دیگر هیچکس را نمیشود شناخت
چهره همه پشت ماسکها پنهان است
یک سال گذشته است و همه به گذاشتن ماسک عادت کردهاند
همه ماسک را چون پوزه بندی بر روی دهان پذیرفتهاند و دم نمیزنند
*
قرن بیستم قرن ارتباطات بود، قرن بیست و یکم قرن توهمات است
دیگر از کنار هم رد میشویم و همدیگر را نمیبینیم،
از بیشترین وسایل ارتباطی برخورداریم اما در حقیقت تماسهایمان مجازی است
هیچ معلوم است با رعایت و با حفظ این همه فاصله چه میکنیم؟
با گذاشتن این همه ماسک، پس چرا ویروس هر روز وحشی تر میشود؟
چرا این ماسکها از چهرهها فرو نمیافتد؟
چرا این فاصلهها از بین نمیرود؟
چرا فاصله گذاری و با رعایت فاصله در جمع (اگر جمعی در کار باشد) بخشی از زندگی ما شده است؟
این ماسکها و فاصلهها تا چه مدت ادامه خواهد داشت؟
این ممنوعیتهای عبور و مرور، این حکومت نظامی تا چه مدت ادامه خواهند یافت؟
آیا همه این ممنوعیتها و عدم ارتباطها برای کنترل آن ویروس است یا برای کنترل ما؟
آیا میل به جشن و میل به شادی حتا به صورت مجازی، چرا بایست زیر نظر دولتها باشد؟
آیا مردمان کوچک بی چیز از خود هیچ قدرتی ندارند، فقط باید بیایند و رأی بدهند و قلاده خود را به دست دولتها بسپارند؟
مردم مورچگانند که راحت زیر پا له میشوند، آنها کارگران سیه روز بدون آینده و بدون حق تصمیم گیریاند، پوشیده در زنجیرهای دست و پا گیر فریب و در دام حقه حقوقدانان بشردوست؟
سال بیست بیست تمام شد، سالی که به چله نشینی در قرنطینه گذشت، و من دارم در پایان این سال در آخرین روز سال بیست بیست، دلم میخواهد چل چلی کنم و به سیم آخر بزنم و اگر از عمرم همین امروز، فقط یک روز باقیمانده باشد از همه سدها بگذرم
تصویر مهاجران جوان فراری با دمپایی لاستیکی روباز در برف و بوران بوسنی از جلوی چشمم کنار نمیرود، تصویر مهاجران افغانی و آفریقایی که در شبیخون ساعت سه صبح از چادرهایشان در زیر پل جاده کمربندی پورت دو لا شاپل رانده شدند تا احتمالن دیپورت بشوند از نظرم دور نمیشود
جگرم هزار پاره شد از بس هر صبح با خبر اعدام یا قتل عام یا با خبر غرق شدن یک قایق مهاجرتی در آبهای بیگانه از خواب بیدار شدم
امید که سال آینده سال افتادن ماسکها از چهرهها باشد
امید که سال آینده، سال برداشتن محدودیتها و ممنوعیتها باشد
امید که سال آینده، سال فراوانی و کار برای برای بیکاران باشد
امید که سال آینده، سال بهتری برای ما مردم کوچک با آرزوهای بزرگ باشد
من هر وقت از رویاهایم و آروزی روزها و ساختن دنیای بهتر حرف میزنم دیگران مرا خُل و چِل میپندارند اما حق بیان آرزو و رویا، یکی از حقوق بشر است. مگر نه؟
آخرین روز دسامبر سال بیست بیست - پاریس
مهستی شاهرخی