نقطه - یادآوری میکنیم که؛ آری در ایران هنوز باورمند به احمدینژاد هست. هنوز هستند کسانی که به خاتمی امید دارند. هنوز هستند کسانی که به حکومت و نظام باور دارند. اما، آیا اینها بخشی از همان پلولاریسم لازم سیاست نیستند؟ آیا جدا انتظار داریم که با ایرانی که بلیزر حاوی خمینی را از فرودگاه تا بهشتزهرا روی دست برد، به یک جامعهی دموکرات و سکولار برسیم؟ باید بتوانیم باور کنیم که بلوغ سیاسی مردم ایران در حدیست که میتوانند کشور را به سوی یک آیندهی روشن و پر سعادت برساند.
گردآوری امضاها برای کارزار و یا کمپین، که گروهی به اشتباه نام گفتمان یا دیسکورس را بر آن مینهند، ادامه دارد. شنیدیم که شورای مدیریت گذار بانی این کارزار بوده است. همچنین شنیدیم که این متن در ارتباط با کنشگران درون ایران تنظیم شده است. هر دوی این خبرها بسیار خوب هستند؛ انتظاری که از شورای مذکور و حسن شریعتمداری داشتیم، اینکه با درون ایران در ارتباط هستند هم خبر بسیار امیدوارکنندهایست.
دیدن نام شاهزاده رضا پهلوی در این لیست رخدادی نیک است. شاهزاده تاکنون و آنقدر که در یاد است، نامش را بدینگونه جایی نیاورده است. دیدن نامهایی چون آرامش دوستدار، اسماعیل نوریعلا، علی میرفطروس و بیژن کیان نیز بر استحکام این کارزار میافزآید. نبود نامهایی چون عباس میلانی، محمد امینی و کاظم علمداری پرسش آفرین است. نبود نامهای رهبران سازمانهای سیاسی هم باید در آینده توجیه شود. بیشک در روزهای آتی، لیست دوم این کارزار منتشر خواهد شد، یعنی باید بشود. نامها افزوده خواهند شد. ای کاش سایتها هم میتوانستند نام خود را زیر این کارزار بگذارند.
اما آنچه مهم است اینست که چرا اینجا هستیم. دلیل اصلی برای نگارش این مطلب، بازخوردها به این کمپین/کارزار است. یکی دو بازخورد که در روزهای اخیر انتشار یافتند، بنوعی از عدم درک شفاف از پلورالیسم سیاسی حکایت میکنند. گفتگویها با رسانهها، گاهی زنگی از شیطنتهای اصلاحطلبانه را در گوش میچرخانند. برای اینکه از پاسخ مستقیم به اینگونهها دوری نماییم، اجازه دهید ببینیم شرایط داخل ایران چگونه است. شرایطی که اپوزیسیون متفرق برونمرز را به دور این کمپین گرد آورده و خواهد آورد. این شرایط جبر تاریخ و زمانه بود و هست. اما اپوزیسیون برونمرز تلاشی زیادی برای تغییر جهت آن نمود و البته موفق هم نشد.
پلورالیسم
ایران، مردم ایران، در شرایطی بسر میبرند که بسیار پیچیده و مبهم مینمایند. پیچیدگی شرایط سیاسی ایران را باید نیک، و ابهام این آینده را باید بد دانست. مبهم بودن شرایط سیاسی ایران ناشی از بازی زشت و خانمانسوزی است که اصولگرایان و اصلاحطلبان بر مردم ایران تحمیل داشتند و میدارند تا بالهای استبداد را از آتش محفوظ نگاه دارند. اما پیچیدگی شرایط ایران نشان از قدرت و برتری خواستهای سیاسی درون کشور دارد. تمام وحشت اصلی رژیم هم از همین استحکام خواستهای سیاسی و اجتماعی میباشد که در پس مبارزات مردم، بهم تافته شده است و بخش عظیم این ملت را به پشت سنگر «نه به جمهوری اسلامی» کشانده است. به بیانی، پلورالیسم (سیاسی) در ایران بیشتر از هر زمان دیگری وجود دارد. در درازای عمر هیچ یک از ایرانیان معاصر، چنین پلورالیسمی هرگز در ایران دیده نشده است. اما، این پلورالیسم، در درون ایران وجود دارد؛ از همین رو در نقد کمپین اخیر، بسیاری سعی در نشاندن ذرهبین در برابر چشم من و تو خواهند نمود که، پلورالیسم، در خارج از کشور، تقریبا معنایی ندارد. بیربط هم نمیگویند زیرا از اول هم، نمیتوانسته معنی عینی و پراگماتیک داشته باشد.
پلورالیسم. این واژه که در اصل ترکیب دو واژه، پلورالیسم و سیاسی، در هم است، به مرور زمان بدلیل اهمیت یافتن مقولهی پلورالیسم (تکثرگرایی) در همهی ابعاد سیاسی جهان غرب، و بعنوان زیرساخت دموکراسی، واژه سیاسی را ادغام یافته در صفت خود نموده است. پلورالیسم را، هم از منظر سنتی و هم با دید مدرن به سیاست، میتوان فهمید. تعریف کلاسیک از پلولاریسم میگوید که «طبقهی» روشنفکر و خاص جامعه، بزرگان سیاست و رهبران سازمانهای سیاسی دور هم مینشینند و برای ساختن میزگردی از افکار و ایدئولوژیهای متکثر، برای یک هدف سیاسی مشترک تلاش میکنند. طبق این تعریف، مردم همچنان در پشت سر این جریان سیاسی پیشرو قرار دارند. احزاب سیاسی نیز میتوانند با حفظ هویت خود، در میدان پلورالیسم ایفای نقش نمایند. آنچه که در ترکیه پس از به قدرت رسیدن رجب طیب اردوغان روی داد، حرکتی از سمت پلورالیسم مدرن به سوی پلورالیسم کلاسیک بود و احزاب و سازمانها تابعی از تصمیمهای کلان سیاسی حکومت و دولت شدند.
پلورالیسم در خارج کشور تحقق نمییابد
جریانی، پس از انقلاب و کوچ بخش بزرگی از مخالفین سیاستهای خمینی و ملایان به خارج از کشور، تولد یافت و حرکت کرد. این جریان هدف رسیدن به پلورالیسم را داشت و دارد. در دههی گذشته، تلاشهای بسیاری برای ساختن یک «آلترناتیو» در راستای ایجاد نیروی سیاسی جایگزین جمهوری اسلامی ایران، در برونمرز سامان داده شد. اما به سرانجامی نرسید. هنوز هم پراکندگی افکار و مواضع، همانگونه که بارها در زیر ضربات نقد قرار گرفته، مشکل بزرگی در ایجاد پلورالیسم در بین نیروهای سیاسی خارج کشور است. اما این تلاشها اگر چه بهترین نتیجه را نداد، ولی پارادایمی محکم را ایجاد نمود: در خارج از کشور، پس از انقلاب سال ۵۷، سالها تلاش گرانقدر در راستای بازگویی و شناساندن دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر صورت داده شد. دستاورد این زحمات به گفتمانهای وسیع و جدیدی برای جامعهی ایرانیان در سراسر جهان تبدیل شدند. در ایران نیز بسیاری از اندیشمندان و روشنگران به خانهزاد نمودن این گفتمانها و سیستمهای ارزشی «دنیای غرب» همت گماردند. اما در برونمرز، بر سر راه دستیابی به «رفتار» و «استراتژی» های مبارزاتی مشترک برای حذف جمهوری اسلامی، تکثر مواضع و نگاهها کاملا حاکم بود و مانع این راه شد. اینجاست، که نگاه بدبینانه/منتقدانه به کارزار «نه به جمهوری اسلامی» کار خود را مهم و دقیق میداند. اما با این وجود در یک اشتباه بزرگ، دور مداوم میزند زیرا همچنان مرکز مبارزات با جمهوری اسلامی را در خارج از کشور میبیند.
اشتباه از کجاست؟ چه را، آن آلترناتیوسازها و این ناقدان تفرقه و آرزومندان اتحاد سیاسی، از نظر دور داشتهاند؟ یکی از مهمترین اشتباهات، نکته اساسیی است که آنرا سالهاست از نظر دور انداختهایم. در دستیابی یک جامعه به پلورالیسم، انگیزه اصلی، میزان اشتراک منافع و مساعی تک تک آحاد مردم با پلورالیسم است. اگر مردم یک جامعه، دلیل کافی برای حمایت از پلورالیسم، یعنی به اشتراک گذاشتن سهم قدرت و منافع خود با دیگری، نداشته باشند، تن به دردسرها و پروسهی ساز و کارهای پلورالیسم نخواهند داد. شرایط جامعهی امروز روسیه، یکی از بهترین شواهد برای بررسی رشد و نمو پلولاریسم است. میتوان و میشد که مردم در روسیه با رفاه اجتماعی نسبی، در تعریف و کالبد یک ابر قدرت بی چون و چرا، تابع یک حزب سیاسی مقتدر بنام حزب کمونیست بمانند و روزگار را بی دغدغه گذرانند. اما بخش رو به گسترشی، از مردم روسیه، خواهان تکثرگرایی مجریان در تقسیم قدرت سیاسی هستند و مدام بهای آنرا میپردازند.
