Wednesday, Dec 16, 2020

صفحه نخست » درگذشت عبدالرضا انصاری؛ آنکه نخست وزیر نشد، مسعود بهنود

behnoud_121520.jpgبی بی سی - مهندس عبدالرضا انصاری دولتمرد دوران پادشاهی، از وزیران و صاحب مقامان دوران تحول و رونق اقتصادی، هفته پیش در ۹۵ سالگی در پاریس درگذشت.

وی که در دانشگاه تهران کشاورزی و هم حقوق خوانده بود، تحصیلات عالی خود را در دانشگاه کالیفرنیا (لس آنجلس) به پایان رساند و همزمان با دولت دکتر محمد مصدق و در حالی که مشغول نوشتن تز دکترای خود درباره «ملی شدن صنعت نفت در ایران» بود، در سفری به تهران با ویلیام وارن، دومین نماینده سازمان اصل ۴ در ایران (سازمانی که در دوران ریاست جمهوری ترومن برای کمک به کشورهای فقیر، بعد از جنگ جهانی دوم تاسیس شد) آشنا شد و به عنوان دستیار رئیس مرکز، به استخدام اصل ۴ برآمد.

در این فرصت انصاری جوان فرصت یافت تا از نزدیک با امکانات و ثروت طبیعی کشور آشنا شود و همزمان در جریان برنامه هایی قرار گیرد که متخصصان آمریکایی برای بخش های مختلف آب، کشاورزی، تاسیس کارخانجات صنعتی و معدنی پیشنهاد می کردند. در همین مرحله وی با چند تن دیگر از همسن و سالان خود و تحصیل کرده های آمریکا آشنا شد که در اصل ۴ مشغول کار بودند. اردشیر زاهدی که معاونت وارن را به عهده داشت و جمشید آ‌موزگار، هوشنگ رام، هوشنگ عامری تحصیل کردگان دانشگاه های آمریکا از جمله آنان بودند.

هفت سال کار در اصل ۴ فرصت فوق العاده ای بود تا مهندس انصاری در ۲۵ سالگی آماده ترفیع باشد، به ویژه که در وزارت دارایی استخدام شده و مدیریت خزانه داری کل را هم به عهده داشت. پنج سال بعد از سقوط دولت دکتر مصدق، با کمک های مالی آمریکا، پروژه های مختلفی در کشور برپا شده بود که دولت و پادشاه را در مصرف درآمدهای کشور دچار تناقض می کرد، به همین ترتیب شاه و دولت هم با سازمان برنامه (به ریاست مدیر مقتدری همچون ابوالحسن ابتهاج) اختلاف هایی داشتند که از چشم ها نهان نبود.

در این زمان، نسلی که زاده دوران پهلوی بود، به معنای دیگر بعد از آخرین پادشاه زاده شده بود و با کسب مدرکی از دانشگاه های آمریکا و اروپا به وطن بازگشته، مجال رشد می گرفت. پادشاه به صراحت می گفت که سالخوردگان جای خود را به نسل جوان بدهند. پیش از آن چنین فرصتی برنامه ریزی شده ای برای جوان کردن مدیریت کشور، پیش نیامده بود. این نسل در عین حال باید می آموخت که در همه امور پادشاه را تصمیم گیرنده بداند و تماس با خارجیان را جز به امر و اراده پادشاه از جمله گناهان بزرگ بشناسد. این همان نگاهی بود که از میانه سلطنت رضاشاه هم بر کشور حاکم شد.

عبدالرضا انصاری به سرعت با نظم و دقتی که داشت، خوش حافظه و پاکدست، دریافته بود که بخت رشد، در زمان موعود به او نزدیک شده است. از همان ابتدای حضور در تهران، گروه هایی تشکیل می داد یا به آنان نزدیک می شد که گاه نمی ماندند و جمعشان پریشان می شد و گاه مانند گروه ایران نو فقط برای گفتگو درباره کشور و کمبودها و راه حل مشکلاتش بود که آن هم به دستور شاه و ابلاغ تیمور بختیار رییس ساواک منحل گردید. تا کشور مطابق خواست پادشاه دوحزبی شود و آن دو حزب هم مطیع کامل. ملیون به ریاست دکتر منوچهر اقبال و مردم به ریاست اسدالله علم.

اعضای گروه ایران نو، ناگزیر شدند بین این دو حزب یکی را برای فعالیت انتخاب کنند، عبدالرضا انصاری حزب ملیون را برگزید. دکتر مقدم و چند تن به حزب مردم پیوستند، جمشید آموزگار و عده ای دیگر تن به هیچ حزبی ندادند. از همین انتخاب، بعد از تهیه بودجه دولت در سال ۱۳۳۹ در مقام خزانه‌دار کل، وزیر کار شد.

در این مقام وی جانشین حسنعلی منصور شد که قرار بود نقش بزرگی در آینده کشور به عهده گیرد. منصور به وزارت بازرگانی رفت ولی همان جا جلساتی برای بررسی مسایل عمده کشور برپا می داشت. حسنعلی منصور داشت مهره های دولت آینده خود را می چید، پادشاه هم طرح اصلاحات انقلابی شش گانه خود را آماده کرده بود. آزادی حقوقی زنان، اصلاحات ارضی، سپاه دانش و...

اما حادثه بزرگ زندگی مهندس انصاری که شاید بهترین مهلت زندگی وی به حساب آید در سال ۱۳۴۰ رخ داد. سازمان آب و برق خوزستان هنوز به کار نیفتاده و ماهیتش هنوز در نقشه ها و طرح های اصل چهار مانده بود که وی را به ریاست این پروژه عظیم گماردند. منطقه ای در کنار پالایشگاه و چاه های نفت و گاز، برخوردار از گسترده ترین رود کشور، با زمین و آفتابی مساعد آماده کشاورزی صنعتی و تاسیس پالایشگاه های پتروشیمی، بهره گیری از گازی که شصت سال بود می سوخت و به آسمان می رفت.

یکی از خبرنگارانی که در همان زمان، وقت افتتاح یکی از پروژه های دز، برای تهیه گزارش همراه پادشاه به منطقه رفته بود نقل کرده است که: وقتی هواپیما از بالای سد دز گذشت، وزیر آب و برق وقت گزارش می داد و دستاوردها را برمی شمرد، پادشاه رو به حاضران گفت آرزویم این بود که چون از بالا نگاه می کنم این منطقه را مثل حاشیه می سی سی پی ببینم، می گویند این جا طبیعتی مانند کالیفرنیا دارد. به گزارش این خبرنگار، پادشاه هنگام بیان این جملات چشمانش پر از اشک بود و با صدای گرفته افزود: باید در عمر ما هر سه فاز این پروژه تمام شود، تا مواهبش بماند برای فرزندانمان.

مهندس عبدالرضا انصاری در یکی از مصاحبه هایش بعد از انتشار ترجمه فارسی خاطراتش گفته است: «دختر جوانی که بعد از انقلاب اسلامی به دنیا آمده، کار تایپ کتابم را انجام می داد، در نهایت با شور و هیجان گفت که حاضرست متن را به فارسی برگرداند و این کار لازم است، وقتی پرسیدم چطور، گفت اصلا گمان نداشتم پیش از انقلاب چنین کارهایی صورت گرفته است. پرسیدم پس چه فکر می کردی. گفت در کتاب های درسی ما اصلا اشاره ای به این چیزها نیست و من گمان داشتم هر چیز که هست مال دوران جمهوری اسلامی است و پیش از این تمام درآمدهای کشور صرف عیش و نوش می شده است...»

وقت بازگویی این خاطره، آقای انصاری با تاثر می گوید به جز بچه های داخل کشور، می بینم فرزندان ایرانیان مهاجر هم کم کم چیزی نمی دانند، و نمی دانند که بر ما چه گذشته است. اصلا اگر زبان فارسی هم یادشان باشد خواندن نمی توانند...

انتصاب وی به ریاست سازمان آب و برق خوزستان، با نقشه هایی که پادشاه در سر داشت، چنان نبود که پیشبردش به آسانی ممکن شود. و به نظر بسیار کسانی که در آن سال ها - و در آغاز دوران تحولات بزرگ و شکفتگی اقتصاد و آبادی کشور- گذارشان به خوزستان افتاده است، مهندس انصاری در آن مقام، از یک سو یک کارگاه عظیم را اداره می کرد و از سوی هر هفته به پایتخت می رفت تا با رقیبان و مخالفان مشت زنی کند. شاید از همین جهت بود که به دستور پادشاه او در ضمن استانداری خوزستان را هم عهده دار شد (دولت حسنعلی منصور).

حسنعلی منصور با آرزوهایش ترور شد و رفت و امیرعباس هویدا نخست وزیر شد، می گفتند محلل است و بزودی جای خود را به جوانی می دهد همسو با خواست های پادشاه. وقتی سخن از نخست وزیر بعدی می رفت. از اردشیر زاهدی، جمشید آموزگار و عبدالرضا انصاری نام می بردند و برخی به دنبالش اضافه می کردند هر سه معاون و دستیار ویلیام وارن در اصل ۴.

اما امیرعباس هویدا نخست وزیر ماند و انصاری در سال ۱۳۴۵ به عنوان وزیر کشور معرفی شد. با طبعش تطبیق نداشت، در وزارت کار هم با انتخابات درگیر شده بود. این جا هم بانفوذها و قلدرها مزاحم بودند. او در حالی که پذیرفته بود که انتخابات یک بازی است، و پذیرفته بود که تنها پادشاه حق دارد نظر بدهد که چه کس انتخاب شود، در حالی که می دانست که تنها اصلی از «اصول انقلاب شاه و ملت» که ناشنیده ماند، همین انتخابات آزاد بود، اما تن به فشار کارچاق کن ها نمی داد.

حزب ایران نوین که جای حزب ملیون را گرفت و در این زمان نخست وزیر دبیرکلش بود، مدام پیغام می داد و همزمان اسدالله علم و حزب مردم هم انتظارها داشتند. از آنسو هربار که شرفیاب می شد و مساله را باز می کرد، از فرمانده خود می شنید: وزارت کشور کوچک ترین دخالتی در انتخابات نکند.

انتخابات همان طور که بود انجام شد و مجلس ۲۳ پا گرفت و در همین زمان شهرتی در شهر پیچید و یک روزنامه انگلیسی هم نوشت که بزودی مهندس عبدالرضا انصاری به نخست وزیری منصوب می شود. مهندس خود در خاطراتش گفته است روزی به مناسبتی نخست وزیر (هویدا) به وزارت کشور آمده بود، چون در سرسرا عکس وزیران پیشین کشور را قاب شده دید نگاهی به من کرد و گفت عجب... همه شان بعدا نخست وزیر شده اند، انصاری هم می شود!

اما مهم تر از شایعات، دو گزارشی بود که در سال ۱۳۴۸ در ساواک و سازمان بازرسی کشور گشت، پس ۲۰ سال پس از زمانی که وارد خدمت دولت شده بود، برکنار شد. و ۹ ماه را در عزلت گذراند تا روزی هویدا به او تلفن کرد و از او خواست به دیدار والاحضرت اشرف برود. تشکیلات خواهر پادشاه در آن زمان «گورستان فیل ها» لقب گرفته بود، چرا که این عضو پرنفوذ دربار، بزرگان صاحب تجربه را که برادرش یا دولت ها رد می کردند، در دفتر خود به کاری می گمارد. انصاری قائم مقام در سازمان های تحت نظارت والاحضرت اشرف شد و در عین حال مدیرعامل سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی. دیگر از دولت بیرون آمده و در دربار بود. و عجب نبود که به عنوان قائم مقام جشن های ۲۵۰۰ ساله معرفی گشت (اسدالله علم، رییس بود).

اما با همه دفاعی که در همه این سال ها از برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله کرد، خود گفته است که هربار برای بررسی پیشبرد کار جشن ها به منطقه می رفتم، از فراز به طرح های صنعتی خوزستان نگاهی می کردم، همه جانم آن جا بود.

عبدالرضا انصاری وقتی به دنیا آمد، پدری نداشت. سرهنگ محمدحسین خان در ۲۶ سالگی، در جنگ با یاغیان در بجنورد کشته شد. و طرفه آن که مادرش نیز سرنوشتی مانند وی داشت، در کودکی بی پدر شده بود. این تکنوکرات خوش پوش و دقیق و پرکار، وقتی می رفت فرزندانش نازنین، کتایون و محمدرضا بر بالینش بودند. با عزت رفت، آن که نخست وزیر نشد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy