Sunday, Nov 15, 2020

صفحه نخست » قیام ناتمام آبان، مهناز همدانیان

Mahnaz_Hamedanian.jpgآبانماه سال 1398 همچون آبان های دیگر نبود. این آبان، به ماهی تبدیل شد که در تاریخ ایران برای همیشه ماندگار است. به عنوان ماه «قیام مردم بر علیه ظلم». ماه کشتار بیرحمانه «مردم»، به دست حکومتی که با ادوات جنگی به نبرد با شهروندان معترضی رفت که «بی سلاح» در خیابانها به اعتراض آمده بودند. اعتراض علیه فساد، دزدی، اختلاس، ظلم و ستمِ حکومتی که با داعیه حمایت از مستضعفین و مبارزه با «طاغوت» بر سر کار آمد، اما خود تبدیل به «طاغوتی سیاه» شد.

آبان 98 نیز همچون آبانهای دیگر تمام شد، اما «قیام آبان» تمام نشد.

آبان ماه 98، تمام معادلات رژیم اسلامی و حتی معادلات جهانی را نیز تحت تاثیر قرار داد. دیکتاتوری اسلامی، معادلاتش را بر روی سیکل زمانی تقریبا ده ساله اعتراضات در ایران حساب کرده بود. اما در آبان 98 اوضاع دگرگون شد. و معادلاتشان برهم خورد. این بار فاصله زمانی بین اعتراضات سراسری مردم نه تنها به ده سال نکشید، که حتی کمتر از دو سال بود. و همین هم سبب ترس و استیصال رژیم گردید. مشخص نیست اعتراضات بعدی چه زمانی خواهد بود. شاید اعتراضات بعدی همین امسال، همین ماه، یا همین هفته باشد. و هراس رژیم از هرگونه تجمع مردم نیز به همین سبب است.

اما چه شد که آبان ناتمام 98 به یک «آبان ماندگار» تبدیل شد؟

آبان 98 به نقطه عطفی در تاریخ پس از «انقلاب سیاه 57» تبدیل گردید. تاریخ جمهوری اسلامی را به دو بخشِ پیش از آبان 98 و جمهوری اسلامی پس از آبان 98، تقسیم کرد. جمهوری اسلامی هرگز نخواهد توانست شرایط و رابطه خود را با مردم به شکل دوران پیش از آبان 98 بازگرداند. شاید تا پیش از «قیامِ بزرگِ آبان» هنوز عده ای بودند که به اصلاحِ شرایط در چهارچوبِ همین نظام امید داشتند. اما، پس از گذشت بیش از چهل و یک سال از عمر رژیم، و جنایتِ ددمنشانه ی حکومت بر علیه اعتراضات مدنیِ مردم در آبان 98، غیر قابل اصلاح بودن این نظام آپارتاید جنسیتی و دیکتاتوری مذهبی، دیگر بر کسی پوشیده نیست. و «دقیقا» به همین سبب هم، شعارهای معترضین ایرانی رادیکال تر شد. و «گذار از رژیم اسلامی» و براندازی آن، به مهمترین خواستِ معترضین تبدیل گردیده است.

معترضانِ آبان 98، همچون معترضینِ به تقلب و نتیجه انتخابات سال 88، تنها عده ای جوان مرفه بالای شهر که خواهان آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی باشند، نبودند. این بار برخلاف اعتراضات گذشته و همچون اعتراضات دیماه 96، بیشتر معترضان از طبقه متوسط و فرودست جامعه بودند. افرادی که فسادها و دزدیهای سران رژیم، آنها را به «مستضعف» تبدیل کرده بود. و حالا همین شهروندان، خواستار سرنگونی این رژیمِ فاسد و مافیایی بودند.

همین موضوع سبب ترس و وحشت رژیم و غافلگیری حامیانش شد. مساله عوض شدن جهت و موضوعِ اعتراضات، و همچنین شعارهای مردم از همان ساعات اولیه این «قیام سراسری»، سبب غافلگیری و وحشت رژیم شده بود. رژیم خود را برای مقابله با اعتراضات علیه گرانی و سه برابر شدن قیمت بنزین آماده کرده بود. اما، شعارها تنها علیه افزایش قیمت بنزین نبود. هدف، ریشه اصلی مشکلات چهل ساله‎ی کشور، یعنی «کلیت نظام اسلامی»، بود. دیکتاتوری‌ای که پس از گذشت چهل سال ثابت کرده بود هیچ اصلاحاتی در قالب این نظام تمامیت‎خواه امکان پذیر نیست.

مردم به شکلی کاملا مدنی در خیابانها به اعتراض برخاستند. با دست زدن، آواز خواندن، و نشستن در خیابانها راهها را بستند. حتی برخی با قالیچه و چای و قلیان آمدند و در خیابانها نشستند تا متمدنانه تکلیف خواسته هایشان را در یک «اعتراضِ مدنیِ خشونت پرهیز»، مشخص کنند.

اینبار شعارهای مردم، «آگاهانه» ریشه‌ی مشکلات را هدف قرار داده بود. شعارهایی همچون «اصلاح طلب، اصول گرا؛ دیگه تمومه ماجرا»، «توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه»، و «ننگ ما، ننگ ما؛ رهبر الدنگ ما» کاملا آشکار بود. بسیاری از مردم در شهرهای مختلف ایران، با شعارهایی همچون «رضاشاه، روحت شاد»، «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره.» و «ای شاه ایران، برگرد به ایران»، که به صورت تلویحی شخص «شاهزاده رضا پهلوی»، فرزند پادشاه فقید ایران را خطاب قرار میداد، خواهان گذار از جمهوری اسلامی و بازگشت «خانواده پهلوی» به ایران شده بودند.

اما مهمترین مساله‎ای که حکومت را به استیصال انداخت، و سبب اینهمه خشونتِ بدون مرز و هدف قرار دادن شهروندانِ بی سلاح، با «گلوله‎های جنگی» شد؛ این شعارها نبود. بلکه اتحاد و «حمایتگری» مردم بود. این‎بار مردم، برخلاف گذشته و اعتراضهای پیشین، از ترس «فرار نمیکردند». بلکه هوای یکدیگر را نیز داشتند. وقتی به کسی حمله میشد، دسته جمعی برای نجاتش از چنگال ماموران وحشیِ رژیم به پیش میرفتند. اتحاد مردم تا بدانجا بود که ماموران انتظامی، سپاه، بسیج و لباس شخصی‌های کاملا مسلحِ حکومتی، از مردم متحدِ بدون سلاح می ترسیدند و فرار میکردند.

این اندازه از اتحاد و حمایتگریِ مردم، سبب ترس شدید حکومت شده بود. رژیم با مردمی روبرو بود که دیگر «با هم» بودند و از یکدیگر حمایت میکردند. دیدن این «اتحاد بزرگ» برای حکومتی که دهه ها تلاش کرد تا با ایجاد نفاق و تفرقه میان مردم، بر آنها حکومت کند؛ بسیار هراس انگیز بود.

این «اتحاد» از سویی دیگر نیز قابل توجه بود. چرا که سبب دلگرمی هرچه بیشتر شهروندان معترض نیز شده بود. مردم یکصدا شعار میدادند «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»، و به یکدیگر قوت قلب میدادند. به سرعت در تمامی استانها و بسیاری از شهرهای کشور اعتراضات گسترده شکل گرفت. در خیابانهای تبریز، اهواز، مریوان، کرمانشاه، ساری، بابل، گرگان، مشهد، اصفهان، شیراز، ارومیه، سنندج، همدان، و شهرهای دیگر کشور؛ طنینِ شعار «مرگ بر دیکتاتور» پیچید. عکسهای رهبر جمهوری اسلامی، و خمینی پایین کشیده شد و در زیر پاها لگدمال شد. شعار «مرگ بر خامنه ای» در همه جای ایران به گوش می‎رسید. و این، خوابِ خوشِ رژیم را به کابوسی ترسناک تبدیل کرده بود. رژیم، برای جلوگیری از سقوط قریب الوقوعِ خود، دست به کشتاری وحشیانه و غیرقابل تصور زد. اینترنت سراسری کشور را به مدت سه روز قطع کرد و با سلاحهای جنگی به کشتار شهروندانِ بی دفاع پرداخت. مردمی که به مدنی ترین شکل ممکن، و تنها با دست زدن و شعار دادن به اعتراض پرداخته بودند، به خاک و خون کشیده شدند.

به راه انداختنِ جویهایِ خون در خیابانهای ایران و سرکوبِ غیرانسانیِ اعتراضات مدنیِ به حقِ مردم، سبب شد تا این رژیم در چشم مردم بسیار منفورتر از گذشته شود. رژیمی که تا پیش از این جنایت هم از محبوبیت مردمی برخوردار نبود. حالا داعش‎وار به کشتار شهروندانِ بی دفاع و حتی کودکانِ بی گناه نیز پرداخت. نارضایتی‎ها و زخمِ کینه‌ای که این کشتار وحشیانه در قلب جامعه ایران باقی گذاشت، به شکافی عمیقتر و «ترمیم نشدنی‌» بین حکومت و شهروندان منجر شد. زخم این کشتار جنایتکارانه، آتش زیر خاکستریست که هرگز خاموش نخواهد شد؛ مگر با سقوطِ این «رژیم جنایت پیشه».

آتش زیر خاکسترِ جامعه ایران، مستعد یک قیام و جنبش سراسریست. قیامی که میتواند هر لحظه اتفاق بیفتد. حکومت نیز به خوبی آگاه است که هر لحظه ممکن است «همان» لحظه آخری باشد، که از آن میهراسد. بدین سبب حتی با «بهره برداری از کرونا» تلاش میکند تا جامعه را مهار کند.

حکومت اکنون با مردمی روبروست که نه تنها به خواسته های برحقشان برای داشتن یک زندگی شرافتمندانه، حفظ کرامت انسانی، و آزادی های فردی و اجتماعی شان نرسیده اند، بلکه در «قیام آبان» زخمی ترمیم ناپذیر بر جسم و جانشان نیز وارد شده است. مردمی که به غیرانسانی‎ترین و وحشیانه ترین شکل ممکن سرکوب شدند.

بحرانِ عظیم اقتصاد ورشکسته ایران، فساد بی اندازه مسئولان ارشد حکومت، بن بست سیاسی، اقتصادی، و اجتماعیِ ایران، رژیم فاسد و ناکارآمد را در پرتگاهِ اجتناب ناپذیرِ سقوط قرار داده است. نفرت و زخم کینه‎ای که مردم از این «رژیم جنایتکار» در دل دارند را نیز باید به تمام این مشکلات، افزود. تا بدانجا که جمهوری اسلامی هر «یک روز» بقا را یک پیروزی به شمار می آورد.

اینک، بزرگترین تهدید برای بقای دیکتاتوری اسلامی، نه اسراییل است و نه آمریکای ترامپ. بلکه میلیونها ایرانیِ زخم خورده و ناامید از آینده است. میلیونها شهروندی که خود را گروگانِ دیکتاتوریِ ولایتِ فقیه میدانند. و بزرگترین تهدید برای میلیونها ایرانی، دشمنی است که آن را در خارج از مرزهای ایران نمی بینند. بلکه «دشمنِ اشغالگر» را «نشسته در درون خانه» میبینند.

تمامی شواهد نشان میدهد قیامی که در آبان 98 جهان را وحشت زده کرد، هنوز تمام نشده است. فروپاشیِ درونی رژیم مدتهاست که آغاز شده، سقوط بیرونی آن نیز چندان دور نیست.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy