جهان در حالی سال ۲۰۲۰ را پشت سر میگذارد که بسیاری آن را سالی «سیاه» «تباه» و «پرحادثه» معرفی کردهاند. شاخص آن شاید همه گیری کووید-۱۹ بود که هم اکنون نیز در جریان است و چشم انداز سال آینده را، از پیش قدری، تیره کرده است. سال ۲۰۲۰ را نمیتوان فقط از حیث رویدادنگاری مورد نظر قرار داد و باید به آن به چشم یک «نقطهی عطف» نگاه کرد. ممکن است برخی هنوز بر این باور باشند که این هم یک سالی مثل سالهای دیگر بود و به زودی به دست تاریخ سپرده خواهد شد. شاید، اما به طور قطع به دست فراموشی سپرده نخواهد شد. یگانه چیزی که میتواند ۲۰۲۰ را به سالی «معمولی» یا «عادی» بدل سازد، عمیق تر شدن آتی برخی از بحران هاست که اگر ره به فاجعه برد آن گاه همگان را به زدودن خاطرهی بد ۲۰۲۰ و تمرکز بر تلاطمهای بعد از آن وادار خواهد کرد.
اما در تاریخ سال هایی هستند که از خود رد و اثر به جا میگذارند و حافظهی جمعی به این راحتی از آن عبور نمیکند. چه کسی است که ۱۹۱۴ و ۱۹۱۸ را به عنوان دو سال آغاز و پایان جنگ جهانی اول نشناسد؟ یا ۱۹۴۵ را به عنوان سال پایان جنگ جهانی دوم و نخستین بمبارانهای اتمی تاریخ بشر از یاد برد؟ سال ۲۰۲۰ نیز، با به جا گذاشتن تلفات میلیونی یک همه گیری و تاثیرات بی سابقهی آن بر زندگی اجتماعی و اقتصادی مردمان کشورهای مختلف سراسر جهان، از خود، بدون تردید، جایی در کتابهای تاریخ باقی خواهد گذاشت.
در این نوشتار به برخی از نکات سال ۲۰۲۰ میپردازیم بدون آن که وسواس وقایع نگاری در مورد آنها داشته باشیم. هدف ارائهی معنایی است که از برخی رویدادهای مورد ذکر، به عنوان اثرات ماندگار و تعیین کننده، استنباط میشود.
۱) همه گیری فراسلامتی کووید-۱۹
سال ۲۰۲۰ با خبر گسترش همه گیری درمنطقهی ووهان در چین آغاز شد. نخست این گونه استنباط شد که این یک مشکل محلی است. فاصلهی زمانی کمی لازم بود که دنیا دریابد در کرهی زمین «جهانی شده» مشکلی محلی میتواند به سرعت بحرانی جهانی شود. به فاصلهی چند هفته کشوری نبود که از این ویروس در امان باشد. این نخستین درس سال ۲۰۲۰ بود: جهانی فکر کنیم، محلی عمل کنیم و اگر لازم بود، جهانی عمل کنیم. هرگز از یاد نبریم که یک دانشجوی هندی یا چینی که از اروپا یا آمریکای شمالی برای دیدن والدین خود به یک شهر یا دهات کوچک برود میتواند ویروسی را از آن جا به قلب لندن و نیویورک و تورنتو بیاورد. بر عکس هم صد البته صادق است. بروز متغیر تازهای از دل کووید-۱۹ که شروع به انتشار همزمان در بریتانیا و آفریقای جنوبی کرد خود گواه این مطلب است.
ویروس کرونا با قدرت گسترش خود از یکسو و با توان مرگ آفرینی و آسیبهای سخت جسمانی از سوی دیگر، به سرعت قابلیتهای مدیریتی و لجستیکی دولتهای سراسر جهان را به چالش کشید. در مدت کمی مشخص شد که کشورهایی که از قدرت مدیریتی خوبی برخوردارند میتوانند با لجستیک یا همان امکانات پشتیبانی مادی حتی کم، از پس همه گیری برآیند. به همان ترتیب که کشورهای ثروتمند و پراز امکانات با مدیریت بد به سوی فاجعه میروند. نمونههای هر دو مورد یکی ویتنام است که موفق شد کرونا را از همان ابتدا مهار و خفه کند و دیگری آمریکا، که پرتلفات ترین کشور در جهان از این حیث بود. با ۴ تا ۵ درصد از جمعیت جهان ایالات متحدهی آمریکا بیش از ۲۰ درصد مرگ و میر ناشی از کووید-۱۹ را به خود اختصاص داده است. (۱)
در این میان برخی کشورها که نه مدیریت داشتند و نه لجستیک، قربانیان زیادی دادند مانند برزیل و ایران. پس، درس دوم ۲۰۲۰ این بود: با مدیریت قوی میتوان امکانات ضعیف را به خدمت گرفت و جان و زندگی انسانها را نجات داد. با مدیریت ضعیف میتوان امکانات قوی را هرز و هدر داد و تلفات بسیاری روی دست همه گذاشت. کشورهایی که در هر دو ضعیفاند محکوم به پرداخت هزینهی بالا با عوارض و عواقب درازمدت خواهند بود.
قصهی پرغصهی کرونا نشان داد که سیستم درمانی و بهداشتی یک کشور نباید به هیچ وجه در دست سودسازیهای فاقد اخلاق بخشِ غارتگر سرمایه داری قرار گیرد. به طور مثال در آمریکا، بخش خصوصی که صاحبِ اصلی نهادهای پزشکی و درمانی در این کشور است، با تبدیل جان انسانها به کالا، تمام ثروتمندان کرونا زده را در مراکز درمانی مجهز نجات داد و چند صد هزار شهروند معمولی را در بیمارستانهای اشباع شده از بیمار و فاقد استانداردهای آن چنانی قتل عام کرد. جان تودههای بی پول و هزینه آفرین برای سرمایه داری معادل جان مگس ارزش دارد. دیگر هرگز نباید اموری مانند سلامت عمومی را به بازار و بخش خصوصی سپرد، در غیر این صورت فجایعی مانند شرایط رقت بار کنونی آمریکا و کشورهای مشابه را به جامعه تحمیل خواهند کرد.
و نیز باید اشاره کنیم به عدم شفافیت اطلاع رسانی در مورد ماهیت این ویروس و همه گیری مرتبط با آن که سبب رونق بازار تئوری توطئه و توطئهی تئوری شده و شایعات بسیاری را در مورد اهداف احتمالی مشکوک و ناسالم در پشت این ماجرا دامن زده است. انحصار نظام درمانی در دست صاحبان قدرت و ثروت جامعه را برای داشتن منابع قابل اعتماد ناتوان ساخته و لذا، استقرار ترس و هراس میان مردم ویروس زده یا فقط وحشت زده، میتواند راه را برای هر بازی کثیف و نیمه کثیفی در پشت پرده هموار کند.
۲) اقتصاد بحران زده
سال ۲۰۲۰ واقعیت اقتصاد جهانی شدهی سرمایه داری را جلوی چشم همگان قرار داد. مردم دریافتند که سیستم کنونی، به طور خودکار و بدون دخالت هدفمند و مشخص دولت، نمیتواند، از یک طرف، سود طبقهی برتر را تامین کند و از طرف دیگر، حداقلهای حیاتی برای اکثریت را. نیاز به حضور فعال قدرت سیاسی در تنظیم چرخ اقتصاد بود تا بتوان آن را به سوی بحران گریزی کشاند؛ یعنی پول فراهم کرد و به مردم بیکار شده وبه فقر کشیده شده داد تا به خیابانها نریزند و سیستم را به طور مادی در هم نشکنند. درس بسیار مهم سوم در سال ۲۰۲۰: اقتصاد را هرگز نمیتوان به بازار سپرد و منتظر بود که دست ملعون نامرئی تعادل برقرار سازد. این تئوری به گور سپرده شد. چرا که معلوم شد که حتی در قلب سرمایه داری جهان، آمریکا، میلیاردها دلار پول باید توسط دولت یافته و به بازار تزریق میشد تا مبادا میلیونها بی خانمان و گرسنه و بیمار به خیابانها بریزند.
تمامی نظریههای رنگ و لعاب زدهی «بگذار بازار همه چیز را تعیین کند» با باران کووید رنگ باختند و چهرهی عریان عجوزهی آرایش شدهی سیستم آشکار شد. از این پس کسی در جایی از کرهی زمین، زبان به ستایش «بازار آزاد و قدرت تنظیم خودکار اقتصاد جامعه» باز نخواهد کرد مگر این که بخواهد مورد تمسخر و نفرین صدها میلیون گرسنه و آواره قرار گیرد.
سرمایه داری آمریکا مجبور شد که تمامی اصول ضد مردمی خویش -مبنی بر این که «هرکس باید خرج خود را خودش درآورد و دولت کاری نداشته باشد» - را به زباله دان بریزد و خزانه داری آمریکا مبالغ تریلیون دلاری تا آن زمان ناموجود بیابد تا بتواند چارچوبهای سست یک سیستم از قبل لرزان را از فروپاشی قطعی بازدارد. (۲) با وجود تمامی مقاومتهای نگهبانان منافع طبقهی سرمایه دار و علیرغم ثروت اندوزی برخی از آنان در طول بحران کووید، ۲۰۲۰ سیستم سرمایه داری در اروپا و آمریکای شمالی میلیاردها دلار پول انباشته شده از کار و زحمت مردم را به صاحبان اصلی آن بازگرداند تا بتواند بقای خویش را، حداقل در کوتاه مدت، ضمانت کند. و این درس چهارم سال ۲۰۲۰ بود: پول هست، فقط باید طبقهی حاکم را ترساند تا برود آن را از صندوقهایش بیرون بکشد و بین آفرینندگان آن پول و ثروت، یعنی مردم، توزیع کند.
در این سال یک بار دیگر تودهها و قشرهای اجتماعی متوسط و پایین جامعه دریافتند که چقدر باید به خود متکی باشند و این که حاکمان نوکر طبقهی برتر دشمنان طبقاتی آنها هستند و اگر از قیام و شورش تودهها نترسند، هرگز امتیاز یا به قول خود «باج» نخواهند داد. تودهها دریافتند که باید به عناصر ضد مردمی عوام فریب اعتماد نکنند. شکست مفتضحانهی ترامپ در آمریکا و نیز برخی دیگر از دولتهای دست راستی در این سوی آن سوی، نشان داد که تودهها باید از افتادن در دام فریبکارانی مانند ترامپ و بولسانورو خودداری و به نیروهای سیاسی مردم-محور اعتماد کنند. شاید به همین دلیل بود که مردم ونزوئلا بین بد مادورو و بدتر گوایدو همچنان اولی را ترجیح دادند.
۳) مد روز شدن دیکتاتورمنشی
کووید-۱۹ و بحران اقتصادی-اجتماعی ناشی از آن پرده از ماهیت بسیاری از دولتهای باصطلاح دمکراتیک جهان برداشت و نشان داد که دمکراسی شوخی موقت سرمایه داری است با تودهها. به محض آن فرصت و موقعیتی پا دهد، طبقهی حاکم آماده است که این شوخی آزادی را به یک دیکتاتوری جدی تبدیل سازد. محروم ساختن مردم از حقوق ابتدایی خویش زیر بیرق «رعایت نکات امنیت بهداشتی» به خوبی ماهیت ضد مردمی حکومتهای به ظاهر منتخب مردم را آشکار ساخت. مردم دریافتند که حقوق مدنی و شهروندی آنان به راحتی تحت عنوان «پروتکل های» در ظاهر بهداشتی اما در باطن امنیتی دیکته شده توسط دولتها و با استفاده از پلیس و ارتش و دیوانسالاری میتوانند زیر سوال رفته و حتی حذف شوند. این درس دیگر ۲۰۲۰ بود. طبقهی حاکم در نظام سرمایه داری در کمین فرصت است که فاشیسم و نازیسمهای آشکار و پنهان دیگری همانند اروپای دههی ۳۰ را حاکم سازد. در آمریکا ترامپ و رفقای مافیاییش در صدد بودند که با کودتا نتیجهی انتخابات آمریکا را منحل سازند.
در حالی که واقعیتهای «همه گیری» در جریان بود و هست، تلاش دولتها برای کشاندن آن به سوی تبدیل به مکانیزمهای جداسازی تودهها و تحت کنترل گرفتن مردمان غیر قابل انکار است. مشخص شد که آن چه سیستم از آن وحشت دارد فقط جنبش اجتماعی نیست، زندگی اجتماعی است. در واقع هر گونه تجمعی که تحت کنترل مستقیم خودشان و برای ساختن پول یا مسخ فکری نباشد مطلوب نظام حاکم نیست. آن چه آنها میخواهند تبدیل بحران کرونا به یک سیستم نهادینه برای محدوسازیهای ماندگار در جامعه است به نحوی که تجمع و تحرک تودهها تحت کنترل و رصدگری درآید، رفت و آمدها ردیابی و ثبت شود و خطرات ناشی از فعالیتهای خودجوش اجتماعی برای نظام حاکم به حداقل برسد.
تودهها در یافتند که سیستم حاکم هر بهانهای را برای دست اندازی به آزادیها و حقوق شهروندان مورد استفاده قرار میدهد و با ایجاد رعب و وحشت در مورد یک همه گیری آنها را آماده میکند که به واسطهی روش «شوک درمانی»، بسیاری از محدودیتهای غیرقابل تصور در زمان عادی را، در این شرایط «غیرعادی» بپذیرند. اما نظام حاکم برای این «غیرعادی» جلوه دادن اوضاع شاخص هایی متناقض دارد که دست او را برای جامعه رو میکند. آن جا که منافعش ایجاب میکند صدها یا هزارها کارگر را بدون هیچ گونه ایمن سازی جدی کنارهم قرار میدهد تا برایش تولید کنند و در جای دیگری، داد و فریاد برای یک تجمع چند ده نفره به راه میاندازد. این تفسیر به رای سیستم اعصاب و اعتماد مردم را خراب کرده است.
درس مهم دیگر ۲۰۲۰ پس این میشود که بدون نگهبانی از حقوق خود، حتی شهروندان کشورهایی که از دمکراسی برخوردارند باید منتظر باشند که طبقهی حاکم آزادیهای مدنی یک صد سال گذشتهی آنها را در بازهای کمتر از ده سال به حداقل و چرا که نه، به صفر بکشاند.
۴) آغاز تعویض نقشهی قدرت در جهان
در سال ۲۰۲۰ جهان شاهد آغاز بازتعریف نقشهی قدرت در سطح بین المللی بود. جغرافیای سیاسی میرود که با شکل بندی تازهای ظهور کند و سالی که گذشت فقط کلید این روند بود. چین و روسیه از آشوب درونی ساختار حاکمیت در آمریکا حداکثر بهره را بردند و خود را به مثابه قدرتهای تعیین کننده در سطح جهانی مستقر میسازند. به نظر میرسد که آشفته سالاری آمریکا فراتر از دیوانه بازیهای فرد ترامپ باشد و بیانگر ضعفهای ساختاری این کشور است که بحران کووید-۱۹ فقط آنها را برملا ساخت و تشدید کرد. در واقع، کارنامهی فاجعه بار تلفات ویروس کرونا در آمریکا معلول شکنندگی ساختار مدیریتی این کشور است نه علت آن. این در حالیست که میبینیم چین با جمعیتی معادل ۴ برابر آمریکا موفق به مهار ویروس شد. اقتصاد چین یگانه اقتصاد بزرگی است که در این سال با رشد مثبت مواجه شد، حال آن که سایر اقتصادهای غول جهان تن به درصدهای مختلف رشد منفی دادند.
موقعیت سخت آمریکا در خاورمیانه نمادی است از ضرورت پذیرش واقعیت افول قدرت این کشور در صحنهی بین المللی. به همین دلیل نیز اسرائیل دست به کار شده است تا جای خالی ایالات متحده را در این منطقه پر کند. پروژهی اسرائیل بزرگِ نیروهای راست و صهیونیست اسرائیل در سال ۲۰۲۰ پیشرفت قابل توجهی داشت که بدون موقعیت ۲۰۲۰ جهان، غیرقابل تصور بود. نزدیک سازی کشورهای عرب منطقه به خود و تشکیل جبههی متحد برای نابودسازی ایران، یکی از گامهای استراتژیک استقرار هژمونی صهیونیسم در خاورمیانه محسوب میشود. امری که ممکن است در همین ابتدای ۲۰۲۱ مراحل نخستین آن کلید بخورد. مطابق این طرح، اسرائیل پس از رهاشدن از خطر عراق و سوریه باید خطر سه کشور ایران، ترکیه و پاکستان را در سالهای آینده یکی بعد از دیگری از سر راه خود بردارد. برای این منظور، عراقی کردن و سوریهای کردن هر سه کشور در دستور کار تیم نتانیاهو و جانشینان وی قرار دارد. نخست ایران، بعد ترکیه و سپس پاکستان. پس از این مرحله است که طرح اسرائیل بزرگ به مراحل جدی تر خود برای تصرف و ضمیمه سازی بخش فرات تا نیل خاورمیانه خواهد رسید.
