تقدیم به مردم بزرگ ایران زمین
*
*
بشنو این نی چون حکایت میکند
از ذکاوتها روایت میکند
هست سلطانی کنون اندر زمین
یارِ روسان باشد و هم یار ِ چین
در به رویِ مردمان او بسته است
در میانِ جانیان بنشسته است
چنگِ خود را بفشُرد بر حلقِ ما
تا بمیرد نالهها در نایِ ما
اندرون مغز او گشته خراب
هر چه گوید از خیال است و سراب
روز و شب گوید ز میدان و نبرد
از شتابِ موشک و از کیکِ زرد
پهلوان را میکشد بالای دار
هم نشینی میکند با دزدِ خوار
دشمنیها میکند با اهل دل
جای سروانِ وطن در زیرِ گِل
هر چه خواهد میبرد از نفت و گاز
خرجِ موشک میکند با دستِ باز
در بساطِ دین فروشان عدل نیست
این همه نامردمی از بهر چیست؟
بر فقیران کی کُند روزی نگاه؟
از ستم کی کم کُند یکدم سپاه؟
حرص او افزون تر از تیمور لنگ
قلب او سنگین تر از خارا و سنگ
شور و شوق اصلیش افسونگری
کی کند روبه چو او حیله گری؟
صد کبوتر از عبا آرد برون
هر کدام از تیرههای گونه گون
روزِ دیگر با پرستو میپرد
تا که خامی را تهِ دامی کِشد
روز ما از چاهِ بیژن تارتر
خشمِ ما از کوهِ تفتان داغ تر
کوه تفتان چون شود آتش فشان
کی دگر بینی ز یک منبر نشان؟
چون رسد خرداد مرتاضی کند
تا سران حوزه را راضی کند
انتخابات از نمایش بدتر است
چیره گردد هر که دستانش کج است
عاقل از دامِ بلا دوری کُند
دست رد بر سینه ساحر زند
بانگِ تحریم آید از هر سو بگوش
آفرین بر مردمانِ تیز هوش
مهران رفیعی
*
*
*
*