Monday, Dec 14, 2020

صفحه نخست » چرا هنوز برخی‌ها نمی‌توانند دل از جمهوری اسلامی بَرکنند؟ (قسمت پایانی)، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgاما شنا در این برکه جداگانه ممکن نبود. تفکر ما از بسیاری جهات شبیه خمینی و نهایتاً حزب توده بود. با این تفاوت که ما خود را تافته‌ی جدابافته‌ای می‌دانستیم که مبارزه ضدسرمایه‌داری و ضدامپریالیستی ما انقلابی‌تر از خمینی و حزب توده که فرصب‌طلب و اپورتونیست‌اش می‌دانستیم، بود. اما این توهمی بیش نبود. توهمی که همیشه با ما بوده و هست.

هر بار هم که این توهم تَرَک برداشت و از ترک ناشی از آن ما به این سو یا آن سو غلطیدیم و به اصطلاح پوست انداختیم و از پوسته خود خارج شدیم، دریغا که همیشه لایه‌ای از پوستین کهنه و قدیمی توهم به‌یادگار مانده از سال‌های دور بر تن ما ماند! پوستینی نمک‌سود شده با پوپولیسمی کودکانه! دباغی گردیده با چاقوی خودمحوری و خودبزرگ‌بینی متفرعنانه که با وجود کُرنش به قدرت و اشتباهاتی تلخ اما همیشه خود را مرکز حقیقت می‌داند.

روزی بعد از کار روزانه در «رادیو زحمتکشان» از مسئول وقت سازمان در رادیو آقای جمشید طاهری‌پور که فرد دوم سازمان شمرده می‌شد پرسیدم «چگونه شد که ما این چنین واله و شیدا به‌دنبال خمینی افتادیم؟» طبق معمول نگاهی دقیق به صورتم انداخت و با اندکی مکث که می‌خواست نشان‌دهنده تفکر عمیق و دقت نظراو باشد گفت «روزی در سر راهم به دفتر تحریریه کار شاهد دو راهپیمائی در دو جهت مخالف بودم در یک جهت دریائی از مردم که شعار مرگ بر آمریکا می‌دادند و طرف میدان آزادی می‌رفتند و در جهت دیگر صف طرفداران ما که در مقایسه با آن صف بسیار ناچیز بودند با همان شعار در جهت مخالف طرف بالا. برایم بسیار تکان‌دهنده و سئوال‌برانگیز بود. جای ما مبارزان واقعی علیه آمریکا درون آن دریای خروشان باید می‌بود نه درصف کوچک بی‌تأثیر! باید به آن دریا می‌پیوستیم حتی اگرموج‌ها پسمان می‌زدند!»

با چنین نگاهی گردن خم‌کرده، چشم بر تحجر، آزادی‌کشی و خشونت خوابیده در حکومت اسلامی خمینی خواسته و ساخته بستیم و به دفاع از مبارزه ضدسرمایه‌داری و ضدامپریالیستی او برخاستیم. سر مقاله نشریه کار - ۳۱ /۲/۱۳۵۹ شماره ۵۹ - بر مبارزه ضدسرمایه‌داری بزرگ و ضدامپریالیستی حاکمیت، صحه نهاد و سر آغاز فصل جدیدی در حیات سیاسی سازمان چریک‌های فدائی شد.

فصلی که برگ ریزش جدائی اکثریت از اقلیت بود یا برعکس! چندان تفاوتی هم نمی‌کرد! چراکه فاقد عمق و اختلاف بنیادین بود. چرا که آبشخور هر دوی ما از یک جا بود! تنها درعمل متفاوت بودیم. بیشتر به داستان نگنجیدن پادشاهان در یک اقلیم شبیه بود و خامی هر دو طرف! هر چند شک دارم که تمام رهبری اکثریت خام بودند! به‌هرحال تعدادی می‌دانستند کجا می‌رویم.

سیامک اسدیان، از رهبری اقلیت می‌گفت «من عقلاً شما را تائید می‌کنم اما احساسم می‌گوید باید با اقلیت بروم!» او هنوز دلبستگی خود را به سلاحِ به‌یادگار مانده از حمید اشرف داشت. سلاحی که هرگز از خود دور نکرد و گمانم با همان از خود دفاع کرد و از دست رفت.

سعید سلطان‌پور که در فاصله‌ای نه چندان دور نمایشنامه «عباس آقا کارگر ایران ناسیونال» را با تم شدید ضدسرمایه‌داری، ضدامپریالیستی و ضدلیبرالی که، لیبرال‌هایش تلاش می‌کردند لاستیک‌های آمریکائی را جای‌گزین لاستیک‌های قبلی اتوبوس انقلاب نمایند روی صحنه آورده و نمایش عظیم خیابانی ضدآمریکائی را روی تریلی سازمان داده بود. در دیداری کوتاه با من، حتی حاضر به دست دادن نشد و گفت «من با اپورتونیست‌هایی که سازمان را دنبال خمینی انداخته‌اند کاری ندارم!» در حالی که بن‌مایه اصلی کارش همان مبارزه با امپریالیسم آمریکا بود و هم‌گام با خمینی. چرا که ناف چپ را با مبارزه ضدامپریالیستی بریده‌اند.

مسلماً تائید مبارزه ضدامپریالیستی خمینی نمی‌توانست به تائید حزب توده که داعیه‌ی پیگیرترین مبارز ضدامپریالیستی را یدک می‌کشید ختم نگردد. تائیدی که ما را در سلک احزاب برادر قرار می‌داد وبا لم‌دادن بر بساط پهن‌شده‌ی انترناسیونالیسم جهانی و اتحاد شوروی و پختگی حزب توده «که فکر می‌کردیم»، ما را از اتخاذ تصمیمات بسیاری که در توان‌مان نبود و نمی‌دانستیم به کجا ختم خواهد شد رهائی می‌بخشید.

چنین بود که بیانیه «پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم»، نوشته آقای فرخ نگهدار سرآعاز دوران جدیدی از تاریخ سازمان فدائیان اکثریت گردید که تمام سیاست‌های آن حتی تا به امروز را، با وجود فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم رقم زده است. بینشی که هنوز دشمنی با آمریکا و مبارزه با آن را با استتار در پوشش ترم‌های جدید پی می‌گیرد و اِبایی از آن ندارد که اگر نیاز باشد آن را «اوجب واجبات بشمارد» و ماهیت چپ خود را با آن توضیح دهد و به‌نمایش بگذارد. خط مشی‌ای که در انتخاب و نزدیکی به این یا آن نیروی سیاسی یکی از ملاک‌های اصلی است!

این بینش اگرچه شعار ضدولایت فقیه می‌دهد و خواهان برپائی کشوری آزاد و سکولار بر مبنای منشور حقوق بشر و دمکراسی است! «اصولی که چه بخواهیم و یا نخواهیم جملگی حاصل و زائیده همین سیستم سرمایه‌داری غربی و برپایه دموکراسی لیبرال بنا شده است»! اما اغراق نخواهد بود اگر بگویم که بخش بزرگی از این وابستگان به نیروهای چپ متعلق به ایران، احزاب راست لیبرال اروپایی را تجسم زنده شرجامعه بشری اعلام می‌کنند و نیروهای چپ چه سنتی و چه نو را، که البته طیف سوسیال دموکراسی اروپایی را به محدوده‌ی آن راهی نیست، مالک و نماینده انحصاری تمامی ارزش‌های بشری، چون صلح و آزادی و دوستی و عدالت‌خواهی می‌دانند. ارزش‌های برآمده از سوسیالیسمی که آن‌ها منادی آن هستند و به‌خاطر آن مبارزه می‌کنند! سوسیالیسمی که هیچ نمود مشخص و عملی ندارد.

تمامیت اپوزیسیون حکومت در خارج از ایران در همین سیستم‌های سرمایه‌داری غربی به امرار معاش و گذران عمر مشغول است. فرزندان‌شان اغلب با استفاده بهینه از فرصت‌ها و امکانات موجود در این جوامع، در مدارج شغلی خوب یا خیلی خوب قرار می‌گیرند و حتی بعضاً به نمایندگی‌های پارلمانی می‌رسند. اما چه باک که رشته خونی در مبارزه با امپریالیسم مانع از دیدن این حقایق می‌گردد و هنوز به‌عنوان چپ از نابودی همین سیستم سرمایه‌داری سخن می‌گویند، در صورتی‌که در تلاش برای معاش، اغلب افرادی آینده‌نگر، واقع‌بین و پراگماتیست در بهره‌جویی حق خود از فرصت‌ها و امکانات همان سیستسمی هستند که آرزوی نابودی‌اش را دارند! این تناقضی است که قابل درک نیست، تناقضی که بیشتر دوگانگی را به‌نمایش می‌گذارد.