آنچه که در سپهر سیاسی ایران خارج کشور روی داد، مصداق شفاف و رسایی از این واقعیت بود که ایرانیان ساکن کشورهای دموکرات و آزاد، دغدغه و نیاز واقعی را احساس نمیکنند، تا در ساختن یک موزاییک سیاسی رنگارنگ، با شرکت فعال خود، کنشگران سیاسی را وادار به پلولاریسم و همکاری با یکدیگر نمایند. به بیانی، این اتحاد مطلوب، از هر دو سر ضربه میخورد و بازندهی تفرقه میماند؛ ۱) استقبال عوام از پلولاریسم، اندک و ناچیز بود و هست، ۲) اقبال خواص نیز در حدی که عوام را تهییج سازد نبود و نیست. این، همان شرایطیست که ما ناقدین، به توصیف آن پرداختهایم و میپردازیم. اما، این را از نظر دور نگاه داشتهایم، که انگیزههای عوام و خواص در برونمرز برای پلولاریسم، پایگاه اجتماعی لازم و راستین را ندارند.
شرایط داخل ایران
در شکل کلاسیک پلورالیسم، نهادهای مردمی و بویژه احزاب، در قد و قوارهی امروزین دنیای دموکرات و مدرن نیستند. بلکه در کنار و تحت نظر دولت، و برای کاهش قدرت یکپارچهی دولت و حکومت، تلاش مینمایند. پلورالیسم را در کشورهایی چون برزیل و روسیه میتوان شاهد اینگونه سیستمها آورد. با چرخش بسوی ایران و آنچه که بویژه در دو دههی گذشته شاهد بودهایم میتوان گفت کشور ما در شرایطی بسر میبرد، که پس از فروپاشی جمهوری اسلامی، پلورالیسم، بر کشورمان میتواند حاکم شود. اجازه دهید برای تحلیل این ادعا، فرض کنیم، در اندیشهمان روزگاری را بسازیم، که جمهوری اسلامی از ایران رفته است و دیگر حکومت ملایان و سپاهیان بر ملت ما پایان یافته است؛ چند ماهی از این دگرگونی بزرگ گذشته است. ما با پرسشی بزرگ و تاریخساز روبرو هستیم: آیا ایران ما، مردم ایران ما، توانایی و پتانسیل ساخت و ادارهی جامعهی پلولار با احزاب سیاسی متکثر** را دارند یا ندارند؟
ابدا در توهم نیستیم اگر ببینیم که زنان ایرانی میتوانند به سرعت به تشکیل چند حزب با اهداف سیاسی و رهبران سیاسی قابل دست بیازند و مردان بسیاری به این احزاب «زنان» جذب خواهند شد.
طیفهای معلمان و کارمندان دولتی و سندیکاها، توان ساز و کار نهادهای مردمی بزرگ و منسجم را دارند و از درون اینها احزاب سیاسی زاده خواهد شد.
طرفداران و استواران بر سکولاریسم، راه ساختن و برقراری احزاب را بلد هستند و بر آن ارادهی کارساز میافشانند.
طیف باورمندان به اسلام رحمانی و «غیر سیاسی»، سازمانهای خود را برای ترویج انشا و تعریفی نو از دین برقرار خواهند ساخت.
مردم مناطق مرزنشین ایران، آمادگی و انسجام کافی برای ساختن احزاب خود و گفتمانهای سیاسی مورد نظرشان را دارند.
نیروهای وفادار به محمد مصدق، پان ایرانیستها، و باز ماندگان جبهه ملی، سر و سامانی را به سازمانهای سیاسی و احزاب خود خواهند داد.
نیروهای چپ امکانات ادامهی تشکیلات سیاسی خود را خواهند یافت و حزب خواهند داشت.
طرفداران برقراری روابط سیاسی با آمریکا بسرعت احزاب و تشکیلات سیاسی خود را دامن خواهند زد.
یک مطلب بسیار مهم در این میان، اکنون تنها به اشارهی مطرح میگردد تا در مقالهای مفصل بدان بپردازیم. ملت ایران از میان چهل سال استبداد و دیکتاتوری آهیخته و آمیخته به فساد اداری و اقتصادی، افق سعادت خود را در دستیافتن به حکومتی میبیند که «توسعه اجتماعی و اقتصادی» را برای ایران بیمه نماید. «رفاه»، حرف و نقطهی عطف افکار بخش عظیم مردم ایران است. بنابرین، شاید این سخن بر بسیاری سهو نماید، که ساز و کارهای سیاسی به شکلی تئوریک در ذهنیت سیاسی مردم ایران تجربه شدهاند. اما کاملا هم بی اساس نیست. مدل و تجارب کشورهای همسایه و آگاهیرسانیهای اپوزیسیون خارج و داخل ایران نیز این پدیدهی شگفت را ممکن ساختهاند.
نئوپلولاریسم
شکل کلاسیک پلولاریسم، نقدهای را بر خود شاهد بود تا اینکه در قرن گذشته سخن از تکثر بیشتر و همهگیر در قدرت سیاسی حاکم بر کشور مطرح شد. نئوپلولاریسم خواهان تشریک فعالتر و عملیتر نهادهای فرهنگی، اجتماعی و صنفی در ساختار سیاسی کشور شد. آنچه که، امروزه، در کشورهای آمریکای جنوبی، روسیه، شرق دور (در چین پلولاریسم کلاسیک هم وجود ندارد) و بخشی از شرق اروپا شاهد آن نیستیم. جایگاه نهادهای مردمی و مدنی در ساختار سیاسی کشورهای نئوپلولار، پدیدهای دارای پارادایمها و پارادوکسهای خود است. قدرت رسانههای اجتماعی یا همان سوشیال مدیا، یک چهره از نئوپلولاریسم است. مشکلات بزرگی که دموکراسی در دهههای اخیر با آن مواجه شده است تا حدی ناشی از مرحلهی تاریخی گذار از نوع کلاسیک به نئوپلولاریسم است.
باز اگر با پرسشی ادامه مطلب را دامان بزنیم، باید پرسید آیا در ایران امکان تشکیل و پاگرفتن نهادهای مردمی با اهداف نیکگستر در سراسر جامعه، وجود دارد یا ندارد؟ این جایگاه نهادهای مردمی (انجمنها) از برجستهترین ویژگیهای نئوپلولاریسم است. قدرتی که در نهادهای مردمی و سندیکاهای اصناف نهفته است، موتور اصلی توان دیالوگسازی و شرکت فعال احزاب سیاسی، با وفاداری کامل به خواست مردم، در رقابتهای کلان سیاسی است. بیهوده نیست که این روزها حکومت ایران، حرکتی سنگین و کاملا محکوم را، علیه سازمان مردمی «امام علی» سامان میدهد. زیرا میخواهد نهادهای مردمی را از سر راه سپاه پاسداران بردارد. روسیه هم از این امر و این اقدامات کاملا راضی است. زیرا به نظر میِرسد که از اهدافی چون حمایت از سگهای ولگرد گرفته تا کودکان کار و زنان، نهادهای مردمی قابلی در ایران، اما با شکل قابل تحمل برای ملایان و سپاه پاسداران، فعالیت دارند.
با نزدیک شدن به پایان این نوشتار، پافشاری روی این نکته لازم است که این مقاله قصد ندارد بگوید: ایران پس از جمهوری اسلامی، کشوری آمادهی پلولاریسم مدرن و نئوپلولاریسم است. شاید باشد، شاید هم نباشد. ولی در آزمونی فراگیر و اجتماعی، شاید پس از یک دهه، میتوان به نتیجهی واقعی رسید. اما، اگر کسی این تواناییهای حرکات سیاسی را در مردم امروز ایران نبیند، از زمان و واقعیتهای کشورمان کاملا دور است. یا اینکه، طرفدار استمرار جمهوری اسلامی است. تمام تلاش اصلاحطلبان نیز، برای در هم شکستن همین پلولاریسم متبلور در ایرانِ دو دههی گذشته، و برای حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران بود. اینها با اصولگرایان به توافق رسیدند که از تحقق این پلولاریسم جلوگیری کنند. با وعدههایی از جنس تغییر قانون اساسی، حذف شورای نگهبان، گشایش شرایط اقتصادی و مبارزه با فساد اقتصادی و اداری، یکربع قرن، مردم ما را بازی دادند. نمایندگان خود را به بیرون فرستادند و در لابیها و رسانههای برونمرزی و دولتهای اروپایی جای دادند. زیرا، پاهای هشتپای ترسناک پلولاریسم را دور و بر خود میدیدند. اینجاست که در عجب میروی وقتی عضوی از شورای گذار میگوید که اصلاحطلبان داخل نیز پای مهم و اصلی پیروزی این کمپین هستند! میخواهم باور کنم که «این عضو»، دلسوزانه، میخواهد انتقال قدرت در ایران را، بدور از خونریزی و فاجعه ببیند و کودتا را هم دوست ندارد. اما آیا ممکن است؟ آیا تنها ادامهی امید به اصلاحطلبان، جفای به مردم نیست؟
از کجا به اینجا رسیدیم؟
حتما شنیدهاید که عوام پس از انقلاب سیاه سال ۵۷ میگفتند: «چیطو شد که ایطو شد؟» میتوان با اطمینان خاطر گفت، که عدهای از کنشگران سیاسی ایران، اگر فردا، ایران پلولاریسم خود را به نمایش گذارد، این پرسش را بین هم و درگوشی خواهند چرخاند. اما آنهاییکه نگاه جامعهشناسیک را به تحولات جامعهی پویای ایران دارند، بر این باورند که بطور واضح، شرایط ایران و حرکتهای مردم ایران در دهه گذشته، از یک دگرگونی بزرگ در، خواستها و کف مطالبات مردم ایران خبر میدهند. دگرگونیی که باورش برای بسیاری، هم در درون و هم بیرون، سخت است. مردم ایران امروز بیشک دارای یک پلولاریسم/سیاسی هستند. پلولاریسمِ بالقوه در ایران وجود دارد. آنگونه که در بسیاری از کشورهای همسایه ایران دیده نمیشود. و هیچ کشوری در جهان، در طول نیم قرن گذشته به اندازه ایران، توسط اپوزیسیون خارج از کشور، میلیونها مهاجر و پناهنده، و با چنین حجم عظیمی از رسانهها و سازمانها، در مقابلهی با یکی از سیاهکارترین حکومتهای مستبد و مذهبی تاریخ، دست و پنجه نرم نکرده است:
این، اتمام حجتی با خود و دیگران است: اپوزیسیون خارج کشور اگر نتواند این مزیت را ببیند، درک کند و ارج ندهد، در میان روند و رویدادهای سیاسی ایران کنار خواهد ماند. یقین دارم آنهاییکه نگاه دقیق به روند جامعهشناختی از مسائل ایران دارند، این مهم را بهتر درک میکنند.
البته که اینجا هم، بدلیل شرارت و خباثت جمهوری اسلامی در ایجاد ترس و تفرقه و سرکوب علیه خواستهای به حق مردم ایران، با شرایطی مبهمی روبرو میشویم، که باورمان به استحکام و قوام خواستهای سیاسی مردم ایران را سست میسازد. میپرسیم که چند درصد مردم ایران این پلولاریسم را میفهمند و میخواهند. یادآوری میکنیم که؛ آری در ایران هنوز باورمند به احمدینژاد هست. هنوز هستند کسانی که به خاتمی امید دارند. هنوز هستند کسانی که به حکومت و نظام باور دارند. اما، آیا اینها بخشی از همان پلولاریسم لازم سیاست نیستند؟ آیا جدا انتظار داریم که با ایرانی که بلیزر حاوی خمینی را از فرودگاه تا بهشتزهرا روی دست برد، به یک جامعهی دموکرات و سکولار برسیم؟ ایران بالغ بر ۸۰ میلیون جمعیت دارد. همه میدانند بخش عظیم این جمعیت کاملا از حکومت و دولت کاملا قطع امید کردهاند. باید بتوانیم باور کنیم که بلوغ سیاسی مردم ایران در حدیست که میتوانند کشور را به سوی یک آیندهی روشن و پر سعادت برسانند.
امیدوار باشیم که در اپوزیسیون خارج کشور، همهی کنشگران سیاسی و خواص به این خط تفکیک شرایط داخل و خارج برسند و قبول کنند که در ماهها و سالهای نزدیک، رویارویی مردم با نظام روی خواهد داد. هیچ نیرویی این برخورد را نمیتواند مانع شود و یا قلیل شمارد. چه بهتر که با ایستادن در صف مقابل طرفداران جمهوری اسلامی و پیشبینی تدارکات و امکانات مالی، انگیزههای برونمرز را حامی پلولاریسم درون ایران بنماییم.
** جامعهی پلولار، بدون احزاب سیاسی متکثر و قدرت آنها در نهادهای دولت و حکومت، معنا و مفهومی نمییابد. این مقوله خود نیاز به تحلیلی جامع و دقیق دارد.
نقطه