جویا آروین - رادیو زمانه
در این نوشته یک استدلالِ آشنا و قدیمی در دفاع از شرکت در انتخابات را بررسی میکنم: استدلال "یا بد یا بدتر". نشان میدهم که چرا به نظر من دربارهی انتخابات پیشِرو این استدلال آنقدر قوی نیست که ما را به شرکت در انتخابات برانگیزد.
مدافعان و مخالفانِ رأی دادن در چنین برهههایی رویاروی هم صفآرایی میکنند و هر سو به استدلالهایی برای موضع خود دست مییازد. در این نوشته یک استدلالِ آشنا و قدیمی در دفاع از شرکت در انتخابات را بررسی میکنم: استدلال "یا بد یا بدتر".
نشان میدهم که چرا به نظر من دربارهی انتخابات پیشِرو این استدلال آنقدر قوی نیست که ما را به شرکت در انتخابات برانگیزد.
یا بد یا بدتر: استدلالِ درست یا مغالطه
لوکیوس سنکا، فیلسوف رواقی، جایی در رسائل خود میگوید: «برای خوب بودن کافی نیست که بهتر از بدترین باشیم». بر طبقِ استدلال بد یا بدتر اما اگر ناگزیر به گزینش میانِ بد یا بدتر باشیم باید بد را برگزینیم. شکلهایی از این استدلال را میتوان گونهای از مغالطهی نکتهی انحرافی دانست. اینکه الف به اندازهی ب بد نیست بهمعنای خوب بودنِ الف نیست. پس وقتی کسی برای دفاع از الف به ما بگوید ب بدتر از الف است درواقع آگاهانه یا ناآگاهانه ذهن ما را منحرف میکند.
کسانی که این استدلال را در مورد انتخابات در ایران طرح میکنند معمولاً تأکید میکنند که ما ناگزیر به گزینش میان بد و بدتر هستیم و گزینهی سومی پیشارویِ ما نیست. آنان میکوشند گزینهی تحریم انتخابات را منتفی نشان دهند. میگویند به هر حال گروهی از مردم بنا به دلایلی رأی میدهند و اگر هم ما رأی ندهیم انتخابات برگزار خواهد شد. پس بهتر که رأی بدهیم و نگذاریم گزینهی بدتر انتخاب شود. البته بخشی از این استدلال این است که آنان که به هر صورت در انتخابات شرکت میکنند، یعنی هواداران نظام، به گزینهی بدتر رأی میدهند.
اما این نگرشی منفعلانه است که پیشاپیش فرض بگیریم که به هر حال گروهی از مردم رأی میدهند. گزینهی تحریم وقتی مؤثر است که بخش بزرگی از مردم آن را لحاظ کنند و کنشگری در زمینهی تحریم میتواند چنین نتیجهای داشته باشد. به این ترتیب، یکی از ایرادهایی که بر این استدلال وارد است این است که پیشاپیش گزینهی سوم را منتفی اعلام میکند.
گذشته از این ایراد اما به نظر میرسد در چنین استدلالی دربارهی انتخابات در ایران تقابلی که میان بد و بدتر فرض میشود ذهنی و ناواقعی است. جالب است که طرفداران چنین استدلالی معمولاً میکوشند این تقابل را هرچه شدیدتر نشان دهند. وقتی آن تقابل مفروض (بد در مقابل بدتر) را به پرسش بگیریم استدلالِ یا بد یا بدتر هم بیمعنا خواهد شد.
یا بد یا بدتر در انتخابات ایران: تاریخچه
چند دهه است که برای بسیاری از ما ایرانیان گزینش میانِ بد و بدتر اصلیترین دلیل برای رأی دادن بوده است و هنوز هم بسیاری از مدافعان شرکت در انتخابات در واقع به همین استدلال دست مییازند. اما بررسی تاریخچهی این دستیازش نشان میدهد که این استدلال چندان سازوار و خردپسندانه نبوده است. کسانی که بر اساس این استدلال در انتخابات شرکت کردهاند اغلب این احساس را دارند که بهنحوی فریب خوردهاند.
از آغاز اصلاحات بود که چنین استدلالی بسیار رواج یافت. میگفتند که اگر به محمد خاتمی رأی ندهیم آنگاه علیاکبر ناطق نوری رأی خواهد آورد. گرچه آن تکاپوی سیاسی را که با آمدن خاتمی به راه افتاد نمیتوان نادیده گرفت، اما آنچه پس از او روی داد نشان داد که آمدنِ او از نظر سیاسی هیچ تغییر ساختاری و بنلادین در جامعه ایجاد نکرده بود. جالب است که پس از او برخی بر طبق همین استدلالِ گزینش میانِ بد و بدتر میگفتند که اگر به محمود احمدینژاد رأی ندهیم هاشمی رفسنجانی رأی خواهد آورد. در دور بعد اما باز همین استدلال بود که فضای سیاسی را بسیار پویا کرد و دوقطبیِ چنان تندوتیزی پدید آورد که به شکلگیریِ یک جنبش، جنبش سبز، راه برد، چیزی که حاکمیت نمیتوانست پیشبینی کند. در دو دورِ بعدی هم در کمابیش بر همین پاشنه چرخید و کسانی که به این استدلال دست مییازیدند در واقع عنوان میکردند که رقیبان حسن روحانی از او بسیار بدتراند.
مایهی شگفتی است که چنین استدلالی برای بیش از دو دهه برای بسیاری از ایرانیان دلیل اصلی برای شرکت در انتخابات بوده است. اما دربارهی انتخابات خردادماه هم آیا استدلالی از این دست بُرد و زوری دارد؟
یا بد یا بدتر: واقعیتهای کنونی
پیش از هرچیز به نظر میرسد کارنامهی حسن روحانی هیچ تردیدی باقی نگذاشته است که دست یازیدن به استدلالِ یا بد یا بدتر برای چندمین بار خطایی بزرگ بوده که دیگر به هیچ روی نباید تکرار شود. نقشی که حسن روحانی در سپهر سیاست در ایران ایفا کرد این بود که به ما نشان داد که بسیاری از دوگانگیها در عالم سیاست در ایران دروغین استند. شاید حتا تا دور دوم نامزدی حسن روحانی هم هنوز تقابل میانِ او و کسانی چون ابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف آنقدر جدی تلقی میشد که بسیاری را به استدلالِ یا بد یا بدتر سوق دهد. اما عملکرد او در این دور نشان داد که در حقیقت تقابلی در کار نبوده است.
افزون بر این اما به نظر میرسد حاکمیت هم دیگر قادر نیست زمینه را برای چنان استدلالی فراهم کند؛ دست حاکمیت خالی شده و مهرههای چندان زیادی ندارد تا بتواند دوقطبیهایی جدی بیافریند تا زمینهای فراهم کند که دوباره چنان استدلالی کارگر افتد. میتوان فرض کرد که یک گزینه برای ساختن چنان دوقطبیهایی محمود احمدینژاد است. گرفتاریهای اقتصادی مردم را هرچه بیشتر به ستوه آورده است و حاکمیت هم میکوشد همهی این گرفتاریها را به پای حسن روحانی بگذارد تا انگیزهای برای رأی دادن به جناح مقابلِ او فراهم شود. در چنین وضعی میبینیم که گاهی در میان مردم هنوز سخن از احمدینژاد به میان میآید و میتوان گفت که با آمدنِ او تنور انتخابات تا اندازهی چشمگیری داغ خواهد شد. از سوی دیگر، بهویژه در برههی کنونی که ممکن است با تغییر رهبری هم همراه باشد، قدرت دادن به احمدینژاد ریسک بزرگی برای حاکمیت است، گرچه آمدنِ او برای باختن و صرفاً تنور انتخابات را داغ کردن هنوز ممکن است در دستور کار باشد. در مجموع اما بهروشنی میتوان دید که در مقایسه با دورههای قبل در این دور نظام در کارِ دوقطبیسازی بسیار ناتوان است.
چرا استدلال یا بد یا بدتر دیگر خردپسندانه نیست؟
گذشته از آنکه در واقعیت چه روی خواهد داد، استدلال گزینش میانِ بد و بدتر در انتخابات پیشِرو به دو دلیلی که در زیر میآید استدلالی خردپسندانه نیست:
۱) نامزدها چندان فرقی با هم ندارند.
۲) ریاستجمهوری در عمل هیچ قدرت و اختیاری نخواهد داشت.
گرچه هنوز دقیقاً نمیدانیم نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری چه کسانی هستند، اما نگاهی به همهی کسانی که احتمال میرود نامزد شوند و نامزدیشان را شورای نگهبان تأیید کند به ما نشان میدهد که دو سوی طیف چندان فرقی با هم ندارند. نهتنها حافظهی ما از چند انتخابات گذشته بلکه عقل سلیم و بررسیِ واقعیتهای دستگاه سیاسی در ایران ما را مطمئن میکنند که آنانی که نامزد میشوند و از پالایهی شورای نگهبان هم میگذرند چندان فرقی با هم نخواهند داشت.
اما بگذارید فرض کنیم که به هر حال فرقی محسوس میان دو سرِ طیف هست. وقتی این واقعیت را در نظر بگیریم که ریاستجمهوری در ایران در حقیقت قدرتی ندارد، آن تفاوت مفروض هم بیمعنا خواهد شد. ما ممکن است به این دیدگاه گرایش داشته باشیم که به هر حال میان کسی چون محمدجواد ظریف در این سوی طیف و کسی چون ابراهیم رئیسی در دیگرسوی طیف تفاوت محسوسی هست. با این حال اما میدانیم که محمدجواد ظریف خود آشکارا اعلان کرده که در مقام وزیر خارجه هیچ قدرتی نداشته است. (بنگرید به این مصاحبه)
دو دلیلی که در بالا آمد درمورد دورههای انتخاباتیِ گذشته هم قابل لحاظ بودند. اما در این دور با تجربههایی که از گذشته داریم با روشنیِ بسیار بیشتری این دلایل را میتوانیم لحاظ کنیم. به نظر میرسد در این دور دیگر فریب خوردن توجیهی نخواهد داشت.
چرا به شناخت کامل چین نیازمندیم