با رد صلاحیت خوش خیالانِ امالقرای شیعه از سوی شورای نگهبان، اردوگاه ماتم زدگان، چنان دچار بهم ریختگی گردیده است که سراسیمگی ضلالتپیشگان و دستپاچگی شعبهی فرومایهتر برونمرزیاش، بار دیگر بر روی پرده سینمای جمهوری رذالت به اکران در آمد تا مرزهای فرومایگی این حضرات برای چندمین بار ثبت جهانی گردد. همه هارت و پورتهای چند ساعته این مسخ شدگان، تنها با یک تشر اطلاعات سپاه به سردی گرایید و دایرهزنان صندوق رأی برونمرزی را به تحریم همگانی انتخابات واداشت.
بی خاصیت بودن این پریشان ذهنان که گوش فلک را با «اصلاح طلب» نامیدن خود کر کرده بودند و با شارلاتانیسم جمهوریت، دفاع از حقوق مردم را دکان سیاسی خود کردهاند، اینک با رد صلاحیت خودشان حتی شهامت یک اعتراض خشک و خالی هم ندارند. این مچالهشدگان در دست اربابانشان بهزودی با تنگ شدن فضای تنفسی و محدود گشتن میدانِ مانورشان دوباره توجیهگر همان تناقضاتی میشوند که امروز منتقدش هستند، زیرا راهی جز «احترام به نظرات اعضای شورای محترم نگهبان» ندارند، چنانکه خود گفته و میگویند. این شیادان که سنگ جمهوریت را به سینه میزنند، دیگر حاضر نیستند حتی نوههایش در آن «جمهوری» که ایران نام دارد، زاییده شوند.
تأیید صلاحیت یک جلاد و شش جانی به عنوان کاندیداهای انتخابات ۱۴۰۰ بار دیگر نشان داد که جمهوری ننگین اسلامی در اوج فرسودگی و ناتوانی بهسر میبرد و بنبست و بیکفایتی در همه زمینهها او را به نفسنفس انداخته و در تنگدستیِ راهکارها، چنان حیات سیاسی بر او محدود گشته است که دیگر حتی از پس یک انتخابات هم بر نمیآید. بازگشت به حالت پیشین، دیگر ممکن نیست و هرگونه تلاش برای عادی نشان دادن وضعیت نابسامان نظام، نابهنجار بودن موقعیت کنونیاش را بیشتر نمایان میکند.
بر خلاف رژیمهای پیروزمندِ انقلابی که ستارهی قدرت به اوج میرسد و حالت انبساطی پیدا میکند، رژیمهایی که در مدارِ انحطاط قرار گرفتهاند و در حال سپری کردن روند فروپاشی هستند، به انقباضِ قدرت دچار میشوند و حضیض قدرت در همه نهادها و ارکانهای حکومتی نمایان میگردد.
به سبب درماندگی در مجموعهای از تنشهای پیچیده که محصول سرشتِ حکومت فاسد است، حکومت اسلامی اکنون دچار انقباض قدرت شده و برای حفظ حکومتش، قدرتش هر روز بیشتر تمایل به فشردگی در مراکز حساس و حیاتی نظام دارد و نقاطی که منبع اقتدار رژیم هستند. ولی راهکارها و سازوکارهای سیاسی در این وضیعت، بقای نظام را تأمین نخواهد کرد و کنترل یک جامعه را هرگز ممکن نمیسازد و بعلت کمبود منابع قدرت سرانجام به چند دستگی منجر خواهد شد.
رژیم اسلامی دیگر به دنبال اجماع در بستر دوگانههای بد و بدتر در درون حکومت نیست و با تفسیر دیگری از سیاست، سعی دارد رفتارهای سیاسی را رمزگذاری و کنشهای سیاسی را از آنِ هستهی سخت قدرت کند. اینها البته به معنی انکارِ همیشگی جناحِ «بد» نظام از سپهرِ سیاست نیست، اما به نوعی «بیرون نشین» کردن آنها از حلقهی اصلی قدرت است. به زبانِ دیگر، طردِ کنونی این پرتاب شدگان که با حذف برخی از آنها در آینده تکمیل میگردد، بهمنظور دستکاری قدرت در بالاترین نهاد سیاسی و دینی رژیم برای بسترسازیهای سیاسی آینده انجام گرفته است.
با وضعیت شکنندهی رژیم، دوگانه انگاریِ مصنوعی در نگرش به قدرت سیاسی که روزگاری متاعی خوش فروش در بازار مکاره نظام بود، اکنون به تولید کننده کشمکشهایِ درون حاکمیت تبدیل شده است و داغ کردن تنور انتخابات که هرگز در حکومت دینی روند نقل و انتقال قدرت نبوده، اکنون برای رژیم بسیار ریسک پذیر و با خطراتِ بیشتری همراه گشته و مولد تنشهای اجتماعی و شکل دهنده اعتراضات شده است.
انتخابات دیگر خصلتی تثبیت کننده و مشروعیت ساز ندارد و ضمانت سپرهای محافظتیاش را در ساختار سیاسی از دست داده و سرچشمه گسستهایی شده است که افق رویارویی و مهار خیزشهای آینده را، که دیگر شباهتی به اعتراضات گذشته نخواهند داشت، پیشبینی ناپذیر کرده است.
برای نظامی که در جادهی پر خطرِ جانشینی رهبر بعدی در محاصرهای از بحرانهای داخلی و خارجی تلوتلو گام بر میدارد، یک رئیس جمهور نزدیک و وابسته به حلقهی مرکزی قدرت و مورد اعتماد اطلاعاتِ سپاه و قرارگاه ثارالله، که ناگزیر به هنگام کناره گیری یا فوت رهبر فعلی بر اساس اصل ۱۱۱ قانون اساسی در شورای موقت رهبری جای میگیرد تا «نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نماید»، بهمراتب با صرفهتر است و بازدهی بهتری دارد تا یک رئیس جمهور حاشیهای و دور از هستهی مرکزی قدرت که هم به راحتی تحتِ تأثیر عوامل بدنهی قدرت قرار میگیرد و هم هزینهساز برای کل نظام اسلامی خواهد شد.
برخلافِ دورههای پیش که انتخابات با بازی گرفتن مردم در محدودهی شعارهای سازشکارانه، تنها نمایشی برای گماشتن تدارکاتچی در بدنهی نظام بود، این بار انتصاب یک جلاد بیشتر جنبهی قراردادی میان حلقهی کوچکتر قدرت برای جراحیهای آتی در مرکز خلافت اسلامی دارد.
اینها همه، به رغم رجزخوانیهای رژیم، نشانههای مرگ جمهوری اسلامی است که روند کند و پنهانی آن در ماههای آینده، رویهی تند و آشکاری به خود خواهد گرفت. رژیم اسلامی وارد مرحله مرگ یعنی «دوران سقوط» شده است.
حکومتِ فاسد و درماندهای که دیگر حتی از پسِ تأمین برق و آب آشامیدنی مردم بر نمیآید و با مردمی، که در دو خیزش همگانی ۹۶ و۹۸ با تجربهتر شدهاند، باید بداند که اعتراضات آینده تنها برای تخلیهی هیجانها و سرخوردگیهای اجتماعی و معیشتی نخواهند بود. جمهوری اسلامی خود بهتر میداند که خیزشهایی که محصولِ سرخوردگی از اعتراضاتِ مسالمت آمیز است چه نام دارند و از چه جنسی خواهند بود. ایرانیانِ برونمرزی هم بر خلاف گذشته، دیگر در برابرِ کشتار مردم و جوانان شجاع میهن تنها نظارهگر نخواهند بود.
جمهوری اسلامی با هر شیوهای که بکار بندد، هرگز از وضع موجود به وضعیت مطلوب و مورد انتظارش عبور نخواهد کرد و بهتر است که مرزهای خوشبینی را با واقعبینی مغشوش نکند و دچار خوشخیالی افراطی نگردد و با درک واقعیتهای ملموس و شرایط جدید جامعهی ایران، و دوری از رویاپردازی در بارهی بقای حکومتش، وارد محدوده خیالبافی نشود و متوجه باشد که در برابر کشتارهای آینده، واکنشهای بعدی متناسب، سختتر و به لحاظ کیفیت و سرعت از گونهی دیگری خواهند بود.
رژیمِ در بنبست به سبب عدم شناخت واقعی از ضعفهای ساختاری نظامش و درک نادرست از قدرت مردم و واقعیتهای جامعه و زیستن در نگرانی و ترس مداوم از وقوع مجدد اعتراضات مردمی، میزان اضطرابش افزایش یافته است و با برجسته شدن چهره مرگ نظامش، حکومت پریشان و هراسان را از درک رابطهی نیروها چنان ناتوان ساخته است که ناگزیر برای نشان دادن خود بعنوان ارباب قدرت به سوی خشونت عریانتری خواهد رفت.
اما، اسبِ چموشِ قدرت را سواران بسیاری بوده که به زمینشان زده است و رژیم بلاتکلیف از این قاعده مستثنی نیست؛ و سرانجام روزی، بهرغم همه نیروهای سپاهی، بسیجی و لباس شخصی، به دست مردم و نیروهای مخالف در هم خواهد شکست و گلویش بریده خواهد شد.
ایرانیان در آستانهی فروپاشی ایران، کورش عرفانی
برجام، مجلس بی کفایت و مطیع رهبر، مهران مصطفوی