• بررسی یک حادثه ساده احتمالی
وقتی بایدن میافتد
فیلمش را چند بار دیدم. چند روز پیش، آقای بایدن رئیسجمهوری تازه آمریکا، در راه سوار شدن به هواپیما، وسط پلکان، میافتد به زمین. یعنی به پلکان. خودش را جمع میکند، یک پله بالاتر دوباره میافتد. باز میکشد بالا، یک پله بالاتر اساسی میافتد. دوباره برمیخیزد. (یاد نورمن ویزدام افتادم)
یک مقام نظامی گفتوگوکنان او را تا پای پلکان همراهی کرده بود. یک لباس شخصی سایه به سایهشان میآید. بعد یک امنیتی سر تراشیده در تصویر دیده شده. احتمالاً افراد بیشتری اطراف دوربینچی هستند که در فیلم نیامدهاند. در دو طرف پلکان دو نظامی سیخ ایستاده بودند در حال سلام. نظامی همراه بایدن در پای پلکان سلام نظامی داد و به همان حال ایستاد.
سه بار پیدرپی افتادن رئیسجمهوری، فرصت کافی برای عملیات نجات! و عرض خوشخدمتی بود، اما هیچکدام از آدمهای پائین، پستش را رها نکرد که خود را به او برساند و یکجوری حضورش را در صحنه ثابت کند. آن نظامیِ پای پلکان سراسیمه پرواز نکرد که به بالای پلکان برسد. همانطور به حالت خبردار ایستاده است. نظمی بهم نخورد و از داخل هواپیما هم کسی شاهد و مراقب نبود که بپرد بیرون.
آقای بایدن سرانجام قله پیروزی پلکان را فتح میکند. راحت و ساده میچرخد، سلام نظامی میدهد و میرود داخل هواپیما. تمام.
بررسی یک حادثه ساده احتمالی
حالا اگر این پیشامد برای رئیسجمهوری اسلامی باشد. آن سه نظامی پای پلکان (اختیار دارید)، پنجاه نفر سرداران سپاهاند و آنکه تا پای پلکان، رئیسجمهوری را همراهی میکند، فرمانده نیروهای مسلح ارتش جمهوری اسلامی است. با اولین پیچخوردگی پای رئیسجمهوری، همه نظامیان و غیرنظامیان و لباسشخصیها و امنیتیها و اطلاعاتیها، ناگهان هجوم میآورند به سمت پلکان، چند تا هم از داخل هواپیما سرازیر میشوند. آقای رئیسجمهوری هم که میداند چه خواهد شد، با همین افتادن اول، وا میدهد و زور بیخود نمیزند و منتظر کمک میماند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
ناگهان مثل انبوهی مورچه که به یک پاره پشگل میرسند، سراسر پلکان به تسخیر نیروهای امدادی درمی آید. همه، یک دست به کمک، یک دست به گوشی، در هم میلولند. یونیفرم در یونیفرم، لباس شخصی در لباس شخصی. هلیکوپترها و بالگردهای هوانیروز و نیروهواز بر آسمان فرودگاه ظاهر میشود. چند تا زیردریائی زمینی هم از نیروی دریایی آمده است!، بلندگوی فرودگاه با استفاده از واژه آشنای کنسل، لغو شدن اضطراری همه پروازها را به اطلاع مسافران میرساند. چندین دستگاه آمبولانس و ماشین آتشنشانی و جیپها و مینیبوسهای ناجا و جاجا و نوجو و جوجو آژیرکش و نورافشان اطراف هواپیما جمع میشوند و سرانجام یک هلیکوپتر غولپیکر، صاف بالا سر رئیسجمهوری قرار میگیرد و بلافاصله یک پزشک جراح و یک شکستهبند اضطراری و دو تا فیلمبردار و سه تا عکاس یکییکی عمودی از طنابی که آویزان میشود، به پائین سُر میخورند. جمعیت روی پلکان لول میزند. قیل و قالی است مثل بعد از انفجار برجهای دوقلو.
دقایقی بعد آقای گوینده اعزامی صداوسیما از پائین پلکان گزارش میدهد که قرار است آقای رئیسجمهور را با هلیکوپتر به بیمارستان خاله امام خمینی ببرند. دوربین که پس میرود میبینیم در حالی که رئیسجمهور تلپ شده روی پله، با زنجیرهایی که از هلیکوپتر آویزان شده، ناگهان پلکان از جا کنده میشود و میرود بالا و آدمهای روی آن عدهای میپرند و عدهای پرت میشوند پائین و پلکان حامل رئیسجمهوری همراه با چند تیمسار و سردار و دریاسالار و امنیتی بیسیم به دست، به آستانه ورودی هلیکوپتر میرسد.
دوربین برمیگردد روی خبرنگار صداوسیما که حالا خانمی است. پس آقاهه با پلکان رفته!
خبرنگار - با سلام مجدد! به اطلاع میرساند که منافقین بار دیگر با صابون مالیدن روی پلههای پلکان هواپیمای رئیسجمهوری موجب لیز خوردن ایشان شدند که با تفضل حضرت مهدی عج و جانفشانی سربازان گمنام امام زمان، تیرشان به سنگ نخورد! ببخشید، تیرشان به هدف نخورد بلکه به عون الهی به سنگ خورد.
نطق فردای رهبری:
آمریکای جنایتکار و اسرائیل خیانتکار و تفالههای داخلی آنها این بار خواستند رئیسجمهوری منتخب ملت اسلامی ما را روی پلکان هواپیما ترور کنند (گریه جماعت) ولی شتر در خواب بیند پنبهدانه. (گریه شترها!) البته بنده نظراتی درباره عملکرد این دولت و بعضی نارسائیهای مسئولین دارم. (مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل) اما بههرحال واکسنهای آمریکائی و انگلیسی خطرناک است. (مرگ بر فایزر، مرگ بر اون یکی، مرگ بر ضد جانشینی مجتبا)
روزنامه کیهان فردا:
با انگشتنگاری از پلکان هواپیمای رئیسجمهوری، اثرانگشت بعضی از روسای جمهور قبلی مشخص شده و حتی نوع وازلینی که برای لیز کردن پلکان بکار رفته کارخانهاش شناسایی و پلمپ شد.
شب در تلویزیون
(کارشناسان دعوتی بیبیسی و صدای آمریکا و ایران اینترنشنال):
- شما چقدر لیز خوردن آقای روحانی را توطئه دشمنان جمهوری اسلامی میدانید؟
- بنده معتقدم آقای روحانی برای دور زدن تحریمها، مخصوصاً پایش لغزیده.
- به نظر بنده پای کسی مخصوصاً لرزیدن، معنی درستی ندارد ولی اصولاً استخوان زانو وقتی سائیدگی داشته باشد...
- ببخشید، ما از نظر سیاسی داریم قضیه را بررسی میکنیم. نظر شما چیه؟
- بنده بهعنوان یک مخالف سرسخت جمهوری اسلامی که همیشه هم بیبیسی دعوتم میکند باید عرض کنم که بههرحال ما شاهد نگرانی مردم از حادثهای که برای آقای روحانی پیش آمد بودیم.
- به نظر من حالا که آقای شریعتمداری با رضا پهلوی نزدیکتر شده، ما بعد از این شاهد لیز خوردنهای بیشتر از سوی بزرگان جمهوری اسلامی خواهیم بود.
- قبلاً هم از این حادثهها داشتیم. مثلاً دو سال پیش در شیراز سیل آمد.
- این ماجرا چه از نظر تکنیکی چه از لحاظ تاکتیکی بههرحال اپوزیسیون را در مقابل تعدادی پله قرار میدهد.
- من گمان میکنم سیصد سال پیش که همکار بنده، آقای نیوتون نیروی جاذبه را در همین دانشگاه کشف کرد، این حادثه قابل پیشبینی بود.
- ببینید. اگر اشتباه نکنم آقای خامنهای حالش بد است و امسال میمیرد. بنابراین...
- ما راجع به لیز خوردن آقای روحانی نظر شما را خواستیم.
- لیز خوردن کی؟
- آقای حسن روحانی.
- بعله.
- متأسفانه وقتمون تمامه...
توئیترنویس ولایت در لندن:
- آخ آخ! این حادثهای که برای رئیسجمهوری پیش آمد اگر زبانم لال برای مقام معظم رهبری پیش میآمد، من درجا سکته میکردم و خرج بیت کم میشد.
خانم فاطمه سپهری:
-ای بیفتی سقط شی از اون بالا بخوری تو فرق رهبر عظمای گور به گور شدهات به حق فاطمه زهرا.
آقای بنیصدر:
-این کاری که شد، ازاین نظر که این چه کاری بود شد، اگر مواجهه با واقعیت حقیقت راجع به این کاری که شده که پلکان هواپیما برای منظور لغزیدن رئیسجمهوری که کمتر از من رأی آورد چون خمینی حمایت از او نکرد، وگرنه مردم اسم بنیصدر را هم نشنیده بودند، این درست نیست. مردم از طریق بابی ساندز، مبارز ایرلندی، با آهنگ اسم من آشنا بودند. به نظر بنده خرابیِ کار این خرابکاری، باید کار شاپور بختیار باشد. من یک نامه از بختیار دارم که خطاب به من نوشته دوست عزیزم، لیزی پلکان، کار من است. بختیار لامذهب بود، نه نماز میخواند نه غسل میکرد ولی پلکان لیز میکرد.
آقای ف.م. سخن در گویانیوز:
- اون موقع که بنده خلبان بودم، از این پلکانها هنوز اختراع نشده بود. یک نفر اون پائین قلاب میگرفت، مسافرها یکییکی میآمدند بالا، من دستشان را میگرفتم.
نظر باباطاهر عریان و یک طنزنویس خیالپرداز:
اگر دردُم یکی بودی، چه بودی،
اگر غم اندکی بودی، چه بودی،
به جای اینهمه کبریت نَمدار
به جیبُم فندکی بودی، چه بودی؟
در نقد گفتوگوی کیهان لندن با رضا پهلوی، نقطه
کیف سلاح اتمی روسیه کجاست؟