می دانم این مطلب به مذاق بسیاری خوش نخواهد آمد.
و تقاضای من این است که آن چه در این مطلب نوشته می شود را خوانندگان عزیز، «بیان واقعیت موجود» بدانند نه خواست و مسیر حرکت نویسنده.
بسیار پیش آمده که «بیان واقعیت موجود» را به «خواست نویسنده» نسبت داده اند. مثلا وقتی از احتمال حمله نظامی امریکا به جمهوری اسلامی صحبت کرده ام، عده ای به عمد یا از روی سهو، آن را «خواست» نویسنده قلمداد کرده اند حال آن که بیان واقعیت، ربطی به خواست نویسنده ندارد و معنی اش این نیست که خواست و آرزوی نویسنده چنین است.
این که در این مطلب می گویم اکثریت ایرانیان، چه در داخل چه در خارج، به رغم خشم و عصبانیت از حکومت، خواهان جدی براندازی آن نیستند، دقیقا بر خلاف آرزوی قلبی و مسیر حرکت سیاسی من است. ما حرف هایی را که مردم می زنند و در آن ادعا می کنند که کاش این حکومت بر افتد و به جای آن حکومتی مردمی تر بنشیند می شنویم و تصور می کنیم که این حرف ها، عین خواست مردم است و مردم در جهت این امر تلاش می کنند، اما حتی اگر این حرف ها عین خواست مردم باشد، حداقل تلاشی از طرف آنان برای تحقق این خواست مشاهده نمی کنیم.
در این مطلب کوتاه من نگاه ام بیشتر به سمت خارج نشینان به ظاهر خواهان سرنگونی است. آن چه امروز در محافلی مثل «کلاب هاوس» شاهد آن هستیم، و نیز تعداد قلیل جمعیتی که در خارج از کشور و در امنیت موجود در خارج، «عملا» در جهت سرنگونی فعالیت می کنند متاسفانه اراده ی جدی در جهت سرنگونی حکومت را نشان نمی دهد.
حضور هزاران نفره ایرانیان داخل و خارج در مجالس گفت و گو با حکومتیان و حضور دائمی سرنگونی طلبان شناخته شده و مشهور در این مجالس و طرح سوالاتی که همچنان به دنبال راه حل بودن در چهارچوب همین حکومت را نشان می دهد یکی دیگر از واقعیت هایی است که مرا در باور خود مُصِر می کند.
بسیاری از چند میلیون هموطن خارج نشین ما، کماکان در ایران منافع مادی و معنوی دارند که در تضاد با بر انداختن حکومت نکبت قرار می گیرد.
در آینده به تک تک این موارد بیشتر خواهیم پرداخت.