پدیدههای اجتماعی و سیاسی از جمله «انقلاب» یا همین «ناسیونالیسم» ثمره موضوعات خاص و مطرح یک قلمرو فرهنگی ست و آنها را نمیتوان به وسیله نظریهها و اندیشههای مناسب با موضوعات فرهنگ دیگر توضیح داد. به این دلیل گفته میشود فرهنگ ایرانی که متفاوت با فرهنگ دیگر و مثلاً فرهنگ آلمانی است. اگر فرهنگها متفاوتند پس موضوعات و نحوه راه حلهایشان نیز باید متفاوت باشند در غیر اینصورت، پس به چه دلیل فرهنگ ایرانی و فرهنگ آلمانی گفته میشود؟ میتوان در باره دانش سیاسی یا جامعه شناسی یا فلسفه غرب آگاهی و شناخت حاصل کرد اما اگر این آگاهی و شناخت بخواهند برایمان عادتی شوند در توضیح موضوعات فرهنگ بومی ما، همانی پیش میآید که بیش از هزار سال در فرهنگ ما پیش آمد و «فلسفه» اسلامی ساختیم که مهمترین فرآوردهاش در زمان حاضر «روشنفکر» دینی ست. «روشنفکران» غیر دینی ما نیز با تاس متفکران و نظریه پردازان غرب میلغزند. باری، به وسیله فکر حاضر آماده غرب، ما ایرانیان قادر نمیشویم تولید فکر کنیم. زمانی میتوانیم گام در تولید فکر نهیم که رأساً با موضوعات و مشکلات اجتماعی/سیاسی یا تاریخی/ فرهنگی بومی خاص خودمان روبرو و رو در رو شویم. با این مقدمه میپردازم به اصل موضوع که عنوان این مقاله است.
ناسیون را به فارسی ملت ترجمه کردهاند. ملت گرایی در یک قلمرو سرزمینی یعنی دوستی و ارج نهادن به ملت سرزمینی. ملت گرایی میتواند بسته به زمان و مکان، هم خرابی بار آورد مانند آلمان هیتلری و هم آباد سازد مانند ایران رضاشاهی. ناسونالیسم ایرانی در سیمای رضاشاه با ایجاد دولت متمرکز، ایران را از ورطه سقوط نجات داد. ناسونالیسم در این مقطع به داد سرزمین ایران رسید و ایران را به سوی ترقی و پیشرفت سوق داد و به همبستگی ملی درون سرزمینی تحکیم بخشید. تشکیل دولت نوین که آغاز ایران نوین است مبنا و اصلی شده بود در داد و ستد صلح جویانه با حکومتها و دولتهای سرزمینهای دیگر. بنابراین نقش تاریخی ناسونالیسم ایرانی، بدون تخاصم با دیگری صرفاً آبادسازی بوده است.
پیروزی انقلاب اسلامی ۵۷ و تأسیس جمهوری اسلامی، بر ناسیونالیسم و همبستگی ملی ایرانی ضربه کاری وارد شد. و ملتِ صاحب حقوق شهروندی را به امت بی حقوق تبدیل کرد و جنگهای ایران برباد ده را به جای صلح خواهیهای ایرانی که از دوره رضاشاه تا محمدرضاشاه دوام آورده بود، نشاند. اکنون حکومت اسلامی در ستیز خانمانسوز با اعراب، اسرائیل و امریکاست و میخواهد با اتحاد اسلامی که بر ضد همبستگی ملی ایرانی ست، حداقل بر مناطق مسلمان نشین نفوذ کرده و دست بالا را داشته باشد. و در این بیراهههای تیره و تار هزینه مالی هنگفت صرف کرده که به قیمت فلاکت مردم ایران و نابودی بنیه مالی کشور شده و همچنان بدان مشغول است. «آری به جمهوری اسلامی» با ادعای اینکه اصلاح پذیر است در واقع تداوم بخشیدن به حفظ نظامی ست که چهل و سه سال است ایران را در معرض خطر جنگ قرار داده و کمترین حقوق مدنی/ انسانی را برای مردمش روا نمیداند. تا آن هنگام که جمهوری اسلامی پا برجا باشد خطر جنگ بیگانگان علیه ایران، رفع نمیگردد و در داخل فقر و فلاکت رخت بر نمیبندد.
راه نجات و رهایی از این مصیبت چهل و سه ساله و وضعیت دهشتناک و بس خطرناک برای ایران، بازگشت ایرانیان به نیروی ناسیونالیسم و همبستگی ایرانی ست. اما همانطور که متذکر شدیم ناسیونالیسم بسته به موقعیت زمان و مکان، تغیر و تظاهر میکند. اراده در بازتولید ارزشهای ناسیونالیسمِ صلح خواهانهٔ گذشتهٔ ایرانی میتواند به یاریاش بشتابد تا بدینوسیله هر نوع گزندی را پشت سر نهد اما با این تفاوت زمانی از ناسیونالیسم ایرانی که، ناسیونالیسم زمان حال میتواند از درون متکثر باشد و چندگانگی درونی، پایه و نیروی سازنده آن. اگر با آگاهی بکوشیم بر بیماری طولانی مدت فرقه گرانه فائق آییم و تنوع و تکثر موجود در نزد گروها خصوصاً جمهوریخواهی و پادشاهی خواهی (که بازتعریف هر دو مشروطه خواهی باشد) را در همبستگی ایرانی گردهم آوریم در اینصورت خواهیم توانست صلح دوستی و میهنی دوستی ناسیونالیسم دوره رضاشاهی را به سطح ناسیونالیسم متکثر ایرانی ارتقاء بخشیده و ایران را از شّر اتحاد اسلامی جنگ طلبانه و ایران برباد ده، برهانیم.
نیکروز اعظمی