Wednesday, Jun 2, 2021

صفحه نخست » اشکم مرا یاری نخواهد کرد، می‌دانم، رضا مقصدی

Reza_Maghsadi.jpgبه خاطره‌ی مُعطر ِعزیز ِشورانگیزم:

اسماعیل خویی


وقتی سفر می‌کردم از دیروز
- دیروزِدیرینه -
تا لحظه‌های سبز ِ"اسماعیل".
شعری به شکلِ یک غزل، تا انتهای راه-
همراه ِجانم بود.
میخانه‌های شهررا شاداب می‌دیدم..
شورِجوانی‌های من، رنگ ِ شمالم بود.

در واژگان ِنرم ِدریا وارِزیبایش
سرمستی ِزایش
سرشاری ِجان ِزُلالم بود.

این لحظه، بهترمی توانم گفت:
درروزگارانی که آتش، دردلم رنگین کمانی داشت
واندیشه‌های ناب ِرویایی -
آهسته وُپیوسته، درمن، گام‌های تازه برمی داشت -
با شعر ِشورانگیز ِشیدایش
منزل به منزل، عشق را آوازها خواندم.
درسبزه زارِسوز ِهرسازی
سرمست ترازپیش، می‌راندم.

اینک من وُدنباله‌های درد ِدیرینه.
اینک من وُغمگینی ِشبهای آیینه.

اشکم مرا یاری نخواهد کرد، می‌دانم.
اما بدان!
ای عاشق ِجاری!‌
‌ای گوهرِزیبای ِگویایِ خُراسانی!
رنگین، غزلهای ترا هربارمی خوانم-
چون ابرهای سرزمینِ "گیل"-
یکباره، می‌بارم.

khoei.jpg

اسماعیل خویی و رضا مقصدی در سال‌های دور



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy