Friday, Nov 27, 2020

صفحه نخست » "صداهای یک کشتار"؛ پژواک صدای قربانیان اعدام‌های سال ۶۷، جمشید فاروقی

Jamshid_Faroughi_2.jpgکتاب "صداهای یک کشتار"، ناگفته‌های مرگ و زندگی در ایران سال ۱۳۶۷ به همت ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ به تازگی منتشر شده است. تلاشی در راه بازسازی حافظه تاریخی با هدف پرتوافکندن به یکی از سیاه‌ترین فصل‌های تاریخ ایران.

درباره‌ اعدام‌های تابستان سال ۶۷ گفته‌ها کم، ناگفته‌ها اما بسیار است. جمهوری اسلامی درباره این اعدام‌ها، شمار قربانیان و گورهای دسته جمعی در خاوران و دیگر گورستان‌های کشور، سکوت کرده است. اعدام‌های ۶۷ فصلی از تاریخ بحران‌زده مناسبات دولت و جامعه در ایران پس از انقلاب اسلامی است. جمهوری اسلامی گرچه بر بستر اعتراضاتی مسالمت‌آمیز به قدرت رسید، اما دوام و بقای خود را در توسل به ماشین قهر دولتی و خشونت یافت.

کتاب "صداهای یک کشتار" زمانی منتشر می‌شود که جمهوری اسلامی با اعدام نوید افکاری بار دیگر به جهان نشان داد که برای حفظ قدرت خود یک راه بیشتر نمی‌شناسد.

کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده‌، ۴۵۰ صفحه و شش بخش دارد. هم روایتی است از اعدام‌های سال ۶۷ و هم سندی است که از دل یک کار پژوهشی گسترده و با همراهی بسیاری از کنشگران سیاسی و مدنی پدید آمده است. کتابی که تهیه آن ده سال زمان برده است.به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

رضا معینی، مسئول میز ایران و افغانستان گزارشگران بدون مرز درباره پدیدآورنده این کتاب چنین گفته است: «در همه‌ این سال‌های تلخ و تیره و تنهایی ما‌، ناصر مهاجر هم‌بند همه‌ زندانیان سیاسی و هم‌سوگ همه‌ خانه‌های سوگوار اعدامیان بود و هست.» از همراهی و همگامی او با مادران خاوران گفته و از تلاش او برای دادخواهی مستقل.

منصور فرهنگ،استاد دانشگاه، دیپلمات و نماینده سابق ایران در سازمان ملل نقدی بر این کتاب نوشته و از آن به عنوان تلاشی برای پرده گرفتن از ذات حکومت تئوکراتیک و دشمنی آن با حقوق بشر یاد کرده است. او یادآوری اعدام‌های ۶۷ را رنج‌آور می‌داند، ولی پرداختن به چنین کاری را بسیار ضروری می‌بیند.

فرهنگ با اشاره به گفته پریمو لوی، نویسنده صاحب‌نام ایتالیایی و یکی از اسرای حکومت ناسیونال سوسیالیست‌ها در اردوگاه آشویتس به "وظیفه به خاطرسپردن" اشاره کرده و نوشتن کتاب "صداهای یک کشتار" را در این راستا دانسته است.

تصادفی نیست که مقدمه کتاب را آنجلا دیویس نوشته است و شماری از شخصیت‌های علمی و از جمله فیلسوفی همچون جودیت باتلر و مورخی همچون یرواند آبراهیمیان‌ بر این کتاب یادداشت‌هایی سزاوار نوشته‌اند.

Voices.jpgکتاب تقدیم شده است به هزاران زندانی که در تابستان سال ۶۷ تنها به علت نوع اندیشه‌شان اعدام شده‌اند. مهاجر به عنوان یک پژوهشگر تاریخ، بین زندانیان سیاسی و قربانیان اعدام‌های آن سال از نظر تعلق سازمانی، کوچک‌ترین تمایزی قائل نشده است.

کتاب با گزارش مستند ناصر مهاجر درباره "کشتاری بزرگ" آغاز می‌شود. به زندان زنان می‌پردازد و روایت‌ها و یادنوشته‌های زندانیانی همچون مهناز سعیدا، آناهیتا رحمانی و نازلی پرتوی را در بر دارد. سپس کتاب با ثبت روایت‌های زندانیانی چون مهرداد نشاطی، ایرج مصداقی، ناصر ک.ه که به عنوان هوادار دکتر علی شریعتی دستگیر شد و مهدی اصلانی، نگاهی دارد به آنچه در زندان مردان گذشت.

