حسن امرائی - ایندیپندنت فارسی، سپهد علی رزمآرا، دوران نخستوزیری کوتاهمدت او و نیز ترورش از سوی فدائیان اسلام از جمله رخدادهای پیچیده آخرین سال دهه ۱۳۲۰ است. رخدادی که ۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹ به وقوع پیوست و او را در وضعیتی سوگناک، هدف ترور خلیل طهماسبی قرار داد. زمانی که او برای شرکت در مراسم ختم آیتآلله فیض، قصد ورود به مسجد شاه را داشت. اکنون هفتاد سال از آن اتفاق تلخ میگذرد، اما چهره نظامی رزمآرا و اندیشههایی که او برای ایران در سر داشت از زاویههای دیگری و بهرغم گذشت تجربههایی عبرتآموز بر این سرزمین در حال سربرآوردن است. چرا که این روزها و همزمان با نزدیک شدن به انتخابات ۱۴۰۰ ریاستجمهوری و ناکارآمدی سیستم مدیریتی در ایران، بحث حضور یک نظامی در ساختار قدرت ایران قوت افزونتری گرفته است.
مردی که مدعی بود توانِ ایجادِ تغییرات دارد
رزمآرا همانند رضاشاه، پلکان ترقی در نظام را پله پله طی کرد، با این تفاوت که مدتی هم در فرانسه به تحصیل پرداخت و از نخستین ایرانیانی بود که درکی نسبی از تحولات غرب داشتند و در دوره زمامداری رضاشاه نیز مورد توجه او بود. ازدواج او با خواهر صادق هدایت و نوشتن چند کتاب در زمینههای مختلف از جمله «استراتژی نظامی و جغرافیا» تا اندازهای به او درکی از سیر تجدد در ایران و غرب داده بود که بتوان نسخه امروزینتری را در مقایسه با رضاخان از او انتظار داشت. در آن سال او ستاد ارتش را بر عهده داشت که از طرف محمدرضا شاه به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی شد؛ زمانی که جریان مصدق و ملی کردن صنعت نفت ایران، سخت قوت گرفته و به نوشته عباس میلانی «آمریکا و انگلیس به این نتیجه رسیدند که تنها راهحل بحران، برکشیدن نخستوزیری است که بتواند با مصدق و محبوبیتش رویارویی کند» (نگاهی به شاه-ص ۱۷۶). روزنامه نیویورک تایمز نیز در ۲۸ ژوئن ۱۹۵۰(۷ تیر ۱۳۲۹) نوشت: «رزمآرا تنها کسی است که میتواند ایران را از بیثباتی سیاسی و ورشکستگی مالی برهاند.» اما شاه جوان، چندان تمایلی به روی کار آوردن نخستوزیری قدرتمند نداشت و در پی خرید وقت و در نهایت پیدا کردن شخصیت مورد اعتماد خود بود. در سوی دیگر، روحیه قدرتپرستی رزمآرا نیز سودای نشستن بر کرسی نخستوزیری و حتی به اعتبار برخی اخبار، ایجاد جمهوری تحت لوای دولت روس را در سر میپروراند. او همانند قوام و سیدضیاء، که از نفوذ سفارتهای انگلیس و آمریکا آگاه بودند، به این سفارتها رفت و آمدهایی داشت تا بتواند به آنها بقبولاند تنها مرد این میدان است. برایند نظرات و دیدگاهها هم به همین جمعبندی اشاره دارد و رزمآرا نیز توانست خود را به عنوان فردی که توان ایجاد تغییرات دارد، به شاه بقبولاند. او برای آنکه اعتماد شاه را بیشتر جلب کند به محض آنکه سمت نخستوزیری را به دست آورد، از سمت مهم خود در ارتش کناره گرفت تا شائبه کودتا علیه شاه در ارتش را چه در میان جامعه و نخبگان، و چه در شخص شاه فرو بکاهد.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
رزمآرا به دنبال اصلاحات اداری و اجتماعی بود و در روزهای قبل از گرفتن رای اعتماد از مجلس به دیدار مصدق رفت تا با او به تفاهمی برسد اما مصدق برنامه او در زمینه اختیار دادن به استانها ذیل اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را نه تنها نپذیرفت، که آن را موجب تجزیه کشور دانست و به رزمآرا هشدار داد سخت مقابلش خواهد ایستاد ولی در نهایت و با حمایت شاه از رزمآرا، اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس به کابینه او رای اعتماد دادند.