کشورهای عرب که همیشه فاقد پایههای قدرت ماندگار در استراتژی خود بودهاند، تحت تاثیر احساسات ناشی از وحشت زدگی عمومی ناشی از اقتصاد کرونازدهی جهان، و نیز بی ثباتی بی سابقهی ساختار قدرت در آمریکا، شتاب زده، با زیرپاگذاشتن تمام وعدههای تاریخی خویش به فلسطینیها، خود را همپیمان اسرائیل اعلام کردند. آنها بابت این کار هزینهی زیادی خواهند پرداخت. صحبت از کنارهم قرار گرفتن قدرت هایی به غایت نابرابر است: از حیث اقتصادی، نظامی، فن آوری و سیاسی، زوج اسرائیل-بحرین، اسرائیل-امارات، اسرائیل-سودان و اسرائیل-مراکش مثالهای بارز فیل و فنجان هستند. دیر یا زود اسرائیل با اتکاء به توانمندیهای چند برابر خویش، پیمانها و قول و قرارهای «ابراهیم» و فراابراهیم خود را دور زده و تک تک این کشورها را -به مثابه آن چه با همپیمان خود رژیم پهلوی در ایران کرد- به دامن گردابهای طراحی شدهی ظریف خواهد کشید. البته که آن موقع برای شاهان و شیخان عرب بسیار دیر خواهد بود تا مسیر عکس پیش گیرند؛ همچنان که برای شاه ایران دیر بود و بهای سنگینی برای اعتماد به اسرائیل و آمریکا پرداخت و مجبور شد کشور را به نمایندگان مطلوب این دو، یعنی آخوندها و بازاریان مرتجع، بسپارد و برود.
سال ۲۰۲۰ به این ترتیب مشخص میسازد که ابرقدرتهای سابق باید آماده باشند جای خود را به ابرقدرتهای جدید بسپارند. در این میان کشورهای ضعیف باید تصمیم بگیرند که میخواهند زیر چتر کدام ابرقدرت دههی سوم و چهارم قرن بیست و یکم قرار گیرند. سودان، مراکش، بحرین و امارات نخستین کشورهایی بودند که داوطلبانه زیر چتر ابرقدرت جدید اسرائیل رفتند و باید دید که این بخت برگشتگان ۲۰۲۰ چه زمانی، مشابه بلندیهای جولان و بخش هایی از کرانهی باختری رود اردن، جزو سرزمینهای ضمیمه شدهی اسرائیل اعلام خواهند شد.
با تضعیف دمکراسی در بخشهای عمده تا این جا «دمکراتیک» جهان، یعنی آمریکا و اروپای شمالی و هند از یک سو و قدرت گیری کشورهای غیر دمکراتیک مانند چین و روسیه و برزیل از سوی دیگر و نیز ظهور ابرقدرت منطقهای اسرائیل به عنوان پلاتفرم میانی این دو محور، میتوان ۲۰۲۰ را آغازی برای یک پایان در نظر گرفت: آغاز پایان شکل بندی جهانی بازمانده از قرن بیستم. در این میان عصری آغاز میشود که در آن خصلت امپراتوری برای قدرتهای بزرگ، بار دیگر، به عنوان عادت تاریخی مطرح میشود. به همین خاطر، گرایش به سوی احیاء امپراتوریهای در حال حاضر در اوج خود به سر میبرد:
• بازسازی امپراتوری عثمانی در دستور کار اردوغان و گرگهای خاکستری در ترکیه
• بازسازی امپراتوری بریتانیا در دستور کار بوریس جانسون و برگزیتیها در بریتانیا
• بازسازی امپراتوری چین در دستور کار شی جین پینگ و حزب کمونیست چین در پکن
• بازسازی امپراتوری شاه داوود در دستور کار نتانیاهو و صهیونیستها در اسرائیل
• بازسازی امپراتوری اکبرشاه در دستور کار نارندا مودی و ناسیونالیستهای هندو در هندوستان
• بازسازی امپراتوری تزاری در دستور کار پوتین و مافیای او در روسیه.
همهی این تلاشهای احیای دوبارهی امپراتوریها به نوعی از عوارض جانبی فروکش امپراتوری سرمایه داری آمریکاست که در سال ۲۰۲۰ و به ویژه در جریان انتخابات این کشور در بطن بحران بی سابقهی کووید به سوی افول واضح و به زعم برخی حتی فروپاشی حتمی میرود.
۵) آیندهی آمریکا
سال ۲۰۲۰ سال کشف شکاف و ضعف و کمبود در آمریکا بود. سیستم آن قدر چاله و گودال ساختاری داشت و دارد که برای آمریکاییها باورش هم سخت است، چه رسد به یافتن راه درمان. تیم ترامپ بزرگترین ضربههای تاریخی را به آبرو، اعتبار و جایگاه آمریکا در جهان وارد کرد و در درون نیز، پرآشوب ترین موقعیت مدیریتی را به کشور تحمیل کرد. اینک آمریکا به فراخور این که دربارهی چه حوزهای سخن میگوییم، نیاز به دو تا چند برابر چهارسال ترامپ دارد تا بتواند اضمحلال مدیریتی را که وی و تیم تبهکار او بر سر آمریکا آوردند جبران کند. این میزان از انرژی، وقت و امکانات، که فقط برای جبران عقب ماندگیهای دوران ترامپ لازم است، فرصت نابی به رقبای ایالات متحده میدهد تا خود را در جایگاههای مناسب صفحهی شطرنجی جهانی مستقر سازند و وقتی آمریکای بازسازی شده تصمیم خواهد گرفت به صحنهی جهان بازگردد، دنیای دیگری را تحویل خواهد گرفت که در آن رقبا آمادهی کیش و مات سازی وی خواهند بود.
در این میان، نقطهی امیدی اگر برای مردم آمریکا باقی باشد این است که بتواند مسیر دیگری را به پیش گیرد و خود را به یک قدرت سازنده و نه دیگر مخرب جهانی، تبدیل سازد. این استعداد، به طور بالقوه، در این کشور نهفته است که به موتور تغییرات مهم و مثبت در جهان تبدیل شود؛ اما این گرایش اصلی سیستم حاکم نیست. اگر دولت بایدن بتواند، در چهار سال پیش رو، این را به گرایش عمده و مرکزی در تصمیم گیریهای استراتژیک واشنگتن تبدیل سازد میتوان امیدوار بود که سال ۲۰۲۰ به یک برآیند غیرمترقبهی خوب منجر شده باشد. به طور مثال، بازگشت توام با تعهد پذیری عملی آمریکا به پیمان اقلیمی پاریس و نیز بردن سیاستهای اقتصادی این کشور به سوی نقشهی کلانِ «طرح سبز»، که توسط نیروهای پیشرو حزب دمکرات و نهادهای شهروندی پیشنهاد شده است، قادر خواهد بود چرخش مهمی در این میان محسوب شود. به همین ترتیب، کاهش بودجهی نظامی و پلیس این کشور و سرمایه گذاری برای کاهش فاصلههای نابرابری هم در درون آمریکا و هم به سود کشورهای فقیر.
در صورتی که این رویدادهای نادر اتفاق بیافتد، میتوان شاهد بروز یک «ابرقدرت» متفاوت بود. ابرقدرتی که این بار، برخلاف سنت هفتاد سال گذشتهی آمریکا که تحمیل ارادهی خود با موشک و کودتا و ناوهواپیمابر بود، از قدرت اقتصادی و دیدگاه مثبت خویش نسبت به سایرین بهره خواهد برد و اعتبار کسب خواهد کرد. این که نظام سرمایه داری آمریکا -که در دوران ترامپ به حالت افسار گسیختهی خود درآمد- قادر باشد یوغ سنگین پیشروها و نیروهای مترقی را از طریق بایدن و تیم او بر گردن خود بیاندازد، تصور آسانی جلوه نمیکند، اما نباید به طور کامل نا امید بود.
۶) سرنوشت ایران و کشورهای مانند آن
در این میان سال ۲۰۲۰ آغاز نمایش حتمی اضمحلال دولتهای وامانده بود. این دولتها که ایران، افغانستان و عراق سه نمونهی بارز آن در منطقهی خاورمیانه هستند در این سال با برجسته ساختن ضعفهای بنیادین خویش، به سوی سراشیبی هل داده شدهاند. این که چه موقع تیر خلاص به آنان زده شود، صحبت زمان است. قابل پیش بینی است که به احتمال زیاد، افغانستان، با ضعیف تر شدن آمریکا، به دست طالبان خواهد افتاد تا به عنوان پلاتفرم رویارویی پاکستان و چین با هند مورد استفاده قرار گیرد. عراق، در نهایت، با خروج آمریکا به سوی سناریو تجزیه و سه کشوری شدن پیش خواهد رفت. اما در ایران سرنوشت ملت ما بسیار تیره و تباه خواهد بود. با بی علاقه شدن احتمالی آمریکا نسبت به آیندهی ایران -همانند رویکرد فعلی و شاید بعدی آمریکا در عراق و افغانستان- آیندهی کشور ما بین سه قدرت چین، روسیه و اسرائیل به مناقصه گذاشته خواهد شد. هر یک از این سه که زودتر بجنبد و خطر بیشتری بپذیرد ایران را صاحب خواهد شد: چین با قرارداد ۴۰۰ میلیاردی مورد مذاکره، روسیه با تعهد به دفاع نظامی از رژیم در صورت حملهی خارجی و اسرائیل، با پیش دستی در آغاز حملهی نظامی. رژیم بی لیاقت و ضد مردمی آخوندی اینک ایران را به مثابه گوشت قربانی در معرض این سه هیولا قرار داده است. اگر آمریکا به طور جدی پا به میدان تعیین تکلیف ایران نگذارد، هر کدام از این سه قدرت که بجنبد، آیندهی ایران را برده است. امری که به دلیل غیبت واضح یک جایگزین مردمی قدرتمند برای رژیم فاسد کنونی بدیهی مینماید.
فراموش نکنیم که رژیم ایران به مرحلهی «ناگزینش» میان بد، بدتر و فاجعه رسیده است. این نکتهی مهمی است که هیچ هموطنی نباید فراموش کند. از این پس، بحثی به نام گزینش رژیم میان این یا آن سناریو باقی نیست. بحث این است که کدام خریدار بیشتر میپردازد: چین با تعهد درازمدت در مقابل قدرت رو به افول آمریکا در منطقه، روسیه با قراردادن خود در معرض یک افغانستان جدید در یک ایرانِ درگیر جنگ و یا اسرائیل، با پذیرش خطر مقابله به مثل شاخکهای رژیم در اطراف خود. رژیم منتظر است ببیند این سه قدرت میخواهند با او چه کنند و به همان سمت خواهد رفت. اولین خریدار، کل کالا را خواهد برد. در این میان انتخابات آتی ریاست جمهوری در ایران و جایگزین سازی خامنهای با این یا آن فرد، توابع این انتخاب قدرتهای سه گانه خواهد بود نه بیشتر. هیچ یک از این دو رویداد تاثیری در تغییر معادلهی تعیین تکلیف آیندهی رژیم و کشور توسط قدرتهای خارجی نخواهند داشت.
کلام آخر
شرایط ۲۰۲۰ بسیاری را در مورد چرایی وضعیت نابسامان جهان به فکر انداخته است. این چرایی، بحران همه گیری کووید-۱۹ را «معلول» ساختارهای بیمار اقتصاد جهانی و سیستم حاکم بر آن میداند نه «علت» آن. در سراسر دنیا روشنفکران در صددند دریابند آیا نمیتوان موقعیت فعلی را از تهدید به فرصت تبدیل کرد. کار آسانی نیست، اما لازم است در این باره جدی بیاندیشیم.
نگارنده نیز به سهم خود در این سال با مطالعهی وضعیت فعلی جهان و آسیب شناسی آن، به یکی از این دلایل ریشهای پی برد و آن این که ما تصور میکردهایم منابع جهان محدود و پایان ناپذیرند و بر سر این باور، هزاران سال است که در قالب طبقات متضاد یا کشورهای متخاصم به جنگ و غارت و استثمار و نابودسازی همدیگر پرداختهایم. این در حالیست که مطالعهی فلسفی-علمی ساختار ماده نشان میدهد که هستی، جهان و طبیعت از هیچ محدودیت و پایانی برخوردار نیستند. محدودیت در ذهن ماست؛ پایان، افسانهی ساخت بشر است. از دل این بررسی و آزمایش فرضیهی «پایان ناپذیری منابع مادی هستی»، یک نظریهی بیرون آمد که نگارنده آن را «بی نهایت گرایی» نامیده است.
این نظریه بیان میکند که، از آن جا که در درون ماده زنجیرههای سازندهی آن به شکل بی نهایت در حرکتند، میتوان با اتکاء به علم و دانش و فن آوری، در این زنجیرهها دخالت و آنها را به سوی تولید و بازتولید بی حد و بی پایان هر آن چه که میخواهیم هدایت کنیم. به عبارت دیگر، از ابتدای تاریخ بشر، تمام جنگها و تضادهای ما بر سر اختصاص و انحصار منابع و محروم کردن دیگران از آن، به نوعی، کاذب و بی دلیل بوده است؛ این فقط تصور غلط ما در مورد محدودیت ماده بوده است که به این فاجعه ختم شده؛ در غیر این صورت، هستی بیکران و منابع آن بی نهایت است.
بدین ترتیب «بی نهایت گرایی» از ما دعوت میکند که نگرش فلسفی خویش بر هستی و طبیعت را به کمک دادههای علمی مورد بازبینی قرار دهیم و با کشف و فهم بی نهایت، تمدن خویش را به سوی استفاده از این منابع بی پایان هدایت کنیم. این نظریه را در کتابی به نام «بی نهایت گرایی» (نظریهی فلسفی برای تغییر) ارائه دادهایم و علاقمندان برای اطلاع از جزییات این نظریه میتوانند به دو جلد کتاب و بیش از هزار صفحه مطالب آن مراجعه کنند. (۳)
اما در پایان فراموش نکنیم که خلاقیت انسان یگانه ضامن بقای اوست. اگر بتوانیم این نکته را اصل قرار دهیم قادر خواهیم بود از این سال ۲۰۲۰ درس هایی را بگیریم که ضمن آن که تیره و دهشتناک به نظر میآیند، بستر ساز اندیشه ورزی عمیق و یافتن راهکارهای خلاق و بدیع برای آیندهی بشریت باشند. شدنی است، اگر بخواهیم. توان انسان بی نهایت است، منابع مادی هستی نیز هم چنین، ترکیب این دو، یعنی شکوفایی، رشد، صلح و پیشرفت و این آن چیزی است که انسان و هر موجود زندهای، شایستهی آن است: یک زندگی خوب و رها از رنج. راه بی انتهای تغییر برای باورمندان به بی نهایت توان انسان و بیکرانِ منابع هستی باز است.
ـــــــــــــــــــــــــــ
۱- در زمان نگارش این مقاله آمار تلفات کرونا (کووید-۱۹) در آمریکا معادل ۱۹. ۸ میلیون نفر مبتلا و ۳۴۳ هزار نفر مرگ بوده است. آماری که هر ساعت تغییر میکند.
۲- در سال ۲۰۲۰ در آمریکا بیش از ۳ تریلیون دلار پول از خزانه داری به بازار تزریق شد تا حداقلها پابرجا بماند و کار به آشوب و فروپاشی اقتصادی-اجتماعی نکشد.
۳- کتاب «بی نهایت گرایی» (نظریهی فلسفی برای تغییر)، کورش عرفانی، دو جلد، انتشارات زبان و فرهنگ بین الملل، دسامبر ۲۰۲۰. اطلاعات بیشتر در این وبسایت: www.ilcpbook.com
------------------------------------------------------------------------------------------------
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نگارنده در تلویزیون دیدگاه به این وبسایت مراجعه کنید: www.didgah.tv
آدرس ایمیل تماس با نویسنده: [email protected]
کودک کشی درایران، درّان صدرایی
سروشِ دینِ قدرت، نیما حقپور