Thursday, Mar 18, 2021

صفحه نخست » استبدادِ اصلاح طلبی؛ در نقد اندیشه و عملکرد اصلاح طلبی، نورالدین حکیم

soal.jpgرفورمیسم یا اصلاح طلبی جریانی در تفکر سیاسی است که اشاره به تغییرات تدریجی و کنترل شده در عرصه سیاسی به منظور عبور از اقتدارگرایی و نیل به دموکراسی و توسعه دارد. در واقع اصلاح طلبی آنچنان که از مفهومش بر می‌آید می‌بایست منادی پیشرفت در دموکراسی ورزی در عرصه تفکر و کنش سیاسی باشد، با این حال، زمانی که اصلاح طلبی هویت و مشروعیت سیاسی خود را از دست بدهد، تبدیل به جریانی محافظه کار و حتی استبدادی می‌شود که هیچ منش و طریقی جز خود را بر نمی‌تابد و منطق سیاسی خود را ارجح بر همه افکار و اعمال تلقی می‌کند. استبدادِ اصلاح طلبی یعنی خود را یگانه راه حل برون رفت از وضعیت موجود تلقی کردن؛ پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که آیا اصلاح طلبی در ایران دچار مرض استبداد شده است؟ و مغرورانه خود را یگانه ایدئولوژی و مرام سیاسی برای برون رفت از تنگناهای دشوار امروز معرفی می‌کند؟

جریان اصلاح طلبی به دلیل دور شدن از عرصه «مقاومت سیاسی» در برابر «قدرت سیاسی» و هم پیاله شدن با نظام قدرت، دچار «بحرانِ کارآمدی» شده است. پیامد بلافاصل این بحران کارآمدی و هم سو شدن با جریان مخالف خود، رسوخ اغیار گفتمانی و «بحرانِ هویت» است. بطوری که رهبران اصلاح طلبی از حامیان‌شان عقب می‌افتند و این حامیان هستند که رهبران این جریان را هدایت می‌کنند. اصلاح طلبی از این جهت از ذات و حقیقت خود که جریانی آهسته و پیوسته به سوی «گشودگی در سیاست» است، فاصله گرفته است. و هویت سیاسی خود را باخته است. در واقع اصلاح طلبی به واسطه کنشگری پرنوسان خود و سکنی گزیدن در جزیره حاکمیت دچار بحران هویت و در نتیجه فاقد امکان بسیج سیاسی توده‌ها در راستای اهداف و امیال سیاسی خود است؛ چرا که صداقت و حقیقت گفتاری این جریان هم از سوی حاکمیت و هم از سوی حامیانش مورد تردید قرار گرفته است.
پیامد «بحرانِ هویت» در جریان اصلاح طلبی، ظهور «بحران مشروعیت» بوده است. از یکسو بحران مشروعیت به عنوان جزئی از قاعده و بازی سیاسی موجود؛ بدین معنا که از لحاظ گفتمانی با فرهنگ سیاسی دگر و رقیب خود آمیخته شده است و به عنوان یک حزب و جریان سیاسی الهام بخش، چهره منتقد خود را مخدوش کرده است، چرا که نه تنها از احکام «نظامِ قدرت» پیروی می‌کند، بلکه در مواقع بسیار خود عبای نظام قدرت را بر تن کرده است، حتی گاهی رادیکال تر خود به جای نظام قدرت تکیه زده است و از آن موضع با حامیان خود روبه رو شده است. سویه دیگر بحران مشروعیت اصلاح طلبی ریشه در گفتمان و مفاهیم خویش دارد. اصلاح طلبی - خواسته یا ناخواسته - به عنوان یک جریان سیاسی نه تنها پیشگامی خود را در روند تحولات از دست داده است، بلکه از حامیان سیاسی خود عقب مانده است. از این رو اصلاح طلبی با بحرانی گفتمانی روبه رو است.
اصلاح طلبی از یکسو می‌خواهد با نظام قدرت گفتگو کند و خود را هم عرض آن تلقی کند و «پا در کفش قدرت کند» و از سوی دیگر می‌خواهد مردم با او «رفاقت» کنند و مشروعیت و پیشگامی‌اش را به رسمیت بشناسند. این روند دوگانه حاکی از آن است که اصلاح طلبی نه تنها با «بحران مشروعیت» و «بحران گفتمان» رو به رو است، بلکه از «بحران استراتژی» نیز رنج می‌برد. به بیان دیگر، جریان اصلاح طلبی استراتژی مشخص و مدونی برای باقی ماندن در عرصه سیاسی ندارد و در سرگشتگی معنایی و هویتی به سر می‌برد. این وضعیتی است که یکی از تئوریسین‌های اصلاح طلب آن را «مومیایی شدن جریان اصلاح طلبی» تفسیر کرده است.
جریان اصلاح طلبی علی رغم آنکه هم از سوی جریان حاکمیت و هم از سوی حامیانش در مظان اتهام است، تفکر سیاسی خود را همچنان یگانه راه حل عملیاتی برای برون رفت از وضعیت فعلی می‌داند. این در حالی است که اصلاح طلبان قبل از هر چیز می‌بایست سنگر نفس استبدادگونه خود را فتح کنند و به «جنگ خویشتنِ خویش» روند. در واقع جریان اصلاح طلبی لازم است بدور از عرصه قدرت خود را بازاندیشی کند و به قول نظریه پردازان‌شان به تعطیلات تاریخی بروند تا شاید برای خود «تاریخی نو» خلق کنند؛ قبل از آنکه آن جریان از جایگاه متهم به جایگاه مجرم سقوط کند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy