Saturday, Apr 10, 2021

صفحه نخست » رویداد ۲۴: نقش میرحسین موسوی در ممنوع الکاری بهروز وثوقی چه بود؟

C67DB8B4-B86C-4134-830E-798D28D0AEAF.pngرویداد ۲۴

مازیار وکیلی

بهروز وثوقی در یادداشتی اینستاگرامی گفته میرحسین موسوی و محسن مخملباف و سیدمحمد خاتمی عامل ممنوع الکاری او بوده‌اند. موافقان وثوقی با او همدردی کردند و حامیان موسوی گفتند در زمان خروج بهروز وثوقی از ایران (سال ۵۸)، میرحسین سمتی نداشته است.


روز گذشته بهروز وثوقی ستاره سابق سینمای ایران پستی را در صفحه شخصی خود منتشر کرد که سر و صدای بسیاری ایجاد کرد. مدتی بعد از درگذشت ناصر ملک مطیعی نامه‌هایی اداری از دهه شصت منتشر شد که نشان می‌داد فردین، ناصر ملک مطیعی و بهروز وثوقی توسط نخست وزیر و وزیر ارشاد وقت یعنی میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی ممنوع الکار شده‌اند.

بهروز وثوقی در آن پست میرحسین موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران در دهه شصت، سید محمد خاتمی وزیر وقت ارشاد ایران و محسن مخملباف کارگردان ایرانی که در دهه شصت به تندروی و گرایش‌های تند مذهبی مشهور بود را مسئول ممنوع‌الکاری خود و همکارانش دانست.

این پست اظهارنظر‌های گوناگونی را در پی داشت برخی نسبت به آن موضع همدلانه‌ای اتخاذ کرده و بهروز وثوقی قربانی سیاست‌های فرهنگی دهه شصت دانستند و برخی هم با اشاره به زمان خروج بهروز وثوقی از ایران (سال ۱۳۵۸) این نکته را متذکر شدند که اساساً میرحسین موسوی آن موقع نخست وزیر نبوده که بخواهد از حضور وثوقی در سینما ممانعت به عمل آورد.

برخی البته با پیش کشیدن حضور میرحسین موسوی در شورای عالی انقلاب فرهنگی به اعمال نفوذ در شکل‌گیری این حذف‌ها اشاره کردند و گفتند میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری خود دستورالعمل ویژه‌ای به ادارات دولتی داده بود که رنگ‌های سرمه‌ای، قهوه‌ای، طوسی و مشکی در مانتو شلوار خانم‌های کارمند و آستین بلند مردان کارمند استفاده شود و چنین تصمیم‌هایی رویه سختگیرانه او در دهه شصت را نشان می‌داده است. مخالفان هم متذکر شدند بهروز وثوقی قبل از پست گرفتن این چهره‌ها از ایران خارج شده و آن‌ها نمی‌توانستند نقشی در ممنوع‌الکاری او ایفا کنند. اما واقعیت ماجرا چیست؟

سینمای ایران در دهه شصت

پاسخ به این سوال و مشخص کردن نقش این افراد در اتفاقات فرهنگی دهه شصت کار دشوار و پیچیده‌ای است. سینمای ایران در دهه شصت دوران خاصی را از سر گذراند. در ایامی که انقلاب سراسر ایران را فراگرفته بود، یکی از مکان‌هایی که انقلابیون از آن به عنوان کانون فساد یاد می‌کردند و آن را به آتش می‌کشیدند سینما‌ها بود. با پیروزی انقلاب اسلامی سینما نیز در تعلیق فرو رفت و همه اهالی سینما منتظر بودند ببینند حاکمان جدید چه طرح و نقشه‌ای برای سینمای ایران دارند.

آیت‌الله خمینی در سخنرانی خود در بهشت زهرا بعد از ورود به ایران با بیان جمله: «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم» اصل سینما را زیر سوال نبرد و راه را برای بقای سینما باز گذاشت. این بقا البته مستلزم شرایطی بود که پیروزی انقلاب طلب می‌کرد.

به گزارش رویداد۲۴ مدیران وقت سینمای ایران که یک تیم منسجم با محوریت سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار بودند تصمیم گرفتند برای حفظ کلیت سینما عناصر اصلی سینمای قبل از انقلاب را کناری بگذارند.

در چنین فضایی اولین گزینه‌ای که برای حذف پیش‌روی مدیران سینمایی وقت بود ستارگان سینمای قبل از انقلاب بودند. سید محمد بهشتی بعد‌ها در گفتگویی این موضوع را تایید کرد: «وقتی می‌گفتیم سینما مردم یاد چیز‌هایی می‌افتادند و ما با تغییراتی می‌خواستیم مردم یاد آن چیز‌ها نیفتند. به همین علت برخی از سوپر استار‌ها تا یه زمانی نباید حضور می‌داشتند، این به این معنی نبود که این‌ها آدم‌های بدی بودند چه بسا که انسان‌های شریفی بودند. فردین جز آدم‌های محترم قبل از انقلاب بود، او جوانمرد و خانواده‌دوست بود و من به ایشان توضیح دادم که علت ممنوع الکاری سوپراستار‌های قبل از انقلاب به علت این است که سینما آرامش روانی بهتری پیدا کند.»

عبدالله اسفندیاری یکی از مدیران فرهنگی آن دوران در مصاحبه با برنامه اینترنتی سی و پنج سعی کرد از عملکرد فرهنگی مدیران زمان جنگ دفاع کند. او در آن برنامه از فشار‌های بیرونی و نوشتن سرمقالات تند و تیز (که اغلب در کیهان تحت مدیریت سیدمجمد خاتمی منتشر می‌شد) سخن به میان آورد و ممنوع‌الکاری بسیاری از بازیگران مطرح سینمای پیش از انقلاب از جمله سعید راد را مربوط به آن فشار‌های بیرونی دانست.

این نظر تا حدی می‌تواند درست باشد تا جایی که صحبت‌های معادیخواه وزیر ارشاد وقت (قبل از خاتمی) درباره اولین فیلم پُرفروش بعد از انقلاب که با موضوعی انقلابی و با حضور تمام ستارگان سینمای پیش از انقلاب ساخته شده بود گفته‌های اسفندیاری را تایید می‌کند: «برخی مطبوعات مانند کیهان که توسط خاتمی اداره می‌شد به ما می‌تاختند و کسانی مانند محسن مخملباف فریاد وااسلاما سر می‌دادند. در آن هیاهو هیچ‌کس نپرسید اصلاً داستان فیلم برزخی‌ها چیست»

صحبت‌های معادی‌خواه نشان می‌دهد که چهره‌هایی مثل مخملباف هم در حذف‌های صورت گرفته سینمای ایران نقش داشتند. مهدی فخیم‌زاده در کتاب خاطرات خود درباره اولین برخورد با مخملباف می‌نویسد: «فیلم فرار روی اکران تهران بود. در دفتر تنها نشسته بودم و داشتم تلفنی با یکی از بچه‌های سینما که آدم شوخ و بذله گوئی است می‌گفتیم و می‌خندیدیم. همان طور که داشتم چرت و پرت می‌گفتم در باز شد و علی الهیاری که الان یکی از فیلمبردار‌های حرفه‌ای سینماست و اون موقع دستیار فیلمبردار بود همراه جوانی به هیبت پاسدار‌ها از در آمدن تو. بلافاصله خودم رو جمع و جور کردم و با لحن مودب و جدی گفتم: خواهش می‌کنم، اختیار دارین، التماس دعا! الهیاری لبخندی زد و همراهش رو معرفی کرد و گفت: با آقای مخملباف که آشنا هستین؟ از شنیدن اسم مخملباف تکانی خوردم. من تا آن روز از نزدیک ندیده بودمش، ولی اسمش را زیاد شنیده بودم. اسم مخملباف با تندروی، جار و جنجال و بگیر و ببند و در حقیقت با یکجور خوف و هراس همراه بود. گفتم: تا حالا خدمتشان نرسیدم. بعد تعارف کردم و نشستند. گفتم: خوشحالم که شما را از نزدیک می‌بینیم آقای مخملباف. بدون مقدمه گفت: من همیشه معتقد بودم که به شما سینماچی‌های قبل انقلاب نباید فرصت داد و به جبران خطا‌های گذشته باید اعدام بشین، چون فکر نمی‌کردم قابل اصلاح باشین، ولی امروز با این علی آقا رفته بودیم سینما و فیلم فرار را دیدیم. فیلم را که دیدم فهمیدم که من اشتباه می‌کردم و بشر قابل تغییر است. برای همین آمدم به شما بگویم خوش آمدید، صفا آوردید، مسلمانیتان مبارک!»

این البته تنها اظهارنظر خاص مخملباف نبود. او که در سال‌های دهه شصت حاضر نبود با سینماگران طاغوتی در یک قاب قرار بگیرد و قصد داشت با نارنجک کارگردان اجاره‌نشین‌ها را به هوا بفرستد بعد‌ها به اسرائیل هم رفت و حتی در آن کشور هم فیلم ساخت، اما این رفتار‌های او در نهایت باعث حذف بسیاری از چهره‌ها و ستارگان سینمای ایران از جمله بهروز وثوقی شد.

البته نباید فراموش کرد مدیران سینمایی وقت آن زمان تئوری مدیریتی داشتند بنام دیکتاتوری دلسوز که طبق آن برای رشد سینمای متفاوت با ارائه سوبسید، درجه‌بندی فیلم‌ها و تعریف گلخانه‌ای از سینما باعث رشد جنبه‌های فرهنگی آن شوند. به همین خاطر با توسل به این حربه مدیریتی بسیاری از سینماگران ایرانی دلسوزانه حذف کردند و به عنوان مثال به جمشید آریا ناچار شد نام هنری خود را بردارد و از همان جمشید هاشم‌پور استفاده کند. البته به او اجازه ندادند تا مدت‌ها با سر طاس در فیلم‌ها حاضر شوند، چون معتقد بودند این شمایل باعث قهرمان‌پردازی‌های کاذب و ترویج ابتذال فیلمفارسی و مظاهر غربی می‌شود.

در حقیقت سیاست‌های فرهنگی دهه شصت که در سینما به سیاست‌های هدایتی/حمایتی معروف شد و هدف آن مبارزه با تمام مظاهر سینمای پیش از انقلاب بود باعث حذف ستارگانی مثل بهروز وثوقی شد. سیاست‌های آن دوران در کنار خودسری‌های امثال مخملباف باعث حذف دردناک ستارگان اصلی سینمای پیش از انقلاب شد. نتیجه آن سیاست‌ها هنوز هم ادامه دارد. همان سیاست‌ها باعث شد که با وجود تمام تلاش‌ها ستارگان مهم آن دوران یا در وطن خود دق کنند یا وادار به مهاجرت و حضور در خارج کشور شوند و قدم در راهی بگذارند که بازگشتی ندارد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy