ترامپ:
هرچه کرد آن شه به طول چار سال.... عدهای را شاد کرد و داد حال
عدهای هم خون جگر گشتند از او.... چون شکست او جامشان را با سبو
چون که عُشّاقاش به نسبت کم شدند،.. دشمنانش هم کمی محکم شدند،
در مصافی روبرو بی پردهای... زورِ آن سو بیش شد یک خردهای
آن سلیمان پر از فرّ و جلال... بر عصایی مُتّکی از جاه و مال،
سرنگون شد ناگه از بالا به زیر... گرچه بودی یک زمانی شیر گیر
هرچه کرد از خوب و بد، آمد گذشت... کاشکی همواره اینسان میگذشت
نوبت او رفت و وقت دیگری است... دیگری هم در پساش آن دیگری است
آقا:
آنکه خندیدی بر این جَنگ درست... یا که خواندش بیخود و از پایه سست
خود چو فرعونی نشسته بر سریر... خلقی اندر رنج و او اندر حریر
میکند تعویض، نوکرهای خود... دم به دم چون لوبیا جای نخود!
تازه اندر فکر یک تَن جاگزین... تا نگردد حال مردم به از این
طُرفه کاین بوالهُولِ زشت و سنگِ سخت.. طعنه زد بر دولتی کآنگونه رفت
ما:
کو حمیت تا به نیرویی عظیم... این نماد هول از جا بر کنیم
تا که بر جایش بروید دشت گل... جاگزین گردد عزا با جشن ِ مُل
"تا که بر اجزای وی تابد مهی... تا که در وی تاب مه یابد رهی"
"چون قیامت کوهها بر میکند... پس قیامت این کرم کی میکند؟ "
این قیامت جز خروش خلق نیست... هم نوا بانگی ز عمق حلق نیست:
کای چهل ساله بت ناراستی... مایه بیداد و شر و کاستی
نوبتات سر آمده این را بدان... جز شکستن نیست انجام بتان
برف سنگینی نشاندی روی کوه... با تکانی، بهمنی بین با شکوه
ای نشسته مطمئن روی ستیغ... سرنگون گردی چو بارانی ز میغ
ذره ذره پهن گردی روی خاک.... خود ز عرش افتی به سر اندر مغاک
آن زمان روز نشاط خلق ماست... آری آن پایان رنج تلخ ماست
علی اصفهانی
"اشعار داخل گیومه از مولوی است"