چنین تناقضی در گذشته در قبل از انقلاب در ایران، به زیان‌های بزرگی منجر شد. تمام نارسائی و استبداد شاهی در سرکوب آزادی‌های سیاسی و مطلق‌العنانی شاه زیر ذره‌بین قرار گرفت بی‌آن‌که نظری بر گرایش سکولار غالب در سیستم، آزادی‌های فردی، آزادی‌های اجتماعی و مدنی و فرهنگی و حقوق خانواده و تلاش او در جهت ساختن ایرانی مدرن با زیرساخت‌های سرمایه‌داری که لازمه‌ی رشد اقتصادی و معیشتی جامعه بود افکنده شود. تلاشی که می‌توانست در تکامل خود با ایجاد و گسترش فرصت‌هایی نوین به شکل‌گیری نسبی برخی نهاد‌های دموکراتیک ره باز کند.

ما درنگ نکردیم، به جست‌وجوی راه‌هائی برای شکل‌دهی به نهاد‌های مدنی، اجتماعی و فرهنگی که می‌توانست بر بالا بردن درک اجتماعی یاری رساند اقدام نکردیم. چرا که همه‌ی امور را از زوایه مبارزه طبقاتی و مبارزه ضدامپریالیستی مورد ارزیابی قرار می‌دادیم، اتحاد با ارتجاع دینی در مقابله با «غرب امپریالیستی و فاسد» و استبداد سلطنتی و سرمایه‌داری، را درست و ضروری و بلامانع و اخلاقی می‌دیدیم و پاسخ‌های بسیار ساده و اراده‌گرایانه را برای حل مسایل پیچیده جامعه از آستین خود بیرون می‌کشیدیم و بر تداوم مبارزه قهرآمیز پای می‌فشردیم.

ازهمین روست که هنوز بعد گذشت ۴۰ سال از حکومت اسلامی، دیدن ۴۰ سال جنایت‌های وحشیانه، کشتار عظیم سال ۶۷، برپائی گورستان‌های جمعی، سرکوب مداوم آزادی‌های فردی و نهاد‌های مردمی، انباشتن زندان‌ها از فعالان سیاسی، دامن‌زدن به تشنجات منطقه‌ای، جنگ‌های نیابتی و پای‌فشردن بر گسترش سلاح‌های موشکی و تحمیل فقر، بدبختی، فساد، دزدی و بر مسند نشاندن جنایتکاران و دزدان در رأس قوای سه‌گانه توسط ولایت فقیه، هنوزهم با همان رشته‌ناف خونی مبارزه ضدامپریالیستی و به اصطلاح ضدسرمایه‌داری و عدالت‌خواهی دل از این حکومت لعنتی بر نمی‌کنیم، با دست پس می‌زنیم وبا پا پیش می‌کشیم! حتی برخی‌هایمان با سماجت و اصرارعجیبی هنوز بر «سیاست تغییر رفتار رهبر»، و «امکان اصلاح از درون» تأکید می‌کنیم و دیگران را به ندیدن واقعیت‌ها و بدفهمی متهم می‌سازیم.

نگرشی به‌غایت غلط و یاری‌رسان در جهت تحکیم و تداوم حکومت ولایت فقیه. متأسف می‌شوم وقتی به صحنه مبارزه‌ی سیاسی اپوزیسیون خارج کشور علی‌الخصوص به چپ که خود به آن تعلق داشتم می‌نگرم. سیاستی که هنوز بعد ۴۰ سال کوچک‌ترین اقدامی در نزدیکی به دیگر گروه‌های اپوزیسیون نکرده است. چرا که نزدیک‌ترین متحد خود را در بین جریان‌ها ضدآمریکائی جست‌وجو می‌کند. هنوز خود را محورعالم و مبارز سرسخت دمکراسی و ضداستبدادی می‌داند، بی‌آن‌که قدمی در راستای شکل دادن به یک جبهه معین زمانی در جهت مبارزه آزادی‌خواهانه و ضداستبدادی ولایت فقیهی در ایران بردارد.

خود را نسبت به دیگر جریان‌های سیاسی منزه و پاک می‌داند، پاک‌دامنی که هنوز بعد از این همه اشتباهات، این همه حمایت از خط خون‌آلود امام فکر می‌کند خونی نگردیده و نباید پاکی آن را در اتحاد عملی ولو کوچک حتی در حد دیدار و گفت‌وگو با دیگر گروه‌های اپوزیسیون خارج از دایره خودی‌ها، خصوصاً اگر بوی راست لیبرال متمایل به غرب بدهد، آلوده گردد. «ما هنوزهم پاک‌ترینیم»!

اما من آن را ناشی از خویشاوندی در نظر و عمل با اهداف اسلام ارتجاعی در قالب جمهوری اسلامی می‌دانم که رسالت خود را در مبارزه آشتی‌ناپذیر و بی‌وقفه با آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن تعریف می‌کند. حتی بخشی از نیروهای چپ اگر از این اهداف فاصله می‌گیرند برای مستقل جلوه‌دادن خود، هنوز هم سیاست خود را در اشکال پوشیده‌ای از مواضع ضدآمریکایی و ضد متحدان منطقه آن مرتبط می‌کنند. حقیقت این است بدون چنین سیاستی آن‌ها هویتی را نفی خواهند کرد که به آن معتاد شده‌اند؛ ولی اراده و جرأت ترک آن را پیدا نکرده‌اند!

بخش اعظم نیروی چپ هنوز هم با سرسختی از این حقیقت دوری می‌کند که غلبه بر استبداد دینی حاکم بر کشور باید در اشکالی از پیوند با دیگر نیرو‌های اپوزیسیون، از مشروطه‌خواهان دموکرات گرفته تا نیروهای مناطق قومی، مدافعان حقوق بشر، صلح، محیط زیست و ده‌ها تشکل مردم‌نهاد و صد‌ها مبارز ضداستبدادی مانند نوری‌زاده‌ها، نسرین ستوده‌ها و نرگس محمدی‌ها که هر یک سهمی غیرقابل نفی در تقویت مبارزه برای دمکراسی، آزادی و برپائی دولتی سکولار دارند، شکل بگیرد تا ممکن و مقدور شود!

این چپ با تعریفی که از خود دارد حتی حاضر به یک دیالوگ ساده با گرایش‌های سیاسی موجود در اپوزیسیون که ترک دشمنی با آمریکا و اسرائیل و غرب را از اصول سیاست خود تعریف می‌کنند، نیست. بخشی از این چپ که زیر چتر حمایت ازاصلاح‌طلبی و یا حتی جمهوری‌خواهی تعریف شده است، رسالت خود را فقط در آن می‌داند که از شکل‌گیری هر کانونی متشکل از طیف‌های مختلف اپوزیسیون راست و چپ و تلاش آن‌ها برای پیوند با مبارزات و جنبش‌های درون کشور، به هر قیمت ممکن از جمله وابسته نشان دادن و تخریب آن‌ها جلوگیری کند.

چنین سیاست اتهام‌زنی در عمل به‌سود خط قرمزی است که جمهوری اسلامی، در فعالیت‌های برون‌مرزی خویش برای اپوزیسیون خارج از کشور ترسیم می‌کند. فشاری که در داخل به‌صورت سرکوب، زندان و شکنجه بر فعالان داخل اعمال می‌گردد.

بخش عمده چپ ایرانی، با تعریفی که از خود کرده، قادر و حاضر به نشستن با جریان‌هایی نیست که نزدیکی به غرب و به آمریکا برای‌شان تابو شمرده نمی‌شود و برعکس آن‌ها هر نزدیکی به غرب را به‌معنای سرسپردگی نمی‌دانند! دیدی که هرگز قادر نخواهد شد به هیچ کدام از نیرو‌های اپوزیسیون نزدیک شود. چراکه نه می‌تواند چیزی به آن‌ها بدهد و نه آن‌ها را در حدی می‌داند که چیزی از آن‌ها بگیرد! نگاهی که فصل‌کننده است نه وصل‌کننده. او در دنیای واقعی، با سیاست‌های حکومت استبدادی اما ضدامپریالیست ولی فقیه و اسلام سیاسی بیشتر احساس نزدیکی می‌کند «بدون آن‌که شهامت اذعان به آن را داشته باشد»، تا با دیگر نیروهای اپوزیسیون که چنین پوستین کهنه و رنگ‌باخته‌ای را بر تن ندارند!

«ما را سری‌ست با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم» ـ حافظ

پایان

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy