ابوالقاسم شهلایی مقدم - مدیر مسئول انتشارات نقش و نگار
انصاف نیوز - در سریال معروف سربداران این جمله به دفعات تکرار میشد: "گویند شیخ ما (شیخ حسن جوری) خود خویش را بر دار کرد!" البته آن ادعا آنجا، در آن زمان و دربارهی آن شیخ حسن نادرست بود، اما مدعای نوشتهی حاضر این است که اینجا، شیخ حسن روحانی نه تنها خویش را شکست، و خیلی هم زود شکست و بر دار کرد، بلکه هواداران و رأیدهندگانش و حتی اصلاحات را هم شکست و بر دار ناامیدی و یأس آویخت. البته نمیخواهیم دخالت نیروهای سیاسی و قدرتهای اقتصادی درون و بیرون ساختار دولت و سازمان کابینه را بیتأثیر یا کم تأثیر ببینیم یا همهی جوانب و جهات را در سپهر سیاست ایران و کشاکش و تقابل نیروها و رقابتها و رفاقتها، لحاظ نکنیم، اما قطعا و بدون شک، خود او تأثیر مهمی در این شکست داشت.
اینچنین ادعایی را شاید دربارهی همهی سیاستمداران شکستخورده نتوان به این قوت و قاطعیت بیان کرد؛ زیرا بسیاری از ایشان مقهور شرایطی میشوند که خود در ایجاد یا استمرار آن دخیل نبودهاند، و گرچه در مورد حسن روحانی، این هست، اما تا حد زیادی هم، چنین نیست. بهعلاوه، شکست روحانی صرفا شکست خود او و سیاستهایش نیست، بلکه هم ثمرات و تبعات درازمدتی بر سیاست و اقتصاد ایران خواهد داشت و هم "دامنه و نوع سیاستورزی" را دگرگون کرد. منظور از شکست در اینجا، نه تنها نرسیدن و دستنیافتن بلکه پشت پا زدن و قلب کردن اهداف اجمالا تعیین شده در هنگامهی انتخاب اوست.
رأی روحانی در دورهی اول، عمدتا با حمایت طبقهی متوسطی بود که در آن وقت هنوز توانی در اقتصاد و امیدی در سیاست داشت و میپنداشت با یک دولت دموکراتتر، معتدل و معتقد به همزیستی مسالمتآمیز با جهان میتوان کشور را به مسیر توسعه هدایت کرد. با توافق برجام، دستاوردهای نسبتا خوبی، چه از سر حادثه و چه به یُمن رفع تحریمها، حاصل شد که عمدهی آنها کاهش تورم بود که به کام رأی دهندگان شیرین آمد و به ادامهی مسیر امید بستند. با همین امید بود که رأی روحانی در دور دوم تقویت شد و حمایت قاطبهی طبقهی متوسط، هنرمندان، روشنفکران و نیز کثیری از طیف خاکستری را که معمولا در انتخابات شرکت نمیکردند جذب کرد. شور و شعف حامیان دور دوم روحانی در تاریخ معاصر کمنظیر است.
حصر برجام با امضای ترامپ، بهعلاوهی ظهور بیعملی، بیجرئتی و محافظهکاری دولت در اقدامات اساسی و ساختاری، که به برکت برجام در دورهی اول روحانی بر رأی دهندگان پوشیده مانده بود، به همراه ادامهی سیاستهای تعدیل ساختاری دولتهای سابق و نیز بنا کردن همهی وعدهها و آرزوهای اقتصادی بر ستون برجام، فرصتها را از او گرفت و اقتصاد را با سرعتی فزونتر از گذشته به قهقرا برد. البته بیتوجهی به طبقهی متوسط در وعدههای توسعهی سیاسی و ناکارامدی و درک نادرست از طبقات آسیبپذیر شهری و حاشیهنشین و ناکامی در کنترل بیکاری و رشد قیمتها، قبل از تعطیلشدن برجام هم نارضایتیهای فراوان بهبار آورده بود، بهطوریکه خیلیها خیلی زود علنا رأی خود را پس گرفتند و از روحانی برائت جستند.
تذبذب روحانی از چپ به راست و از راست به چپ و تزلزل پاندولیاش در سیاست و در اقتصاد، اعتدال را از دولت اعتدال ستاند. نداشتن تئوری در نظر و استراتژی در عمل، سپر انداختن در مقابل حملههای مخالفانی که از همان ابتدا هم با او مخالف بودند و روز بهروز بر عدهی مخالفان و شدت مخالفتها افزوده میشد، عدم شناخت از کارکرد رسانه و عدم استفادهی مناسب از آن در زمانهای مناسبی که مانند علنی و عمومی کردن ردیفهای بودجه، چه بسا دولت عملکرد خوبی بروز میداد، نیز عدم تعامل کافی با مجلس همسو و بیاعتنایی به آن و فروکاستن تعامل، به صرف لابیگری و رأیجمع کنی، توابعی از همان سنگینی و ناکارامدی و محافظهکاری ساختاری دولت اوست.
کرونا، تیر خلاصی بود بر پیکرهی دولتی که پیش از آن هم محتضر بود. سهلگیری بیماری، اظهار سخنان نامربوط توسط مقامات مربوط و مسئول و خود رئیسجمهور، تمسخر و تخفیف بیماری در ابتدای پاندمی و ضعف و بیبرنامگی دولت در کنترل شیوع کرونا و تهیهی واکسن برای عموم و نگرانی خانوادهها از سلامتی خود تا مدت نامعلوم، از آخرین ضربههایی بود که وی در این اواخر دورهی حکمرانیاش بر محبوبیت خود وارد ساخت و آن را به حداقل رساند.
روحانی در خیلی از رویدادهای اجتماعی و سیاسی دیگر در طول زمامداریاش، یا موضع درستی نگرفت یا دیر موضع گرفت. این بیموضعی و بدموضعی، صداقت و شجاعتش را بهعنوان یک سیاستمدار، بهشدت زیر سؤال برد و آب سردی بود بر سر همهی حامیانی که بهجا و بهموقع او را حمایت کردند. نیاز به اشاره و شمارش یکایک آن رویدادها و آن موضعگیریها نیست.
از مهمترین نمونهها اینکه روحانی بهعنوان بلندپایهترین مقام اجرایی جمهوری اسلامی، پس از مشاهدهی نگرانی جامعه و اصحاب سیاست و اقتصاد نسبت به نوع و کیفیت سند توافق همکاری ایران و چین کوچکترین اعتنایی نکرد و حتی اندک تلاشی برای اقناع جامعه نسبت به این پرسش که آیا منافع ملی در این سند رعایت شده است یا خیر، ننمود و تنها ظریف از آن حمایت کرد، که ناکافی بود، حتی نمیدانیم خود او چه اندازه از این توافق راضی است و چه مقدار در تدوین آن دخالت داشته است؛ از یک شهروند بیاعتنای عادی هم عادیتر برخورد کرد؛ در حالی که همه میدانیم ایرانیان دهههاست نسبت به توافقها و قراردادهای همکاری بلند مدت با دولتهای خارجی، حساسند و خاطرهی امثال قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله برایشان همچنان ناخوشایند است.
یک دلیل عمده که وعدههای ریاستجمهوری در کشور ما بهنحوی تکرارپذیر توخالی یا وفانشدنی است این است که نامزدها چه قبل از انتخاب یا پس از آن، توجه ندارند که این منصب، منصبی کوتاهمدت یا در نهایت، میانمدت است و باید برایش برنامههای کوتاهمدت و میان مدت داشت، آنهم برنامههایی که معمولا بر برنامههایی از گذشته مبتنی است؛ پس یا باید آنها را ادامه دهد یا از مسیر برگرداند یا تکمیل و تصحیح کرد. ریاستجمهوری، امپراطوری نیست که قدرت و مدتش نامحدود باشد. هر کس که این فرض را نامفروض گرفت، خود و رأیدهندگان را فریب داده است.
صداقت، شاید به همان اندازهی کارآمدی، از مهمترین اهرمهای قدرت سیاستمداران است. یک سیاستمدار، حتی اگر شکست بخورد یا اشتباه کند، اگر با صداقت به آنها اقرار یا علل آن را بیان کند ولو فرصت چاره نیابد، حمایت حامیان خود را کمابیش حفظ میکند. این صداقت، البته جسارت میطلبد و آن هم تا حدی، از خودگذشتگی. با فساد، مبارزهی فراگیر و قاطعی صورت نگرفت که هیچ، فسادهای اقتصادی چندی به فسادهای گذشته افزوده شد، تسامح و تساهل فرهنگی نه تنها عمق نیافت بلکه گاه، واپستر هم رفت؛ موازیکاریها نه تنها کاهش نیافت، بلکه گاه احساس شد یکنوع ملوکالطوایفی در ساختار دولت و حتی سازمان کابینه پدید آمده و اصلا توجهی نشد که موعد وعدهها فرارسیده و اهمیتی داده نشد که این بیتوجهی، جفا به آمال رأیدهندگان و تخریب امید آنهاست.
بزرگترین خسارت این بیصداقتی و البته ناکارامدی، احساس فریبخوردگی طبقات مختلف، خصوصا طبقهی متوسط، و نیز، جامعهی مدنی در ایران است که به پشت کردن، نه تنها به اصلاحات و اصلاحطلبی، بلکه به اساس سیاستورزی منجر شده است؛ به این بدبینی که در پس این انتخابکردنها افقی پدیدار و ورای این ارادتها، سعادتی هویدا نیست. این ناامیدی، بدبینی و سرخوردگی، چشم اسفندیار دموکراسی در ایران امروز ماست. بهبود اعتماد نسبی ملت به نهاد دولت و سرمایهی اجتماعی انباشته در بطن جامعه، که ثمرهاش انتخاب روحانی بود، اینک شکافی جدی دیده و رفو کردنش به آسانی میسر نیست و قطعا این آسیب، که تضییع امید و آمال رأیدهندگان است، مهیبترین خسارت زمامداری روحانی است.
زمزمهی راضی شدن به بناپارتیسم، پوتینیسم و اردوغانیسم، که عمدتا به بهانهی فرار از این ازهمگسیختگی و شیرازهدررفتگی سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی است، حتی بیتوجهی به چنین زمزمههایی و ناامیدی از ثمربخش بودن هر گونه کنش سیاسی معطوف به تغییر و اصلاح، عمدهترین خسارت و ضربهای است که "نوع سیاستورزی حسن روحانی" به کشور ما وارد کرد. این جراحت، عمقی است و به سادگی زدودنی، علاجشدنی و مرهمپذیر نیست. مدتها باید سیاست، سوقی دگر یابد و در مسیری نو، جذاب، نافع و کارامد سیر کند تا بیاعتناییها به اعتنا، بیتوجهیها به توجه و حس فریبخوردگی و سرخوردگی ناشی از آن، رنگ ببازد و امیدی نو به امکان سیاستورزی دموکراتیک، جایگزین آن شود، اگر بشود.
از انصاف نباید گذشت که این دولت نیمبند نه چندان کارامد و قدرتمند، مثمر ثمراتی اجمالا دلپذیر هم بوده است که نادیدن آنها چشم بستن بر افقهایی است که گشوده شده: خارج کردن ایران از ذیل قطعنامههای تحریمی شورای امنیت، خصوصا ذیل بند ۷ منشور ملل متحد، تلاش برای حفظ برجام تا آخرین نفس، علیرغم مخالفت تندروهای هر دو طرف، نیمهباز شدن فضای فرهنگی، نیمهبازشدن فضای اجتماعی، باز شدن و هموار شدن راه ایراد شدیدترین انتقادها به رئیس دولت، که در زمان احمدینژاد برای غیر اصولگرایان تقریبا ناممکن بود، شفاف و علنی شدن بخشهای نامرئی بودجه که عموم مردم از آن بیاطلاع بودند یا توجهی بدان نداشتند، باز شدن دریچهی روابط سیاسی و اقتصادی بینالمللی، خصوصا در سالهای اول پس از برجام، فعال شدن دیپلماسی مرده و سیاست خارجی پوسیدهی دولت سابق، و خدماتی نرمافزاری از این دست را که بعضا میتوان دستاوردهایی کموبیش بازگشتناپذیر دانست؛ و البته خدماتی سختافزاری که این روزهای پایانی مشغول رونمایی از آنهاست.
و در آخر اینکه، سیره و منش شخص روحانی و مشی و روش دولتش میتواند عبرتی نیک و شایسته برای رئیس جمهور بعدی ایران باشد و لقمانوار او را سرمشق خود کند؛ پرهیز کند از هر چه را در او ناپسند است و ادامه دهد هر چه را در او نیک مییابد و نکو میبیند. همچنین امید است که روحانی در این دقایق آخر نهیبی به خود زند و همتی در دفاع از آن بخشهای قانون اساسی که پاسداریاش به عهدهی اوست کند تا حداقل یادی از او در خاطرهها بماند.