در این هنگامهای که سیاست به طور فزایندهای از طریق رسانهها به هر سمت و سویی که آنان بخواهند هدایت میشود؛ در این دورانی که موفقیتهای کوتاه مدت جایگزین مفاهیم بلند مدت شده است، و در این زمانهای که سیاستهای روزمره بر برنامهریزیهای مدیریت شده و استراتژیهای آینده نگر دست برتر را یافته است، مهمتر و با اهمیتتر از هر زمان دیگری است که آگاهان به امور، از تخصص خود برای تأثیرگذاری بر روند تصمیم گیری بهره گیرند و از ساده سازی معادلههای چند مجعولی سیاست پیشگیری کنند. زیرا این امر از گرفتاریهای ما کاسته و ایجاد و اجرای سیاست معقول را تسهیل میکند.
گرفتار شدن در پروژههای تولیدی اتاقهای فکر رژیمهای استبدادی، همچون جمهوری اسلامی، که برای امر معینی بیشتر بر روی یک ایده و جهت سیاسی خاص متمرکز میشوند و آنرا در فضای سیاسی پراکنده و گسترش میدهند، میتواند «تحلیلگر» را به نتایج معکوس و یا در راستای اهداف مدیران اتاق فکر قرار دهد. این تولیدات پیش از آماده سازی و انتشار در فضای عمومی، از دیدگاه تاثیرگذاری بر اذهان عمومی و فضای بحث سیاسی جامعه، اندازهگیری و چگونگی تأثیر و نقش آن بر تصمیمات سیاستی، سازماندهی میشوند.
برای تحقق این سیاست، استراتژیها و مفاهیم، که مقدم بر هر چیز دیگری است، مورد تجزیه و تحلیل، و روندهای سیاسی برای دستیابی به مقصود، مورد ارزیابی قرار میگیرند.
راههای عملی کردن این پروژهها از پیش بررسی، نتایج احتمالی آنها ارزیابی و سناریوهای جایگزین آماده میشوند و آنگاه برای شکلگیری و عملی شدن پروژه مورد نظر، هماهنگیهای لازم صورت میگیرد و سپس برای رسیدن به برونداد مشترکی میان دست اندرکاران و ماله کشان قرار داده میشود.
هدف این پروژهها پیش از هر چیز دیگری به منظور جلوگیری از پیشروی حرکات نظام گریز و تلاش برای از میان بردن و یا کاهش اثرات آن و پیشگیری از شکافهای موجود سیاسی - اجتماعی میباشد. نمایان کردن تقابلهای مقطعی و قابل کنترل درون حکومتی به منظور پنهان کردن تضادهای ساختاری رژیم که ریشه در بطن نظام سیاسی دارد و از تضادهای اساسی نهفته در دل جامعه است، از راهکارهای منحرف کردن افکار عمومی برای دستیابی به هدف مورد نظر است تا از صف آرایی مخالفان و شکاف بیشتر حکومت، جلوگیری کنند.
یکی از ایدههای تولید شده در اتاقهای فکر نظام اسلامی برای انتخابات ۱۴۰۰، مطرح کردن رئیس جمهوری سپاهی است. آیا مطرح کردن رئیس جمهوری سپاهی، چنانکه عدهای آنرا «دولت سپاهمحور بعد از سیاست خارجی سپاهمحور» نامیدهاند، تنها بدین دلیل است که حاکمیت به این نتیجه رسیده که ساختارهای راس نظام، بیش از پیش «نظامی و امنیتی» شوند تا هماهنگی و امکانات اجرایی بیشتر در «خدمت سیاست خارجی سپاهمحور» ایجاد گردد، و «خطراتی که بقای نظام را در هنگام مرگ علی خامنهای و تعیین جانشین» او برای نظام بوجود میآورد، را دفع کند؟
روی آوردن رژیم منفور به مطرح کردن یک سپاهی بعنوان رئیس جمهوری، بیش از هر چیز به سبب پایان یافتن دغلبازی انتخاباتی اصلاح طلب و اصول گرا است، که به نوعی کارنامه قبولیاش برای ورودش به محافل بینالمللی برای چانه زدن بود. از دست دادن این چهره ژانوسی و مطرح کردن یک سپاهی و حتی نام نویسی برخی از آنان برای کارزار انتخاباتی خرداد ماه، هیچ ارنباطی با «دولت سپاهمحور» ندارد. شکاف و گسست میان حکومت و مردم و دشواریهایی که با پایان یافتن دوگانه «بد و بدتر» در انتخابات برای نظام بوجود آورده است او را وادار به واکنش کرده است تا به کشاندن مردم به پای صندقهای رأی منجر شود تا ویزای ورودش به جامعه جهانی تمدید گردد.
ورود سلبریتی اصلاحات، محمد خاتمی، به این کارزار با نامه «فدایت شوم» و زرادخانۀ توجیه گری به قصد مشروعیت بخشیدن به رژیم در حال احتضارش با پناه جویی به اندیشههای کم مایه و پاچه خاری بخوبی به تنگ نفس افتادن رژیم ورشکسته اسلامی را نشان میدهد.
با آشکار شدن دوگانگی دروغین اصلاح طلب - اصول گرا از دی ماه ۹۶ و پی بردن مردم به اینکه تفاوتی بین آنها نیست، و اصلاح طلبان به همان اصول و بنیادی پایبندند که اصولگرایان به آنها معتقدند، پنهان شدن پشت مغلطه «میانه رو و تندرو» و اکنون لولوخورخورهای بنام «سپاهی»، دیگر نه کارساز خواهد است و نه اثربخش.
از همه مهمتر با «نظامی و امنیتی شدن بیشتر ساختارهای نظام» (گویا اکنون نیست) و یک رئیس جمهور سپاهی، چگونه رهبر ولایتمداران، خواهد توانست پس از هر شکست و خفتی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند و با اراجیفی مانند «آن طور که برجام عمل شد، من خیلی اعتقادی نداشتم» و یا «بارها هم به رییس جمهور و وزیر خارجه گفتم و تذکر دادم» عملاً خود را در برابر یک «دولت سپاهمحور» و رئیس جمهوری سپاهی قرار دهد؟ از آن مهمتر مگر امروز که سپاه عملاً در همه حوزهها از اقتصاد، نفت و گاز و سدسازی، فرهنگ، هنر، سینما، ورزش، اسکلههای غیر قانونی، قاچاق مواد مخدر و انسان و پروژههای بزرگ و مدیریت اکثر کلان پروژهها تمامی قدرت را در دست دارد، «دولت سپاهمحور» موجود نیست؟ مگر هر دولتی میتواند بدون اجازه سپاه آب بخورد؟
رژیم اسلامی یک حکومت متعارف نیست و همواره به یک نماد خشونت (رهبر و سپاه) در درون و یک نماد توجیه (رئیس جمهور و وزیر خارجه و ماله کشان) در برون نیاز دارد و قدرتش نه در یک دست شدن نظامش، بلکه در چند گانگی استوار است. سیاست خارجیاش نیز بر همان دوگانه شرق و غرب بنا شده و پیش رفته است. غیر از غرب و در راس آن اروپا، تدوین، طرح و اجرای سیاست خارجی در «شرق و خاورمیانه و خلیج فارس» در انحصار سپاه و بیت رهبری بوده و است. در رابطه با اروپا با آنکه اجرای سیاست خارجی با رئیس دولت و بازوی اصلی اجرایی قوه مجریه یعنی وزارت امور خارجه است، اما مسئولیت اصلی سیاست خارجی با دولتهای دموکراتیک اروپا هم با بیت رهبری و به تبع آن سپاه است. طرح هرگونه نظر و عقیدهای در زمینه سیاست خارجی با اروپا، در نهایت باید توسط بیت رهبری مورد ارزیابی و واکاوی قرار گیرد و تائید شود. در کنار اینها نهادهای امنیتی - تروریستی تحت نظر رهبری نیز در تدوین سیاست خارجی با اروپا نقش دارند. یک رئیس جمهور وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعنوان یک نهادی که در فهرست گروههای تروریستی قرار دارد و برخی از فرماندهان آن تحریم شدهاند، در اجرای سیاستهایش در اروپا به همان اندازه با دشواریهایی روبرو خواهد شد که دولتهای اروپایی برای توجیه سیاستهایش با یک «دولت سپاهمحور» و رئیس جمهور سپاهی خود را معطوف به افکار عمومی میدانند و نمینوانند بی توجه به آن باشند. صرفنظر از بیهوده شدن ماله کشان فرومایه با استدلهای تک محوریشان و ناتوانیشان برای فروش کالای بنجل «دولت میانه رو» به مشتریان تقریباً دایمی غربی. هم اکنون در تلاشاند تا با بازار گرمی و دوگانه سازیهای مبتذل، بایدن، رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا را به بازگشت به برجام ترغیب کنند تا از رییس جمهور شدن یک «سپاهی» و تشکیل «دولت سپاهمحور» جلوگیری بعمل آید.
آمادگی نیروهای سرکوبگر سپاه چه با بدست گرفتن «دولت سپاهمحور» و چه بدون آن برای پس از مرگ علی خامنهای و تعیین جانشین او چبزی نیست که بر کسی پوشیده باشد.
اما آیا سپاه، سازمانی که دچار بی نظمی و ریزش شده است میتواند در برابر رویدادهای پیش بینی نشده و عوامل تصادفی واکنش مناسب نشان دهند و مسیر ناشناخته در دنیایی از به هم ریختگیها و تلاطمات و بدون کنترل آینده را با ثبات و پایداری مدیریت کند؟ با ورود عناصر و عوامل ناشناخته، هر آمادگی از پیش تدارک شده، قابلیتهای دفاعی و مدیریتی خود را از دست میدهد و حتی به ضد خودش تبدیل میشود.
در ایران پرمخاطره و پر از آشفتگیهای متعدد و بحرانهای ساختاری، طراحی نقشهای از پیش برای آماده شدن و مدیریت بر ناشناختهها (اسم دیگر سرکوب درام القرای اسلامی)، به منظور جلوگیری از بروز حوادث پیش بینی نشده، آنهم در ابعاد ملی، با چنین آرایش ذهنی موجود در جامعه و باورهای متعارف کنونی، چیزی جز خیال واهی نیست و به مقصد نخواهد رسید.
پس از مرگ رهبر کنونی رژیم رو به اتمام، مسئله نه بر سر جانشینی او، بلکه چالش بیعت با رهبر آینده است که جهت رویدادها را تعیین خواهد کرد و تمامی دادهها و برنامهریزیها را با مخاطره و دشواریهایی غیر قابل حل روبرو خواهد ساخت و پایگاههای تصمیم گیری برای سیاست و اداره کشور را فلج خواهد کرد. با تحمیل تضادهای ساختاری رژیم بر جامعه، تقابل در متن جامعه با آن شکل میگیرد و قدرت نظامی - سیاسی رژیم دیگر توان پاسخگویی به معضلات را ندارد و راه حلهای انقلابی دست بالا را میگیرند.
به سبب ذات ضد ایرانی و عدم سنخیت سیاستهای رژیم با منافع ملی، جغرافیای سیاست ملی نه روندی درازمدت و در امتداد مصالح ملی و عمومی، بلکه دنباله روشهای معین با پیوندزدن اجزای نامتجانس گروههای گوناگون در حوزه منافع سیاسی به منظور ساختن محدوده امن برای بقای رژیم است.
این سلسله پیوندها که در نردبانی از تعلقات مذهبی، گروهی و قومی قرار دارند با اولین چالشها به ضد هم تبدیل خواهند شد و فرو خواهند ریخت. با اپوریسیونی چنین پراکنده و ضد یکدیگر به قدرت تخیل بالایی نیاز نیست تا تصویری از یک جامعه آشفته و بحران زده را در ذهن تصور کنیم.
باید دید دیگر چه فلاکتی از «جعبهی پاندورا»ی انقلاب شکوهمند بیرون کشیده خواهد شد. در هفتههای آینده شاهد ورود استمرارطلبان رنگارنگ با همراهی باندهای ماله کشان برون مرزی به بازی انتصابات برای بوجود آوردن تب و شور انتخاباتی خواهیم بود.
با سخنان اخیر رهبر رژیم اسلامی درباره دگراندیش و دشمن بزودی شاهد پیوستن «عزاداران سیاهکل» به «عزاداران حسینی» در حمایت از انتخابات هم خواهیم بود. پیشاپیش پیوندشان را تبریک میگوییم.
ضعف پروژه محوری در اپوزیسیون برانداز، کورش عرفانی
فتح یک قرن با یک بیان، علی اکبر امیدمهر