آنچنانکه یرواند آبراهامیان در کتاب خود آورده است، «رزمآرا کارهای زیادی انجام داد. دوازده چهره جدید وارد کابینه کرد، مجددا دستور افزایش مالیات توانگران را داد و کمیته ویژهای را مامور رسیدگی به سوءاستفادههای مقامات بالا کرد. طرح قرارداد جدید نفتی را شخصا زیر نظر گرفت و دو طرح تقسیم اراضی دولتی بین روستائیان و تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی را ارائه داد و در سوی دیگر، با شوروی قرارداد بازرگانی امضاء کرد.» (ایران بیندو انقلاب-ص ۲۳۷) و نیز محدودیتها برای حزب توده را کاهش داد تا جایی که شایعه شده بود رزمآرا با گماشتن افسری با گرایشهای چپ به نگهبانی زندان، به فرار ده زندانی تودهای کمک کرد.»
این شرایط اما دوام چندانی نیافت و نیروهای مخالف و منتقد از هر سو سربرآوردند. نخست جبههای قوی در مجلس به ریاست مصدق شکل گرفت و سپس شاه با لغو تبعید آیتالله کاشانی و با علم بر این که حضور او جبهه مخالف نخستوزیر را قوت خواهد داد، در کنار جوسازیهای جریانهای مذهبی تندرو چون فدائیان اسلام جبههای نیرومند علیه او شکل دادند. شاه که خود با حمایت ازرزمآرا توانست رای قاطع مجلس را برایش به ارمغان آورد، در همان اوان تصدی سمت نخستوزیری به مخالفت با او پرداخت. به نوشته فخرالدین عظیمی در کتاب بحران دموکراسی در ایران «رزمآرا اندکی پس از آنکه به نخستوزیری رسید، به سفارت انگلیس هشدار داده بود که اگر دو مسئله فوری او، یعنی «فقدان پول» و«رفتار نامناسب شاه» اصلاح نشود، استفعا خواهد داد. (عظیمی-ص ۳۲۹) به نوشته عظیمی، «شاه از نخستوزیران مطیع و ملایم معمولا پشتیبانی میکرد، ولی با نخستوزیران سرکش مخالفت میورزید. رزمآرا نظر به شهرتی که به قدرت داشت و با توجه به اطاعت ظاهری و وفاداریاش نسبت به شاه، در هیچیک از این دو مقوله نمیگنجید، لذا رفتار شاه نسبت به او آمیزهای ابهامآمیز از پشتیبانی، عدم همکاری و نظارت و مراقبت بود.(همان-۳۲۶) این در حالی بود که به نوشته عباس میلانی، رزمآرا روابطی عاطفی با اشرف پهلوی پیدا کرده بود و در نامههای خود از او به عنوان سپهبد عزیزم یاد میکرد که یقین پیدا کرده که تا پایان عمر دوست مهربان و صمیمی رزمآرا باقی خواهد ماند.» (نگاهی به شاه-ص ۱۷۹)
قاتلی که تبرئه و ۵ سال بعد اعدام شد
بسترهای اجتماعی و دینی قتل رزمآرا از چند ماه قبل چیده شده بود، چرا که تقریبا همه گروهها او را مزاحم کار خود میدانستند. اما توجیهی ایدئولوژیک لازم بود تا قتل او صورت عملی به خود گیرد. حتی ارسلان خلعتبری که در دورهای کوتاه (۱۳۳۰) شهردار تهران شده بود، چند سال بعد در گفتوگویی با مجله خواندنیها (۲ اردیبهشت ۱۳۳۴- به نقل از کتاب بحران دموکراسی در ایران) گفت اگر رزمآرا نامه ۵۰-۵۰ شرکت نفت انگلیس را منتشر و به تعبیری افشا میکرد، کشته نمیشد، اما او در این موضوع تعلل ورزید تا خلیل طهماسبی، از اعضای فدائیان اسلام، با دو تیر در جلوی مسجد شاه او را به قتل برساند. پس از قتل رزم آرا خلیل طهماسبی اعدام نشد و بعد از یک و نیم سال و در دولت محمد مصدق، شمس قناتآبادی طرح سه فوریتی ارائه داد و از او به عنوان قهرمان ملی که یک خائن (رزمآرا) را ازبین برد، یاد کرد. طهماسبی آبان همان سال آزاد شد و برای زیارت او را به کربلا و نجف فرستادند. اینکه دولت مصدق و قوه قضاییه اجرای چنین قانونی را تمکین کردند از اتفاقات تاسفبار تاریخ معاصر ایران است، چرا که وقتی در سال ۱۳۳۴ همین خلیل طهماسبی به حسین علاء سوء قصد کرد، به همراه نواب صفوی دستگیر و اعدام شدند. در سالهای اخیر فیلمی هم درباره ترور رزمآرا ساخته شد با عنوان«رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت» که اتفاقات رخ داده را با زبانی نمایشی عنوان کرد.
قدر قدرتی که زوال یافت
نه ماه قبل از روی کارآمدن رزم آرا بسیاری او را حلال مشکلات میدانستند و به او و برنامههایش دل بسته بودند. شاه او را فردی گرهگشا در رودررویی با قدرتگیری مصدق و جبهه ملی میدانست و گزارشهای سفارتهای آمریکا و انگلیس از او رضاخانی دیگر تصویر کرده بودند اما، در کمتر از نه ماه، تمامی این پشتیبانیها را از دست داد و در نهایت به وضعیتی کشته شد که حتی نیروهای محافظش نیز در دفاع از او کوششی نکردند و به نوشته روزنامه عصر روز ۲۱ اسفند ۱۳۲۹، «شدت نفرت مردم از رزمآرا به اندازهای بود که با وجود این که دو نفر از روحانیون در میان دوستان نزدیک او بودند، ظاهرا هیچ آخوندی حاضر نشد برای او نماز میت بخواند» (به نقل از بحران دموکراسی-ص۳۲۵).
کاتوزیان که نظریه استبداد ایرانی او در زمره نظریات بحثبرانگیز چند دهه اخیر ایران است، ضمن تحلیل شخصیت رزمآرا، از او به عنوان سیاستمداری چون رضاخان یاد میکند که زیرک و پراگماتیست بود و «نمیتوانست عامل هیچقدرت خارجی باشد اما مانند رضاخان میکوشید به قدرتهای خارجی بقبولاند که خودش مناسبترین فرد برای اداره ایران است.» به باور کاتوزیان «اگر رزمآرا زنده میماند، لااقل در مرحله حساس دستیافتنش به قدرت، شوروی و حزب توده او را یک "رهبر بورژوا دموکراتیک"، انگلیس" اسب برنده"، و آمریکا "مدرنیستی توانا"، که میتواند ایران را از گسترش نفوذ کمونیستها برکنار نگاه دارد، به شمار میآوردند.»
کاتوزیان، رزمآرا را شخصیتی ارزیابی میکند که به نوعی نماینده استبداد ریشهدار ایرانی بود که میخواست آن را دوباره به نفع خود برقرار سازد. کاتوزیان نوشته این درسی است که بسیاری از ایرانیان و نیز مفسران خارجی تاریخ معاصر ایران بایستی فرا گیرند: آن شخصیت، نیرو و یا حزبی ملی است که هم از قدرتهای خارجی مستقل باشد و هم در برابر استبداد تاریخی و کارکردی این سرزمین بایستد.(همان-ص۲۰۴)