اخیرا عدهای از شهروندان ایرانی در کمپینی با شعار «نه به جمهوری اسلامی» با امضای ۶۴۰ نفر بیانیهای انتشار دادهاند. قبل از هر چیز باید بگویم در بین این امضاکنندگان اسم اشخاصی از انسانهای فرهیخته و مبارزین راه آزادی دیده میشود که به شخصه مورد احترام من نیز میباشد.
گفتنی است که در انتشار این بیانیهها فی نفسه هیچ خردهای نیست و بالطبع هر ایرانی حق دارد نقد و نظر خود را به این گونه بیانیهها داشته باشد.
ایراد اساسی من به این گونه بیانیهها این است که با چیدن صغرا و کبرا و با فرمول بندیهای شیک و به ظاهرا مسالمت آمیز میخواهند افکار عمومی را در عمل به این نتیجه برسانند که هیچ راهی جز قهر و سرنگونی و تغییر کل نظام باقی نمانده است.
اجازه دهید که موافق این نگاه نباشم. جان کلام این است اگر نگاه بنیادی ما مبتنی بر اصول رفرمیستی و پرهیز از قهر و انقلاب، شورشهای خیابانی و روشهای خشونت آمیز باشد و باز اگر خواست استراتژیک ما بر قراری جمهوری بر پایه دموکراسی و حقوق بشر باشد نمیتوان با متن این بیانیه که بطور صریح خواستار «برچیدن بساط جمهوری اسلامی» شده است، موافق بود. افزون بر این بیانیه مزبور به کلی گویی پرداخته است و دوستان هیچ گونه توضیحی مبنی بر این که چگونه و با چه روش و تاکتیکها میخواهند بساط جمهوری اسلامی را برچینند، نمیدهند
درست است که در حال حاضر هیچ افق روشنی در چار چوب نظام جمهوری اسلامی دیده نمیشود اما به باور من در سیاست نباید مطلق گرا بود. حتی اگر فردا روزی هم امکان سرنگونی جمهوری اسلامی فراهم شود گزینه سرنگونی به هیچ وجه نمیتواند انتخاب مناسبی برای پایه گذاری دموکراسی در ایران باشد.
در شرایط فعلی باید برای کارهای ممکن و عملی قدم برداشت. اگر۷۰ و یا ۸۰ درصد مردم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کنند ما کار بزرگی کردیم و احتمالا در گام بعدی میتوان خیز بلندی برداشت. باید مبارزه مردم را به سمت و سویی هدایت کرد که جمهوری اسلامی دست از دشمنی کور با آمریکا و اسرائیل بر دارد. و یا برای رفع تحریمها بر سر میز مذاکره بنشیند. اگر قرار بر این بود که همه کارها تنها بر پایه حرف و آرزو برآورده شود خوب اصلا من هم میخواهم سر به تن جمهوری اسلامی نباشد. کجای دنیا با حلوا حلوا گفتن دهنها شیرین کام شده است؟ در بیانیه نوشته شده است «نه به جمهوری اسلامی، در جای جای ایران طنین افکن» شده است. اگر چنین است پس شما معطل چه هستید؟ چرا وقت را تلف میکنید بفرمائید قال قضیه را تمام کنید. مگر جمهوری اسلامی دست فروش خیابانی است که با فرستادن دو مامور شهرداری «بساطش» را جمع کند.
بر سر سرشت و ماهیت نظام جمهوری اسلامی اختلافی با این دوستان نیست، اختلافی اگر باشد که هست اختلاف و بحث بر سرراه حل میباشد. همه ما از این اوضاع ناگوار و وضع موجود کشورمان نا خرسند هستیم و مردم ایران صد بار بیشتر از ما خارج نشینها در رنج و عذاب و با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم میکنند. برای انسانهای دمکرات پایه و اساس تنها ضدیت با نظام استبدادی نیست چرا که آزموده را آزمودن خطاست. جمع کردن مخالفین و طرح شعار همه باهم و برکناری جمهوری اسلامی، آن هم به هر قیمتی نمیتواند هدف مطلوبی برای ما باشد. باید به عواقب کار نیک اندیشه کرد. شعار «نه به جمهوری اسلامی» کافی نیست بلکه باید دید در پس کلمه «نه به جمهوری اسلامی» چه مضمونی خوابیده است. هر «نه ای» در محتوا یکی نیست. هنوز فراموش نکردیم نه گفتنهای شاهپور بختیار، ایرج اسکندری و دیگران در آستانه انقلاب بهمن با نه دیگران چقدر تفاوت ماهوی داشت.