مهاجر فصلی را به اعدام‌ها در شهرستان‌ها اختصاص داده است. اعدام‌ها در شهرستان‌ها کمتر مورد توجه ناظران حقوق بشر و کنشگران مدنی بوده و این فصل را اسد سیف تهیه کرده است. مادران خاوران و روایت فرزندان قربانیان اعدام‌های ۶۷ نیز از دیگر بخش‌های این کتاب هستند و کتاب با پرداختن به تجربه ایران تریبونال و دو نگاه به جنبش دادخواهی، پرونده‌ "این کشتار بزرگ" را در برابر خواننده می‌نهد.

دویچه‌وله در ارتباط با انتشار کتاب "صداهای یک کشتار" پای صحبت پدیدآورنده آن نشسته و گوشه‌هایی از گفته‌‌های ناصر مهاجر را در این گزارش بازتاب داده است.

بازسازی حافظه تاریخی

"وظیفه به خاطر سپردن"، همهنگام، وظیفه دادخواهی است. کته کلویتس مجسمه‌ساز و نقاش آلمانی بر این باور است که پرداختن به آنچه بر قربانیان رفته، تنها برخاسته از الزام بزرگ‌داشت یاد آن‌ها نیست. هدف مانع شدن از تکرار جنایت، تکرار کشتار است.

ناصر مهاجر در پاسخ به پرسشی در باره جدال بین فراموشی و بازسازی حافظه تاریخی می‌گوید: «ناگفته‌های اعدام‌های ۶۷ الزام گردآوری روایت‌ها را در برابر ما می‌نهد. باید تلاش کرد تا با این روایت‌های گوناگون، زمینه را برای ساختن یک حافظه تاریخی آماده ساخت.»

آنجلا دیویس مقدمه‌ای را که بر کتاب "صداهای یک کشتار" نوشته، با این جمله به پایان برده است: «دیگر نمی‌توان سکوت کرد!»

به باور مهاجر، با ساختن این حافظه تاریخی از طریق روایت ناگفته‌های تابستان ۶۷ و از طریق برگزاری مراسم سالانه و در یک کلام «ساختن یک سنت»، می‌توان مانع از فراموش شدن آن شد و امر دادخواهی را ممکن ساخت.

قربانیان تابستان ۶۷

اعدام در ۴۱ سال حکومت جمهوری اسلامی پرونده‌ای طولانی دارد. اعدام‌های سیاسی چند روز پس از پیروزی انقلاب بر روی پشت‌بام دبیرستان علوی آغاز شد و با اعدام معترضان آبان‌ماه ۹۸ ادامه یافت. دویچه وله از مهاجر درباره علت اعدام‌های گسترده ۶۷ می‌پرسد. مهاجر در پاسخ می‌گوید:

«می‌دانید که بیشتر زندانیان سیاسی که در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند، در سال‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ دستگیر شده بودند؛ پس از برکناری ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری اسلامی و راه‌پیمایی بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰. برنامه‌ این موج بازداشت‌ها البته از پیش ریخته شده بود؛ تا آنجا که جریان‌های سیاسی را تقسیم و طبقه‌بندی کرده بودند و می‌دانستند که در کدام مرحله‌ از آن برنامه، گریبان که‌ها را می‌گیرند. آماج حمله‌ حکومت در مرحله‌‌ اول، مجاهدین خلق و سازمان‌ها و گروهای چپ انقلابی بودند (فدائیان اقلیت، پیکار، راه کارگر، اتحادیه کمونیست‌ها و...) . در آغاز مرحله‌ دوم به سراغ حزب توده و سازمان اکثریت باید می‌رفتند و سپس جرگه‌های کم خطر. توده‌ای‌ها را در دو نوبت دستگیر کردند و به زندان انداختند. نوبت اول بهمن ۱۳۶۱ بود و نوبت دوم، اردیبهشت ۶۲. یورش به حزب توده برای اکثریت آژیر خطر بود و انگیزه‌ای برای آنکه بیشتر رهبران و کادرهایش را به شوروی بفرستد، یا که از آن‌ها بخواهد به گونه‌ای از زندگی زیرزمینی روی آورند؛ یا که چندی از مبارزه‌ سیاسی کنار کشند تا به اصطلاح آب‌ها از آسیاب بیفتد. البته شماری از اکثریتی‌ها را نیز در پایان سال ۶۱ و در سال ۱۳۶۲ بازداشت کردند.»

