هر کس آزاد است هر چه میخواهد بگوید یا بنویسد و جز قانونی که نمایندگان واقعی مردم که در یک انتخابات آزاد برگزیده شدهاند نوشته باشند، هیچ قدرتی در جهان نباید این آزادیها را سد کند. در میهن ما چند صد سال است که بیگانگان راه را بر آزادی مردمان ما بستهاند. آن گاه که بیگانگان با زور اسلحه و دسیسه بر ملتی سوار میشوند، تودههای مردم به کودکان بی دفاع مبدل میشوند. در چنین حالتی هر کس مقاومت کند کشته خواهد شد. نمونهی برجستهی تاریخی آن بلایی است که هیتلر و آلمانیها به سر اروپاییان آوردند. اگر آمریکاییها از آن سوی جهان با هواپیما و کشتی و ارتش نیرومند خود به کمک فرانسه و کشورهای شکست خوردهی اروپا نیامده بودند امروز جهان چهره سیاه تری میتوانست داشته باشد.
کسانی که دانشور و نویسنده هستند و یا سخنوران زبردستی که چندتایی کتاب هم خواندهاند در گفتارشان کشور ما را با کشورهای پیشرفته جهان مقایسه میکنند و به ما سرکوفت میزنند که بی لیاقت هستیم. اینان یا تاریخ را نخواندهاند و یا داستانهای تاریخ را درست درنیافتهاند. این که کشورهای اروپایی پیشرفته شدهاند و کشور ما واپس مانده شده است دلائل بیشماری دارد. بزرگ ترین دلیل آن نفوذ و تسلط بیگانگان بر کشور ماست. از آن روزی که انگلیسها بساط استعمار گری خود را در هند گستردند، ایران رفته رفته تجزیه شد. انگلیسها با دسیسههای گوناگون افغانستان، پاکستان، عراق، آذربایجان و ترکمنستان را از ایران جدا کردند. آتش باروتی که چینیها اختراع کرده بودند به دامن خودشان و کشورهایی که با آتش باروت آشنایی نداشتند افتاد. چند صد سال پیش از آن که اروپاییان به باروت و اسلحهی گرم دسترسی پیدا کنند چینیها باروت و اسلحه گرم را اختراع کرده بودند اما آسیبی به جهانیان نرساندند. هنگامی که اروپاییان با باروت آشنایی پیدا کردند دست به تجاوز زدند. با رشد و بالندگی بازرگانی و صنعت، کشتی رانی در دریاهای بزرگ آغاز شد. با پیدا شدن باروت و اسلحه گرم در اروپا، جنگ دزدان دریایی که به گونهای جنگ تجارتی کشورهای اروپایی در دریاها بود، آغاز شد. دست اندازی دزدان دریایی و کشتیهای جنگی کشورهای اروپایی به سرزمینهای بی دفاع در گوشه و کنار جهان و نیز کشف آمریکا و توسعهی مستعمرات اروپاییان از دلائل توسعه و پیشرفت کشورهای اروپایی بشمار میرود.
کشور ما ایران نیز با تجاوز و دسیسهی اروپاییان، از سدهی پانزده تا کنون، کم کم استقلال خود را از دست داد. در سال ۱۴۵۴ پاپ نیکلاس پنجم هیئتی را به دربار اوزون حسن فرستاد تا به کمک او جلوی تجاوزات عثمانیها به اروپا را بگیرد. در سال ۱۴۵۸ دسپینا خاتون دختر ژان چهارم پادشاه ترابوزان سومین همسر ازون حسن شد و به این صورت اروپاییان به درون دربار اوزون حسن راه یافتند. دسپینا خاتون عیسوی بود و در دربارِ اوزون حسن کلیسا برپا کرد و تا پایان زندگیاش به دین عیسا وفادار بود. نه دسپینا خاتون شیعه شد نه دخترش مارتا، اما شاه اسماعیل صفوی فرزند مارتا پیش از بالغ شدن، به کمک "امدادهای غیبی" از آن سوی مرزهای ایران، شیعه شد تا برای جنگیدن با عثمانیها انگیزهی کافی داشته باشد. با تجاوز پرتغالیها به جنوب ایران در سال ۱۵۰۷ و حضور دسپینا خاتون در دربار اوزون حسن در شمال غربی ایران، استقلال ایران به طور جدی به خطر افتاد. کمی پس از آن در همسایگی کشور ما، انگلیسها کمپانی هند شرقی را برپا کردند. جاسوسان انگلیس (۰۰۷؛ نام جاسوسهای انگلیسی) با نفوذ در دربار شاهان صفوی و کمک به توسعه مذهب شیعه جلوی سقوط اروپا به دست ترکهای عثمانی را گرفتند. شاهان شیعهی صفوی به کمک اروپاییان "کافر" با امپراتوری مسلمان عثمانی، بیش از سیصد سال جنگیدند و هزاران هزار از برادران مسلمان، یکدیگر را کشتند تا از خطر سقوط اروپا به دست سربازان مسلمان عثمانی، جلو گیری شود. به یاد بیاوریم که آنتونی شرلی انگلیسی، وزیر مختار شاه عباس در اروپا بود.
دخالتهای اروپاییان به ویژه انگلیسها، از سده پانزدهم تا کنون در سرنوشت ملت ایران تأثیرات ویرانگر و منفی بسیار داشته است. یورش افغانها به ایران و جدایی بخش هایی از ایران و جنگهای ایران با عثمانی و روسیه همه با تحریکات و دخالتهای دولت انگلیس انجام گرفته است. متن عهدنامهی گلستان که در نتیجه آن ایران، سرزمینهای قفقاز مانند آذربایجان، داغستان، ارمنستان و گرجستان را از دست داد، سفیر انگلیس در ایران سر گور ازلی با کمک و دخالت وزارت خارجه انگلیس، نوشت. دربارهی دخالتهای انگلیس در قرن نوزدهم در ایران پژوهشگر، سیاستمدار و نویسنده ایرانی محمود محمود (محمود پهلوی صاحب اصلی نام خانوادگی پهلوی) هشت جلد کتاب نوشته است.
شخصیتهای سیاسی میهن دوست، نویسندگان، بازرگانان و مردمان کوچه و بازار از بی لیاقتی شاهان قاجار، جنگ با عثمانی و روسیه، ستمها و دسیسههای انگلیس و دخالتهای دیگر کشورهای اروپایی به ستوه آمدند، در نتیجه با اعتراضات عمومی، انقلاب مشروطیت را پدید آوردند تا آن که مظفرالدین شاه ناچار، در ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ (۱۹۰۶)، فرمان مشروطیت را برای برپایی مجلس شورای ملی امضاء کرد. یک سال پس از امضاء فرمان مشروطیت در سال ۱۹۰۷ دولتهای انگلیس و روس بدون آگاهی ایران کشورِ ما را به دو منطقهی اشغالی در جنوب برای انگلیسها و در شمال برای روسها تقسیم کردند. بین این دو منطقه بخشی را هم منطقهی بی طرف نامیدند. بر طبق قرارداد ۱۹۰۷ افغانستان نیز منطقه نفوذ انگلیس تلقی شد. پس از انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ دولت بلشویکی شوروی به طور یک جانبه قرارداد ۱۹۰۷ را ندیده گرفت و از همهی ادعاهای روسیه در شمال ایران صرف نظر کرد و استقلال ایران را به رسمیت شناخت. اما انگلیسها از دخالت در امور ایران کوتاه نیامدند و در سال ۱۹۱۹ یک قرارداد پنهانی با وثوق الدوله صدر اعظم ایران بستند. به موجب این قرارداد تمامی امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت. این قرارداد هم با مخالفت شدید ملت ایران روبرو شد. شماری از رجال سرشناس ایرانی مانند مشیرالدوله، یحیی دولت آبادی و دکتر مصدق از مخالفان سر سخت این قرارداد استعماری بودند. در سال ۱۹۲۱ دولت شوروی قرارداد دیگری با ایران بست و ضمن تأکید بر استقلال ایران در ماده ۵ قرارداد از دولت ایران خواست؛ «... همچنین از گرفتن افراد قشونی یا تجهیزات نفرات برای صفوف قشون یا قواء مسلحه تشکیلات مزبوره در خاک خود ممانعت نمایند.» وگرنه دولت بلشویکی روسیه برای مقابله با حضور قوای مسلح بیگانه در ایران نیروی نظامی پیاده خواهد کرد. به دلیل همین ماده ۵ قرارداد ۱۹۲۱ شوروی با ایران، ژنرال آیرونساید فرماندهی نیروهای نظامی انگلیس ناچار شد قوای خود را از ایران خارج کند.
اردشیر ریپورتر و ژنرال آیرونساید، پیش از بیرون بردن قشون انگلیس از ایران برای پیاده کردن کامل قرارداد ۱۹۱۹، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی (۱۹۲۱ میلادی) را برنامه ریزی کردند. رضا خان یک قزاق بی سواد (که نه خان بود و نه خاندانی داشت) از سوی انگلیسها، مأمور پیاده کردن قرارداد۱۹۱۹ شد. پیش از جنگ جهانی دوم رضا شاه روابط نزدیکی با آلمان هیتلری برقرار کرد. در جریان جنگ، ایران اعلام بی طرفی کرد و مجبور شد شماری از نظامیان و کارشناسان آلمانی را از ایران بیرون کند. در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی (۱۹۴۱ میلادی) متفقین به بهانهی حضور کارشناسان آلمانی در ایران دست به اشغال ایران زدند. ارتش انگلیس از جنوب و ارتش شوروی از شمال ایران را اشغال کردند (یعنی همان قرارداد ۱۹۱۹). انگلیسها که از نزدیکی رضا شاه به آلمانها ناخشنود بودند، او را وادار کردند تا از سلطنت کناره گیری کند و از ایران برود. استالین و چرچیل و روزولت در ششم آذرماه ۱۳۲۲ (۲۸ نوامبر ۱۹۴۳) بدون اطلاع دولت ایران به تهران آمدند. آنها ضمن تعیین استراتژی جنگ جهانی و گشودن جبههای در غرب در برابر ارتش آلمان، سلطنت محمد رضا شاه را تضمین کردند و با او عکس یادگاری هم گرفتند.