در دوران انقلاب نیز همه قرار بود به رژیم شاه نه بگوییند «وحدت کلمه»، «بحث بعد از شاه»، «یک صدایی» عباراتی بود که از نیروهای شرکت کننده در انقلاب مرتب به گوش میرسید. کمونیستی که پایش تا پیش از این شاید به مسجد نرسیده بود اکنون مشتاقانه پای منبر روحانی محل میرفت که منبر وعظ را به تریبون مخالفت با حکومت تبدیل کرده بود. از ضربه «بحث بعد از شاه» هنوز همه کم و بیش زخمی هستند. پس باید به شدت مواظب «همه با همی» که بعد «همه با من» تبدیل شد، باشیم تا دوباره به این طناب پوسیده نیاویزیم. حالا باز هم حکایت دیروز است.
در این بیانیه به درستی آمده است که «جمهوری اسلامی مانع اصلی دستیابی به آزادی، رفاه، دموکراسی، پیشرفت و حقوق بشر» است و باز درست است که نظام ولایت فقیه مانع هر گونه تغییر و تحول مثبت میباشد اما این جاده یک طرفه نیست. نباید به مسئولیت اپوزیسیون آزادی خواه و دمکرات و معتقد به خط مشی سیاسی رفرمیستی کم بها داد و بدون بررسی به عواقب آن به هر کاری دست زد. اگر حکومت مانع نبود و مشکل درست نمیکرد، که تقریبا کل مسئله استبداد حل شده بود.
بر من روشن نیست که در فردای ایران ما چه رخ خواهد داد و هیچ بعید هم نیست که فردا مسیر حوادث با قهر و خشونت بساط حکومت جمهوری اسلامی را برچیند. جان کلام من این است اگر چنین شود فرجام این اقدامات به دمکراسی و آزادی منجر نخواهد شد. گزینه و هدف ما دموکراسی و آزادی است. در اوضاع و احوالی که مردم خشمگین جانشان به لب رسیده است و وقتی قهر و خشونت و عصیان بر خیابانها غلبه کند در این هنگامه به پند و اندازهای حکیمانه انسانهای دمکرات و فرهیخته تره هم خرد نخواهند شد. این میدان و این مردم عصیان زده رهبران خود را میطلبد که متاسفانه جا و مکانی برای آنان فراهم نیست.
در این بیانیه نگرانی من از شخص خود رضا پهلوی نیست، نگرانی از ساختار و نماد سلطنت که در طول تاریخ همزاد استبداد بود، میباشد. میتوان با مشروطه خواهانی همچون زنده یاد داریوش همایون دیالوگ کرد و در مواردی هم همکاری کرد اما همکاری جمهوری خواهان دمکرات با سلطنت طلبانی که هنوز هم پس از گذشت ۴۰ سال هیچ نفد جدی به گذشته خود نداشتند، شایسته نیست. حداقل انتظاری که من از سلطنت طلبان داشتم این بود که لااقل رضا پهلوی به عنوان نماد سلطنت در حد وزیر امور خارجه بیل کلینتون، خانم مادلین در قبال کودتای انگلیسی و آمریکایی ۲۸ مرداد از ملت ایران رسما معذرت خواهی میکرد. یا این که با طرفداران خشونت طلب خویش که با دیگر نیروهای اپوزیسیون با زبان استبداد و تهدید و فحاشی صحبت میکنند و خواب تجدید حیات داغ و درفش ساواک را میکنند به صراحت در عرضه عمومی مرزبندی کند.