شیخ ابوسعید ابوالخیر روزی برای وعظ به مسجد در آمد جماعت بسیار بود و جای سوزن انداختن نبود. معرف روی به مردم کرد و گفت "خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید." شیخ صلوات فرستاد و بیرون رفت.
گفتند "همین؟"
گفت "چه کلامی زیباتر از این که از جایی که ایستادی قدمی فراتر نهی."
فراتر رفتن از جایی که ایستادهای کاریست نه آسان! چراکه شهامت طلب میکند و بزرگی روح. شهامت تغییر، لذت نو شدن، پذیرفتن سختی و رنج راهی که در پیش روست. سخت است. زیاد دور نرویم خود ما چه میزان حاضریم از موقعیت، جایگاه، جمع کسانی که پیوسته مشوق ما بوده و در اطرافمان حلقه زدهاند به خاطر مسئولیت فردی و گروهی خود در قبال جامعه، در قبال مردمی که آزادی وعدالت را فریاد میزنند دست بکشیم. پای بر خودخواهیهای خود که حاصل نفس آدمی و فضا و جو ایجادشده پیرامون اوست بگذریم تا از آزادگی خود دفاع کنیم، مقهور ستایشها، تعظیم کردنها، القاب و عناوینها نگردیم! به جهان از چشم یک شهروند ساده بنگریم و سرنوشت خود را با سرنوشت انسانها در ابعاد جهانی بهعنوان یک شهروند جهان و در ابعاد سرزمینمان ایران با سرنوشت میلیونها ایرانی بهعنوان شهروند ایرانی گره بزینم؟ بدون پیشوند و پسوند. شورش کنیم بر آنچه استقلال فکری ما را میگیرد و در چنبره روابط گروهی عقیممان میسازد و مانع از دیدن و قبول واقعیتمان میکند.
سخت است حتی از دست دادن یک عنوان کوچک آقای دکتر یا مهندس که در جامعه ما سخت رایج است و درون خود نوعی برتری اجتماعی را حمل میکند. این در ذات آدمی است که خواهان تکریم و بالاتر نشستن از دیگری است. چه کشمکش غریبی بوده و هست در همین سازمان فداییان خلق که من امروز بهعنوان نادم و بریده از آن مورد خطاب قرار میگیرم برای گرفتن قدرت. چه بازیهای پنهان و دستهبندیها که بر سر دبیر اولی و جایگاه سازمانی صورت نمیگرفت. بیشترین قسمت تاریخ حزب توده در کشمکش بین دبیر اولها گذشته! بهقول آقای احسان طبری در "کژراهه" "وقتی آقای اسکندری از دبیر اولی حزب توده کنار نهاده شد در خواست کرد که حداقل آن میز منبتکاری را برای من بگذارید."
در کادری چنین بسته و محدود ما که حاضر به گذشتن از حتی یک میز منبتکاری نیستیم حاضر به ازدست دادن عنوان و امکانات خود، چگونه اعلام نظر آقای رضا پهلوی در رد سلطنت را بهباد تمسخر میگیریم و بهجای تکریم او در برداشتن چنین قدمی بزرگ او را زیر نقد و پیشداوری بیرحمانه خود میگیرم بیآنکه پیامد چنین اعلام علنی و نقش آن در همگرایی و نزدیکی و امیدوارساختن مردم به آینده را در نظر بگیریم. ادعایمان سر به آسمان میزند. بهراحتی چشم براین همه تغییر و همگامی آقای رضا پهلوی میبندیم و بهجای دیدن نکات مثبت این همه تحول! با ذرهبین دنبال نکات منفی در شخصیت او میگردیم. ای کاش داوری منصفانهای در کار بود. تا منصفانه بر تمامی تحولات احزاب، سازمانها و افراد بنگرد و قضاوت کند. ما نه نتها عمل آقای رضا پهلوی را در پس زدن عنوان پادشاهی و معرفی خود بهعنوان فردی سکولار و جمهوریخواه نمیپذیریم بلکه با پاشیدن تخم توطئه که ما ید طولانی در چسبانیدن آن به افراد داریم عملاً در صف حکومتگران اتهامزن و ارتش سایبری آن قرار میگیریم؛ خواهان تداوم این نکبت گریبانگیر ولایت فقیهی میشویم. بهوجد نمیآییم از عمل کسی که از پادشاهی خود میگذرد و از فردیت آزاد خود که نمیخواهد در حصار کشیدهشده دورش بهعنوان شاهزاده وارثٍ تاجوتخت محصور بماند دفاع بنماییم؛ کسی که "نمیخواهد آقابالاسر دیگران باشد. سالی یک بار برود و مجلس افتتاح کند."
این درد جامعهای است که روشنفکرش نام اپوزیسیون حکومت اسلامی را یدک میکشد! به جای برخورد منطقی و درست به تحول غیرقابل تصور از طرف آقای رضا پهلوی در راستای ایجاد یک جبهه فراگیر و تعمق روی چنین وحدت عملی شروع به تخریب و زیر سئوال بردن مغرضانه ایشان میکنیم. ما هنوزمنافع گروهی و دگمهای فکری خود را بالاتر از نقش و تأثیر مثبت کار ایشان میدانیم. ما برای هر رخداد سیاسی و اجتماعی فرمولهای از پیش آماده شدهای داریم که هویت سیاسی خود را با آنها توضیح میدهیم. چیزی که ما در خشت خام میبینیم آقای رضا پهلوی و توده وسیع مردم در آیینه نمیبینند. این جمعبندیهای مبتذل است که ما را به چنین بیبرگی کشانده است و نتیجهاش همین لشگر هفتاد سالگان از پا افتادهای است که کمتر جوانی از نسل جدید ایران آنها را میشناسد. چرایی آن را باید از خود پرسید. پرسید که چه برسر آن توده میلیونی زیر رهبری خمینی آمد؟ آن هیاهوی صدها هزار جوان حامی سازمان فداییان چه شد؟ پرسید که چگونه امروز کمتر خانواده ایرانی است که حسرت گذشته نخورد. کمتر جوان ایرانی است که تصویر آینده مدرن و آباد ایران را در سیمای آقای رضا پهلوی جستوجو نکند. سازمانهای چپ و روشنفکران با روندی که در جامعه پیش میرود و بر دامنه حمایت از آقای رضا پهلوی و نه جمهوری اسلامی افزوده میشود سرانجام باید روزی با صراحت جایگاه خود را در برابر "نه به جمهوری اسلامی" با قبول حضور آقای رضا پهلوی در این صف اعلام نمایند. روزی که زیاد دور نیست یا پشت حکومت اسلامی با در جبهه فراگیر "نه به جمهوری اسلامی".