نمیدونم چرا هر وقت تلویزیون دولتی تصویر دو تا از سردارهای ارشد سپاه را نشون میده بدون اختیار به یاد قصه "شلوارهای وصله دار" می افتم، منظورم سردار حسین سلامی فرمانده سپاه هست و سردار امیر علی حاجی زاده فرمانده هوا فضای همان تشکیلات. جالب اینجاست که در این تداعی، موضوعِ صحبتِ سردارها اصلا اهمیتی نداره، چه برادر سلامی در مورد دستگاه ویروس یاب مستعان توضیح بده و چه در باره شبیخون زدن به پایگاه های دشمن حرف بزنه، چه برادر حاجی زاده در مورد سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراین شعبده بازی کنه و چه برای خودش آزروی مرگ بکنه. مدتی بود که موضوعات دیگری ذهنم را مشغول کرده بود و به یاد شلوارهای وصله دار نیفتاده بودم تا اینکه فرمانده رشید اسلام دوباره بر روی صحنه حاضر شد و در مورد استراتژی حمله به مراکز استقرار ویروس توضیحات خوبی داد، همراه با مجموعه ای از دلایل فقهی و البته خداپسندانه. واقعا این طرحش هم حرف نداره، اصلا یک شاهکارعلمیه. بدون شک اگر دشمن در همه امورات ما دخالت نمی کرد، سال آینده حتما دو سه تا جایزه نوبل به همین برادر سلامی می دادن، بخصوص در رشته های فیزیک دو قطبی، کرونا لوژی و موشک اندازی.
البته من مطمئنم که اونا حق برادر سلامی را هم می خورن، همونطور که در سال های قبل هم به نوابغی مثل سردار دکتر محسن رضایی جایزه ای ندادن. البته این گونه تبعیضات فقط منحصر به کمیته الحادی نوبل نمیشه، حتی آکادمی غیر مکتبی اسکار هم ابزار دست استکبار جهانی شده. اگه این ها یک ذره انصاف داشتن حتما تا حالا چندتا جایزه درجه یک به سردار عزیز جعفری داده بودن. همه مردم شاهدهستن که حتی چارلز برونسون هم هیچوقت قادر نبوده که در حد سردار جعفری یا احمد خاتمی بد قیافه و ترسناک ظاهر بشه. این را هم در نظر داشته باشین که بهترین گریمورهای دنیا در استودیوهای هالیوود کار می کنن ولی به خاطر تحریم های جهانی و ترامپی سپاه مجبوره فقط از خواهران بسیجی به عنوان گریمور استفاده بکنه.
شاید اگر اوضاع به صورت دیگری بود برادر فیروزآبادی هم می توانست یک چهره موفق سینمایی بشه و مثلا در سریال جدید لورل و هاردی بازی بکنه. انصافا جمهوری اسلامی در زمینه تولید دلقک خیلی موفق بوده، از احمد جنتی و صادق لاریجانی گرفته تا حداد عادل و احمدی نژاد. به نظرم هر کدام از این افراد بهترین سوژه برای تولید طنز و کاریکاتور و فیلم های خنده دار هستند اما به چند علت در این زمینه کم کاری شده است. دلیل اول این است که در چهل سال گذشته کسی حال و حوصله درستی نداشته، یا به قول حافظ کسی ذوق مستی نداشته. دلیل دوم از این قرار است که پس از تاسیس این حکومتِ من درآوردی، همه روز های سال مصادف با شهادت و ضربت خوردن یک کس و یا جام زهر خوردن یک ناکس است و بنابراین همه روزها روز عزاست و موقع کوبیدن بر سر و سینه. به اعتقاد آقایان خندیدن در چنین یوم الله هایی موجب کج و کوله شدن سر و صورت یا چپ شدن چشم و چه و چه می شود.
اما برگردیم به ماجرای شلوارهای وصله دار و ارتباط آن با این دو سردار رشید اسلام. داستان بر می گردد به اواسط دهه چهل، یعنی بیش از پنجاه سال قبل. در زمانی که دانش آموز سیکل اول دبیرستان بودم، در مملکت کازرون. در آن سال ها هر چند که سالها از جنگ های دایی جان ناپلئون با انگلیسی ها در آن منطقه می گذشت ولی مردم عادی هنوز از آن وقایع مهم اطلاع چندانی نداشتند. شاید اگر بعدها ایرج پزشکزاد آن کتاب بیاد ماندنی را منتشر نکرده بود و ناصر تقوایی هم آن سریال موفق را نساخته بود امروز کسی مش قاسم را هم نمی شناخت، دروغ چرا؟ تا قبر آآآ.
در آن دوران تعداد کتاب های موجود در کتابخانه دبیرستان شاپور چندان زیاد نبود، در قفسه های دو سه روزنامه فروشی شهر هم چیز زیادی برای خوندن پیدا نمی شد. وقتی که سازمان کتاب های جیبی شلوارهای وصله دار را منتشر کرد، معلم ادبیات آن را به سر کلاس آورد و دو سه تا از قصه های شیرین آن را برای مان خواند، و خبرش در شهر پیچید. رسول پرویزی اهل همان منطقه بود و شاید همین موضوع باعث معروفیت بیشتر او در مملکت کازرون شده بود. در آن روزگاران ایران دارای فقط ده استان بود و استان فارس در ردیف هفتم قرار داشت. دانستن شماره استان ها برای حل کردن جدول روزنامه های اطلاعات و کیهان اهمیت زیادی داشت، البته منظورم کیهان شریعتمداری نیست. رسول در تنگستان بدنیا آمده بود که در تقسیمات کشوری کنونی در استان بوشهر قرار گرفته است. او در شیراز به مدرسه رفته و از همان زمان ذوق و استعداد خود را نشان داده بود. اگر وی به نوشتن ادامه داده بود و وارد تشکیلات پسر شوکت الدوله نشده بود شاید آثار مهم تری هم از خود به جا می گذاشت. البته واضح است که با قصه نویسی کسی به کرسی مجلس نمی رسد و فراگ سناتوری نمی پوشد. بهر حال رسول ترجیح داد که شوخ طبعی و نکته سنجی و حاضر جوابی خود را وسیله سرگرمی مجالس بزرگان کند و نه دستمایه رمان های جاندار و ماندگار. این را هم بگویم که در شیراز جوان های مایه داری دیگری هم به همان چاه افتادند و دست از گفتن و نوشتن کشیدند.
داستان شلوارهای وصله دار مربوط به دوره "اتحاد لباس و کشف حجاب" در زمان رضا شاه است، زمانی که رسول در شیراز دانش آموز بوده است. وقتی که دولت برای پیاده کردن برنامه خود متوسل به زور می شود، حکم می شود که از ورود افراد به ادارات و موسسات دولتی با جبه و سرداری و قبا و عبا جلوگیری کنند تا همه کت و شلوار و کلاه پهلوی بپوشند. ناظم مدرسه رسول تصمیم می گیرد که با دانش آموزان متمرد برخوردی جدی کند. او میزی در مقابل درب ورودی می گذارد و به کمک خط کش و قیچی لباس های ممنوعه را کوتاه می کند. پرویزیِ باریک بین صحنه های مضحک ایجاد شده از این کار را با قلم توانای خود به تصویر می کشد و قصه ی شیرینی خلق می کند. یکی از شخصیت این قصه میرزا جواد خان تریاکی است که معلم تاریخ می باشد. او به علت فقر کت و شلوار (ردنکت) دست دومی را از یک سمساری می خرد تا متحدالشکل شود و شغلش را حفظ کند. گویا صاحب قبلی ردنکت یک شخص ارمنی چاق و چله بوده که خیاط لباس را متناسب با تن او دوخته بوده و بنابراین بر تن لاغر میرزا جواد خان زار می زده است و موجبات خنده بچه ها فراهم می شده است. وقتی که ناظم سرداری کرامت را می برد تنبان وصله دار او نمایان می شود، تنبانی از جنس فلانل سفید، تنبانی که قبلا شلوار پدرش بوده و کوتاه ش کرده بودند. در دو طرف این خشتک و در محل نشیمنگاه دو وصله ناجور دیده می شدند، یکی به شکل بیضی از جنس ماهوت خاکستری و دیگری به شکل دایره و از جنس فاستونی سیاه. هنگامی که کرامت از جایش بلند می شود تا به پرسش معلم جواب دهد رسول متوجه آن دو وصله ناجور می شود و می زند زیر خنده، معلم عصبانی می شود. در این موقع ابراهیم از جایش بلند می شود و پرسشی منطقی را مطرح می کند و این کار معلم را عصبانی تر می کند و به مبصر دستور می دهد که برای آن دو نفر، دو نمره صفر در دفتر کلاس بنویسد. با بیرون آمدن هر کلمه "دو" از دهان معلم خنده رسول بلندتر می شود و بالاخره میرزا جواد خان آن دو دانش آموز را با دو اردنگی از کلاس بیرون می اندازد.
اینکه ذهن آدمیزاد چطور کار می کند و چرا و چگونه از دیدن یا شنیدن یک چیزی به یاد چیز دیگری می افتد از حد معلومات من خارج است. یا به زبان ساده، میزان اطلاعات من در حوزه روانشناسی خیلی ناچیز است، تقریبا در حدود معلومات مقام رهبری در رشته های فیزیک هسته ای و اقتصاد و سیاست و چه و چه و یا اطلاعات سعید حجاریان در باره ردیف های موسیقی. اما فرق من با مقام معظم رهبری و سعید حجاریان در این است که بنده رژیم غذایی خود را رعایت می کنم و چیز زیادی نمی خورم و السلام.
قیام ناتمام آبان، مهناز همدانیان