خودم هستم.»

اما اسناد وزارت خارجه انگلستان شرح بیشتری از این گفتگو به دست می‌دهد. بر پایه این اسناد، شیخ خزعل هم در این ملاقات حضور داشته و: «... پرسی لورن سیاست دولت بریتانیا را برای رضاخان توضیح داد و بر پایبندی دقیق بر تعهدات و تمایل جدی بر حفظ اساسی موقعیت شیخ تأکید کرد. پاسخ رضاخان اطمینان‌بخش بود: او گفت که می‌خواهد شیخ را به‌طور مؤثر در قدرت نگه‌دارد اما باید این کار را به نحوی انجام دهد که مخالفانش در تهران خلع سلاح شوند؛ او نمی‌خواهد روابطش با دولت بریتانیا را قطع کند و قول داد که پیشروی ارتش ایران را متوقف کند. رضاخان و شیخ خزعل به قرآن سوگند دوستی خوردند. رضاخان در این ملاقات گفت که ارتش ایران، به‌استثنای برخی یکان‌ها، تا بهار در شوشتر باقی می‌مانند و در صورت برقراری امنیت کامل در لرستان، به پادگان‌های خود بازخواهند گشت؛ رضاخان یک حاکم در اهواز منصوب می‌کند، این اقدام موقتی خواهد بود و در بهار حکومت دوباره به شیخ خزعل بازخواهد گشت. و در این مدت، همه مسئولان دولتی به شمول نظامی، دستور اکید خواهند داشت تا با هماهنگی با شیخ کار کنند و اگر او هرگونه کمکی خواست، در اختیارش بگذارند.»

اگر فرض را بر درستی روایت وزارت خارجه انگلستان بگیریم، رویدادهای بعدی ما را ناگزیر از پذیرفتن این واقعیت می‌کند که رضا پهلوی از تهران تا اهواز همه قول‌ها را داد تا انگلیسی‌ها از خزعل پشتیبانی نکنند ولی وقتی به هدفش رسید، به هیچ‌یک از آن قول‌ها عمل نکرد. در اسناد دیگر وزارت امور خارجه انگلستان پیمان‌شکنی رضا پهلوی بارها یادآوری شده است.

پیش از ترک خوزستان، پهلوی سرتیپ فضل‌الله زاهدی را با اختیار تام به «حکومت کل خوزستان» منصوب کرد و خود عازم نجف و کربلا شد و از مرز قصرشیرین به ایران بازگشت.

رضا پهلوی شیخ خزعل را عفو کرده و به او قول داده بود که املاک خصوصی وی مورد احترام دولت قرار خواهند گرفت و خود و خانواده‌اش در امان خواهند بود. خزعل نیز در مقابل تعهد کرد که تمامی بدهی‌ها و مالیات‌ معوقه خود را به دولت بپردازد.

اما نه پهلوی در این قول صادق بود نه خزعل. پهلوی دریافته بود که با وجود خزعل در خوزستان، آرامش و امنیت در آن ایالت برقرار نخواهد شد و می‌باید نیروی نظامی قابل توجهی در آن منطقه مستقر کند. به این سبب قصد داشت که شیخ را به تهران منتقل کند و تحت نظارت قرار دهد.

شیخ خزعل هم می‌دانست با برقراری حاکمیت دولت در خوزستان، انتصاب فرماندار و شهردار و رئیس شهربانی در شهرهای مختلف، حکومت خودکامه او دیگر به پایان رسیده و تجدید نخواهد شد و از این رو در پی فرصت بود تا به املاک وسیعی که در بصره داشت نقل مکان کند.

پهلوی نگران بود که اگر خزعل به بصره برود، او ناچار خواهد شد همیشه یک نیروی بزرگ نظامی را برای مقابله با تحریکات او در خوزستان مستقر کند.

رضا پهلوی تا نوروز ۱۳۰۴ صبر کرد اما چون خزعل در پرداخت مالیات تعلل می‌کرد، بهانه به دست پهلوی افتاد تا بار دیگر علیه خزعل اقدام کند و به سرتیپ زاهدی دستور دهد خزعل را دستگیر کند و به تهران بفرستد.

سرتیپ زاهدی می‌دانست که شیخ شب‌ها را تا نزدیک سحر در کشتی تفریحی خود به عیش و نوش با رقاصه‌های عرب می‌گذراند. این بود که در شب ۲۹ فروردین ۱۳۰۴، ترتیبی داد که خودش و دو سه تن از افسران همراهش میهمان خزعل باشند. زمانی که خزعل و همراهانش همگی در کشتی در حال خوشگذرانی با رقاصه‌ها بودند، یک نیروی کوچک کوماندو به فرماندهی سرهنگ مصطفی شوکت وارد کشتی تفریحی خزعل شد و شیخ را همراه با پسرش عبدالحمید دستگیر کردند و به تهران فرستادند.

شیخ خزعل در تهران با احترام می‌زیست و به مراسم رسمی دعوت می‌شد. در این بین، علاوه بر مالیات‌های معوقه و جریمه دیرکرد، رضا پهلوی ۵۰۰,۰۰۰ هزار تومان دیگر هم به‌عنوان هزینه لشکرکشی به خوزستان، که شیخ خزعل مسبب آن بود، از وی مطالبه کرد.

پانصد هزار تومان شاید برای شیخ خزعل که نماینده‌اش را با یک میلیون تومان پول به اروپا فرستاده بود تا احمدشاه را به بازگشت راضی کند، خیلی زیاد نبود ولی در آن سال ۱۳۰۳ که بودجه ایران بیست و سه میلیون و هفتصد هزار تومان بود، معادل ٢٪ کل بودجه دولت می‌شد.

در مجلس مؤسسانی که رأی به انقراض قاجاریه داد، شیخ خزعل به‌عنوان نماینده خرمشهر شرکت داشت و به پادشاهی رضا پهلوی رأی داد. خزعل سرانجام در سال ۱۳۱۵ در سن هفتاد و پنج سالگی در تهران درگذشت.

هنگامی که خبر تسلیم شدن شیخ خزعل را به یوسف‌خان بختیاری دادند، او به کوهستان‌های بختیاری گریخت و مدت‌ها در داخل و خارج از کشور فراری بود ولی سرانجام به ایران بازگشت و خود را به دولت تسلیم کرد و به زندان رفت. پس از مدتی با وساطت برخی از سران بختیاری که به رضاشاه وفادار بودند، یوسف بختیاری عفو و از زندان آزاد شد.

متحد دیگر شیخ خزعل، غلامرضاخان ابوقداره والی پشتکوه (ایلام) وقتی شنید خزعل تسلیم شده است، بدون جنگ و درگیری با نیروهای دولتی، به عراق گریخت. این بهترین فرصت برای تصرف پشتکوه توسط رضاخان بود. اما او نه‌تنها غلامرضاخان ابوقداره را بخشید بلکه دوباره او را به والی‌گری پشتکوه منصوب کرد.

با نفوذ تدریجی حکومت در پشتکوه، والی پی برد که دوران حکومت خاندانش بر پشتکوه به سر آمده، از این رو در سال ۱۳۰۷ هنگامی که رضاشاه او را به تهران احضار کرد، او با نقدینه و جواهرات خود برای همیشه به عراق رفت و در بغداد مقیم شد. و به این ترتیب، حکومت خاندان فیلی بر پشتکوه به پایان رسید.

سرهنگ رضاقلی ارغون، فرمانده ژاندارمری خوزستان، که به خزعل پیوسته بود، نیز به عراق گریخت. او سپس به سوریه و اروپا رفت و گویا به شغل تعمیر ساعت اشتغال داشت. رضاقلی ارغون که تا پس از انقلاب اسلامی هم زنده بود، بعد از سرنگونی رژیم شاهنشاهی به ایران بازگشت.

در عملیات ارتش ایران برای سرکوبی شیخ خزعل در خوزستان نبرد مهمی اتفاق نیفتاد. نیروهای زیر فرماندهی سرتیپ زاهدی با نبرد کوچکی بهبهان را گرفتند و در نبرد بزرگ‌تری نیروهای خزعل را در زیدون شکست دادند. نیروهای سرتیپ محمدحسین جهانبانی در جنوب رامهرمز بختیاری‌ها را شکست دادند و نیروهای سرتیپ اعتمادمقدم محاصره پادگان شوشتر را شکستند. نیروهای سرتیپ پورزند هم اصلاً از گیلان‌غرب جلوتر نیامدند. عملیات نظامی همه‌اش همین بود و در واقع جنگ قابل ذکری اتفاق نیفتاد.

رضا پهلوی در کتاب سفرنامه خوزستان تعداد سربازان و حتی اندازه سازمانی یکان‌های اعزامی به خوزستان را ذکر نکرده. اما با توجه به اینکه کل ارتش ایران در سال ۱۳۰۳ از چهل هزار نفر بیشتر نبود، جمع نیروهای اعزامی به خوزستان نمی‌توانست از ۱۰,۰۰۰ نفر بیشتر باشد. در مقابل، نیروی خزعل بین سی تا سی و پنج هزار نفر برآورد می‌شد که از نظر اسلحه و مهمات هم هیچ کمبودی نداشتند. در مقام قیاس، کل نیروی اسماعیل شکاک، سمیتقو، از ده هزار نفر بیشتر نبود ولی آنها با ارتش جنگیدند. چرا نیروهای شیخ خزعل نجنگیدند؟ فراموش نکنیم که خصومت با رضا پهلوی را شیخ خزعل شروع و اعلام کرد. اگر نمی‌خواست بجنگد، چرا طغیان کرد و نیرو بسیج کرد؟ اکنون که همه اسناد محرمانه آن دوره منتشر شده، می‌توانیم بگوییم که این انگلیسی‌ها بودند که نگذاشتند در خوزستان جنگی اتفاق بیفتد.

در ماجرای شیخ خزعل، انگلیسی‌ها در بد مخمصه‌ای گیر افتاده بودند. از یک طرف، از سال‌ها پیش، به خزعل قول حمایت داده بودند و اگر اکنون که او برای اولین بار با خطر جدی روبرو شده بود و عملاً به این حمایت احتیاج داشت از او پشتیبانی نمی‌کردند، به حیثیت و اعتبار قول‌های انگلستان نزد سایر شیوخ عرب در منطقه لطمه وارد می‌شد. انگلستان به دلایل متعدد نمی‌توانست به سود خزعل با دولت ایران درگیر شود. از جمله اینکه نگران امنیت تأسیسات نفتی در خوزستان بود و در مصر هم با شورش ضد انگلیسی روبرو شده بود و نمی‌خواست یا نمی‌توانست جبهه دومی برای خود باز کند.

از همه اینها مهم‌تر، در انگلستان انتخابات انجام شده و حزب کارگر در انتخابات پیروز شده بود. رمزی مک دانلد Ramsay MacDonald وزیر خارجه دولت حزب کارگر و پس از او آستن چمبرلن Austen Chamberlain با سیاست‌های قبلی جورج کرزن مبنی بر پیوند با رؤسای قبایل و جنگ‌سالاران در گوشه و کنار جهان مخالف بودند و ترجیح می‌دادند با دولت‌های قانونی و مرکزی کشورها سروکار داشته باشند.

تا آنجا که به ایران مربوط می‌شد، سیاست انگلیس پس از جنگ جهانی اول، به‌طور مشخص حمایت از یک دولت مرکزی مقتدر بود که بتواند بدون کمک انگلستان جلوی پیشرفت احتمالی کمونیسم به‌سوی مستعمرات آن کشور در هند و خاورمیانه را بگیرد. و اکنون این دولت وجود داشت و نماد آن هم رضا پهلوی، نخست‌وزیر بود. انگلیسی‌ها آسودگی خود از حریف ستیزه‌جوی کمونیست در این منطقه از جهان را تا حد زیادی وابسته به نیرومند بودن دولت ایران می‌دیدند و به‌نوشته یحیی دولت‌آبادی: «... نفوذ حکومت نظامی سردار سپه را در خوزستان اگر به حال مقاصد سیاسی و اقتصادی خویش سودمند ندانند، زیانبخش هم تصور نمی‌کنند.»

از مطالعه اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان که از چندین سال پیش، از طبقه‌بندی خارج شده و در دسترس است، روشن می‌شود که انگلیسی‌ها پس از سبک سنگین کردن همه گزینه‌های ممکن سرانجام به این نتیجه رسیدند که بهترین سیاست، تحت فشار قرار دادن شیخ خزعل و راضی کردن رضا پهلوی برای رسیدن به نوعی سازش با اوست تا هم پهلوی توانسته باشد حاکمیت دولت را بر خوزستان اعمال کند و هم خزعل زیاد تحقیر نشود.

البته همان‌طور که مرسوم و معمول این‌گونه چانه‌زنی‌هاست، از حداکثر شروع می‌کنند تا یک حداقلی به دست آید. در مورد خزعل، از حفظ خودمختاری او در خوزستان شروع کردند تا ریاست او بر قبایل عرب تخفیف دادند و به حفظ املاکش راضی شدند که آن هم سرانجام به دست نیامد.

انتشار خبر تسلیم شیخ خزعل در تهران و در سراسر کشور مثل بمب صدا کرد. رسیدن تلگرام خزعل به مجلس آب سردی بود که بر سر مخالفان رضا پهلوی ریخته شد. در همه شهرهای بزرگ چراغانی و مراسم جشن و سرور برقرار شد. سیل تلگرام‌های تبریک از سراسر کشور به نخست‌وزیری، وزارت جنگ و مجلس به راه افتاد. برای ورود رضا پهلوی، نخست‌وزیر، همه شهرهای سر راه را تزئین کرده بودند و مراسم جشن و سرور برقرار بود. از تهران ده‌ها هزار تن برای استقبال تا کرج رفته بودند طوری که در آن روزگار که اتومبیل زیاد نبود، در مسیر تهران کرج راه‌بندان ایجاد شده بود.

در تهران شهر را چراغان کرده بودند و پرچم‌های سه‌رنگ ایران همه‌جا در اهتزاز بود. در بسیاری از خیابان‌ها طاق نصرت بسته بودند. تراکم جمعیت برای استقبال از پهلوی در آن حد بود که اتومبیل حامل او در میدان توپخانه (میدان امام‌خمینی کنونی) عملاً متوقف شده بود و دیگر امکان حرکت نداشت. در اینجا رضا پهلوی اسب یکی از افراد گارد را گرفت و سوار شد و از میدان سپه تا خانه‌اش در نزدیکی میدان حسن‌آباد را از میان جمعیت سوار بر اسب رفت.

احمدشاه که سرکوبی سمیتقو را تلگرافی به پهلوی تبریک گفته بود، این بار هیچ واکنشی نشان نداد. دربار قاجار شکست شیخ خزعل را با سکوت کامل برگزار کرد.

ادامه دارد



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy