اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی، به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
رژیم دو ماموریت داشت:
۱-گرفتار کردن ارتش سرخ شوروی، در افغانستان بکمک مجاهدین افغان، پاکستان و.. (در محاصره قرار گرفتن شوروی، با کمر بند سبزسایر دول و سرزمینهای اسلامی همچون چچنها و..) و سرانجام فروپاشی آن، از هر نظر، از جمله اقتصادی و سیاسی.. تا سقوط نهایی بود.
۲- تشکیل امپراطوری شیعی، با محوریت تهران، یعنی هلال شیعه در خاورمیانه بود. تا با تقسیم اسلام به دو گروه مقتدر سنی، با تروریستهای مخصوص بخود، چون القاعده و.. و شیعه، با تروریستهای مربوطه، همچون حزب الله لبنان و.. و رقابت و جنگ سرد و گرم این دو، تا، زمینه فرسایش هر دوی این امپراطوریها، فراهم و در نتیجه صلح و آرامش و آسایش و آبادانی سایر نقاط جهان، برقرار گردد. اکنون این دکترین بعلت سیاستهای رژیم در بالا بردن قیمت انرژی و شرارت هایی که تا قلب اروپا هم پیش رفت و بالعکس فروپاشی سنیهای افراطی (لیبی سودان و..) و اصلاحات در بقیه جهان سنی و در راس همه آنها عربستان و همکاری آن، با جامعه جهانی، در پایین آوردن قیمت جهانی انرژی، نتیجه معکوس داده، باضافه پروسه جغرافیای سیاسی ایران و گرایش رژیم به چین و روسیه و نزدیکی احتمالی این دو به هم، دنیای غرب و متحدین آن را، نگران و مورد مخاطره، قرار داده است.
با توجه به مراتب فوق و بدلایل زیر، اکنون ایران (دراوائل قرن ۲۱)، بجای اوکراین، در اوائل قرن گذشته، به عنوان یک منطقه سرنوشت ساز جهانی، از نظر ژئوپولیتیک-ژئواستراتژیک، تبدیل به هارتلند، جهان شده است.
۱-اولین بار، فردریک راتزل بنیانگذار ژئوپولیتیک در ۱۸۹۲ توجه و تمرکز به جغرافیای سیاسی کشور، یا مجموعهای از کشورها، یا سرزمینها و اتحاد این مجموعه را، عامل قدرت برتر در جهان نام برد.
۲-هلفورد مکیندر، با توجه به درسهای راتزل، سنگ بنای تئوری فضای حیاتی را، در سال ۱۸۹۷ گذاشت. که در سال ۱۹۰۴ از آن، بعنوان حصول به منطقه هارتلند، نام برد. از نظر وی کنترل این منطقه، یعنی کنترل بقیه جهان. وی مناطق بین هیمالیا، رود ولگا -دریای سیاه و سیبری شرقی، تا قطب شمال با محوریت اوکراین (بدلایل زیاد، ار جمله استپهای سیاه تولید گندم، برای تبدیل شدن به مرکز خوار و بار جهانی) را، فضای حیاتی برای رسیدن به قدرت جهانی نام برد. حمله هیتلر به کیف مرکز اوکراین در ۱۹۴۱ و شکست ارتش سرخ و اسارت بیش از نیم میلیون سرباز روسی، در راستای حصول باین هارتلند فضای حیاتی و کسب قدرت جهانی، انجام گرفت.
۳-اکنون در محافل سیاسی و در بررسی مهمترین مسائل سیاسی و استراتژیک و نظامی معاصر، دانشمندان حقوق و علوم سیاسی، باین نتیجه رسیدهاند. که اگر یک روزی جمهوری خلق چین، با اتکا به قدرت و امکانات، از عقل سلیم فاصله گرفته و در پی حصول به فضای حیاتی باشد. بعلت قدرت دریایی منحصر بفرد آمریکا و کنترل آبراههای بین المللی توسط آن، تنها چاره منحصر بفرد، عبور ارتش چین از ایران، با استفاده از جاده ابریشم در حال احیا، از سوی چین کمونیست خواهد بود.
۴-روسها بعلت عدم دسترسی به آبهای گرم در طول سال (یخ بندان ششماهه بندر ولادی وستوک در سال) از زمان تزارها، بخصوص بعد ار تزار پطر، حصول به آبهای گرم را، تنها راه دسترسی به قدرت و ثروت دانسته، تبدیل روسیه به قدرت بر تر جهان را، در گرو رسیدن به آبهای گرم نام بردهاند. اکنون نیز تزار جدید روسیه، عبور از ایران و رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس را، تنها وسیله داشتن قدرت مقتدر دریایی و در نتیجه قدرت یابی بر تر، در جهان میداند.
نظر باینکه آمریکا با مجموعه ناوگان دریایی خود، کنترل راههای آبی بین المللی را، در دست دارد (تحقق دکترین آلفرد ماهان افسر آمریکایی در سال ۱۸۸۶ که قدرت دریایی را، بعنوان بزرگترین قدرت نظامی جهان، با عنوان عوامل جغرافیایی قدرت نام برد) با توجه باینکه، جابجایی و انتقال دهها میلیون سرباز سرخ چینی، از طریق دریا، غیر ممکن بوده و باید از طریق جاده ابریشم، با محوریت ایران، انجام گیرد. در نتیجه ایران، در پروسه فضای حیاتی، تبدیل به هارتلند دنیا گردیده و تنها با استقرار یک نظام دموکرات آزاد سکولار ملی میهنی، میتواند، کنار متحدین غربی خود، مانع از تحقق دو پروسه چینی و روسی گردد. تنها متحد نجات بخش این پرسه جهان آزاد، ملت ایران است. کافی است. در یک پیچ تاریخی مهم، مردم ایران بشکل سراسری، بر خاسته و کنترل کشور را در دست گیرند. ازین پس، ایرانیان صدر نشین جهان و تمام دنیا، تا ابد، با ملت ایران خواهد بود. این یک حقیقت تاریخی است. ترامپ با اتحاد اعراب و اسرائیل، زمینه صلح دایم، با محوریت ایران، بعد از رژیم جمهوری اسلامی را، فراهم نمود، این پروسه ادامه مییابد. ترامپ نورافکنها را، متوجه این حقیقت نمود. این نورافکن، هرگز خاموش شدنی نیست.