دیکتاتوری و خودکامگی محمدرضاشاه روز به روز افزایش یافت. با روی کار آمدن دولت قانونی دکتر مصدق در سالهای ۳۰ و ۳۱ و ۳۲ دکتر مصدق کوشید تا دخالتهای غیرقانونی شاه در امور کشور را محدود کند. شاه از بیم عواقب اقدامات قانونی دکتر مصدق از ایران گریخت. در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲سازمان جاسوسی انگلیس اینتلیجنس سرویس و سازمان جاسوسی آمریکا (سی آی اِ) به کمک مشتی آخوند و اراذل مانند شعبان بی مخ، بر ضد حکومت قانونی دکتر مصدق کودتا کردند. شاه فراری به کمک اربابانش بازگشت و آنها دکتر مصدق را که جز خدمت و انجام کارهای قانونی، هیچگونه خلافی نکرده بود به طور غیرقانونی، در یک دادگاه نظامی، محاکمه و او را به سه سال زندان محکوم نمودند. دکتر مصدق پس از گذراندن دوران زندان در لشگر ۲ زرهی، تا پایان زندگیاش در احمد آباد محصور و زندانی شد. بیش از چهل سال است که حکومت اسلامی را همان آخوندها و چاقو کشها و اراذل کودتای ۲۸ مرداد میگردانند که امروز نام آیت الله و سرداران سپاه اسلام را بر خود نهادهاند.
علی رغم آن که ملت ایران برای رسیدن به آزادی و دموکراسی توانست با انقلاب مشروطه حکومت قانون را پدید آورد اما شوربختانه با دخالت بیگانگان و ایجاد حکومتهای دیکتاتوری، نتوانست آزادی و دموکراسی را آزمایش کند. در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بار دیگر ملت ایران برای برقراری یک حکومت مردمی قیام کرد اما باز با دسیسههای بیگانگان و نوکران آنان دچار اختناق و دیکتاتوری سخت تری شد. خمینی را شاه و اربابانش میشناختند. او از سال ۱۳۲۳ با انتشار کتاب کشف الاسرار در تدارک حکومت اسلامی بود. با نبود آزادی سیاسی برای مردم و گردش نادرست اطلاعات سیاسی و اجتماعی، خمینی ملت ایران را فریب داد (گفت؛ خدعه کردم) و بار دیگر یک حکومت دیکتاتوری با نام اسلام و مذهب شیعه بر ملت ما تحمیل کرد. مخالفت حکومت اسلامی با آمریکا، مخالفت با استعمار نبوده و نیست بلکه پوششی برای پنهان کردن دخالت انگلیس در ایران است. حکومت تحمیلی اسلامی بیش از چهل سال است که صدها هزار نفر از بهترین فرزندان میهن ما را به بهانه دفاع از دین و مذهب شیعه کشته و خرافات و نادانی را در کشور ما گسترش داده است.
اینجا و آنجا به ویژه در درون ایران برای توجیه حکومت ولایت فقیه به ملت ما الغاء میکنند که؛ «هر ملتی سزاوار همان حکومتی است که دارد». ملت ما بیش از صد سال است که برای به دست آوردن آزادی و دموکراسی و استقلال قربانی داده است و همیشه توسط بیگانگان و نوکران آنان سرکوب شده است. ملت ما نالایق نبوده و سزاوار این همه ستم و بی عدالتی نیست. هر ملتی که حق نداشته باشد حکومت خود را با رأی آزاد خود انتخاب کند دچار اضمحلال و واپس ماندگی میشود. همانگونه که در بالا نوشتم، هنگامی که قدرتهای خارجی با زور اسلحه و دسیسه بر ملتی تسلط پیدا میکنند تودههای مردم به کودکان بی دفاعی مبدل میشوند. در چنین حالتی هر کس مقاومت کند کشته خواهد شد. نمونهی برجستهی تاریخی آن بلایی است که هیتلر و آلمانیها به سر اروپاییان آوردند. اگر هیتلر شکست نخورده، بود، فرانسه و انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی نیز به همان سرنوشتی دچار میشدند که کشور ما به دلیل دخالتهای بیگانگان دچار شده است. عدم آزادی برای حزبها و سازمانهای سیاسی و اجتماعی و همچنین عدم انجام انتخابات آزاد، تحمیل دیکتاتوری استعماری به ملت ایران به زور اسلحهی مزدوران نظامی (ارتش نوین!!!) در یک صد سال گذشته، سبب واپس ماندگی و بدبختی ملت ما شده است.
چرچیل نخست وزیر انگلیس و محمدرضاشاه و علی سهیلی نخست وزیر ایران و
سرلشگر شفاهی هنگام اشغال ایران از سوی انگلیس و اتحاد شوروی آذر ماه ۱۳۲۲
منوچهر تقوی بیات