مهاجر در ادامه گفت‌وگوی خود به پایداری بخش بزرگی از زندانیان سیاسی در برابر "کارخانه تواب‌سازی" اشاره کرده و برکناری «اسدالله لاجوردی و دارودسته‌ او از ریاست زندان اوین» را نشانه شکست سیاست «القای ایدئولوژی اسلامی و مغزشویی زندانیان ملحد» می‌نامد.

او سیاست حکومت در ارتباط با نوشیدن "جام زهر" و پذیرش صلح با عراق را نیز در تصمیم به اجرای این اعدام‌ها موثر می‌داند. در برابر این پرسش که انتخاب قربانیان بر چه منطقی استوار بوده، می‌گوید:

«بررسی‌داده‌های در دست نشان می‌دهد که پیش از پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ملل متحد، نیک می‌دانستند چه کسانی را باید سربه نیست کنند؛ هر چند که در میان کشته‌شدگان تابستان ۱۳۶۷ بسیارانی را می‌شناسیم که تنها به سبب رفتارشان در برابر «هیئت مرگ» حلق‌آویز شدند. برعکس کسانی هم بودند که به پرسش‌های هیئت مرگ در آن محکمه‌ تفتیش عقاید به گونه‌ی پاسخ دادند که جان به در برند. و فراموش نکنیم که همه‌ این‌ها پیشتر در بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی محاکمه شده بودند و دوره‌ محکومیت‌شان را می‌گذراندند.»

مادران خاوران

در یکی از پانوشت‌های کتاب "صداهای یک کشتار" اشاره‌ای به مادران "پلازا دی مایو" در آرژانتین شده است. مادرانی که هر هفته با تجمع خود در میدان مایو علیه دیکتاتوری نظامی اعتراض می‌کردند.

این مادران آرژانتینی برای دادخواهی از اعدام فرزندان خود در سال‌های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ هر هفته به میدان مایو می‌آمدند. کنشی سیاسی که بازتابی وسیع در رسانه‌های آن ایام داشت.

دویچه‌وله از ناصر مهاجر می‌پرسد که آیا جهان صدای "مادران خاوران" را شنیده است؟ مادرانی که در کنار گورهای دسته‌جمعی در خاوران گرد می‌آمدند و خواستار دادخواهی درباره اعدام‌های ۶۷ بودند؟ مهاجر می‌گوید:

«نه. و صد افسوس. نه تنها جهان که پاره‌ بزرگی از ایرانیان هم با این جنبش بی‌همتا در کشور ما آشنایی ندارند. به همین سبب فصلی از کتاب صداهای یک کشتار را به این جنبش اختصاص دادیم.»

جودیت باتلر در یادداشت خود بر این کتاب از بی‌اطلاعی جهان از اعدام‌های تابستان ۶۷ سخن گفته است. ناشناخته ماندن اعتراض مادران خاوران و فرزندان قربانیان اعدام‌های سال ۶۷ این پرسش را در برابر ما می‌نهد که علت این موضوع را در چه باید جست؟ از ناصر مهاجر می‌پرسیم که کاستی‌های مربوط به عدم اطلاع‌رسانی درباره‌ این کشتار را متوجه چه کسانی و چه نهادهایی می‌داند؟ او در پاسخ می‌گوید:

«در درجه‌ اول، متوجه رسانه‌ها. بهتر از من می‌دانید که رسانه‌ها هستند، آن هم رسانه‌های مهم ـ پُر خواننده پُربیننده و پُر شنونده ـ که مسئله‌ای را میان مردم می‌برند و یا نمی‌برند. در درجه‌ دوم اپوزیسیون ایرانی؛ به ویژه در خارج از کشور.»

مهاجر به فعالیت دو دهه از کنشگران، پژوهشگران و هنرمندان ایرانی و همچنین گروه‌های چپ و دموکرات در اطلاع‌رسانی پیرامون کشتار بزرگ ۶۷ اشاره می‌کند. او می‌گوید: «حالا چندین سال است که ایرانیان ساکن اروپا و آمریکای شمالی، هر تابستان و یا در آغاز هر پائیز، به شکل‌های گوناگون به این فاجعه‌ی ملی می‌پردازند و یاد جانباختگان دهه‌ شصت را گرامی می‌دارند.»

او این اقدام را در شکل‌گیری حافظه‌ تاریخی بخش بزرگی از ایرانیان درباره این "واقعیت دهشتناک" تلاشی مهم، اما ناکافی می‌داند ومی‌گوید:

«اما کار آگاهی رسانی درباره‌ جنایت‌های جمهوری اسلامی در زندان‌های ایران، چنان که باید و شاید در میان وجدان‌های بیدار اروپا و آمریکای شمالی به انجام نرسیده است. نه اینکه هیچ کاری نشد. نه، این حرف درست نیست. تا کنون چندین کتاب و گزارش درباره‌ زندان‌ و زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی به انگلیسی و آلمانی و فرانسوی به چاپ رسیده است. آخرین‌ کتاب‌ها به زبان انگلیسی، ایران تریبونال است (۲۰۱۹) به همت بابک عماد و سپس برگردان انگلیسی شعر سعید یوسف: جان‌باختگان به بوی فردایی نو به همت شهرزاد مجاب (۲۰۲۰). چند فیلم کوتاه به زبان‌های فرنگی و یا با زیرنویس انگلیسی نیز در دست داریم.»

مهاجر می‌گوید که پرونده کشتارهایی همچون آنچه در تابستان سال ۶۷ روی داد، مختومه نیست. حتی تلاش حکومت در پنهان کردن شمار قربانیان اعدام‌های ۶۷ برای پاسداری از یک "یک سرّ دولتی" نیز نمی‌تواند مانع از فاش شدن تدریجی دامنه این "کشتار بزرگ" شود.

کشتار مخالفان توسط دولت‌ها، همچون آنچه در جریان سرکوب خونین اعتراضات آبان ۹۸ روی داد، پدیده‌ای است که جهان در حافظه خود دارد؛ از کشتار معترضان در میدان "صلح آسمانی" در چین، تا کشتار زندانیان زندان تدمر سوریه، تا کشتارهایی که در تیمور شرقی، السالوادور، گواتمالا، کنیا و سومالی روی دادند.

این در حالی است که "صداهای یک کشتار"، ناگفته‌های مرگ و زندگی در تابستان ۶۷ هنوز آنگونه که باید و شاید به گوش مردم جهان نرسیده است. مهاجر به‌درستی معتقد است که وظیفه دادخواهی، تلاش برای محاکمه آمران و عاملان این اعدام‌ها برعهده سازمان‌های حقوق بشری و سیاسی است. اما وظیفه پژوهشگران، رسانه‌ها و اهل ادب و فرهنگ را نیز در این راستا سنگین می‌داند. برای او پرداختن به فعالیت‌های هنری در زمینه نشاندن "این واقعیت دهشتناک" در حافظه تاریخی مردم بسیار مهم است.

مهاجر در کتاب خود به نمونه‌هایی از این اقدامات اشاره کرده است. از آن جمله می‌توان به ثبت فعالیت‌های پانته‌آ بهرامی، نیما سروستانی، مسعود رئوف، دلناز آبادی و حسین پورسیفی در این کتاب اشاره کرد. اما به‌رغم آن، مهاجر معتقد است برای بازسازی حافظه تاریخی، برای تولید چنین حافظه‌ای هنوز وظایف زیادی بر دوش فعالان مدنی، پژوهشگران تاریخ معاصر و هنرمندان سنگینی می‌کند.

ناصر مهاجر می‌گوید مقابله با فراموشی بستری برای دادخواهی است. او به صراحت بر این باور است که امکان دادخواهی مادام که جمهوری اسلامی بر سر کار است، وجود ندارد. از این رو است که یروان ابراهامیان می‌گوید: «ناصر مهاجر با همان انگیزه و دلایلی دست به قلم می‌برد که جورج اورول را وادار به نوشتن کرده بود: الزام دیدن چیزها آنگونه که هستند، تلاش برای یافتن فاکت‌های حقیقی و ذخیره کردن آن‌ها برای استفاده نسل‌هایی که در راهند.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [دویچه وله فارسی] منتشر شده است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy